۱۳۹۴ مهر ۸, چهارشنبه

ایران-اسطوره اشرف-مجاهد قهرمان علي فيضي

مجاهدين در مسيري مقابل اين رژيم حركت كردند هر جا كه او سركوب كرده مجاهدين مكان جذب مردمشون بودند مجاهدين پشتيبان مردمشون بودند 120هزار مجاهد و مبارز خلق خون خودشون را براي درمان اين درد گذاشتند
طبيعيه كه امروز مردم ما به تك تك انرژيهاي ما نياز داشته باشند هركدوم از ما بايد فكر كنيم چطور ميتوانيم اين انرژيهامون را آزاد كنيم
كه بتوانيم در مسير آزادي و رهائي خلق قهرمانمان قدم برداريم

فرمانده علي فيضي
از فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي ايران
از اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون آموزش و پرورش و كميسيون ورزش
كارشناس كارتوگرافي از دانشگاه تهران
مجاهد قهرمان علي فيضي
شهيد قهرمان علي فيضي از سال 1355 در ارتباط با مجاهدين قرار گرفت و از سال 1356 به طور تمام وقت در جنبش دانشجويي وابسته به مجاهدين، يكي از سازمان دهندگان تظاهراتها و حركتهاي اعتراضي عليه ديكتاتوری سلطنتي بود.
او از آشنايي اش با مجاهدين چنين گفته بود
«ميدونستيم مجاهدين آدم هاي صادقي هستند در مسير و انتخابي كه كردن تا آخرش ايستادن و پايداري كردن و تا آخرين قطره خونشون پاي آرمانشون ايستادن مقاومت كردن، ولي صداقت رو تا وقتي كه شما با اولين مجاهد مواجه مي شيد، و آشنا مي شيد، يا در معرض زندگي مجاهدين قرار مي گيريد، اونجاست كه شروع ميشه، با مفهوم شدن اين قسمت از ارزش ها، آدم احساس ميكنه كه به جائي پا گذاشته كه هر روز علائقش و عواطفش و ايمانش نسبت به اين آرمان بيشتر ميشه»
او در سال 61 از كشور خارج شد، و با مسئوليت پذيري بيشتر، به يكي از فرماندهان لايق ارتش آزاديبخش ملي ايران تبديل شد
از جمله مسئوليتهاي اوآموزش فرزندان مجاهدين و مسئوليت آموزش نيروهاي جوان به جان آمده اي كه از جهنم خميني گريخته و به ارتش آزاديبخش پيوسته بود
او كمتر از دوماه قبل از شهادتش نوشت
«امسال با شناخت عميق تر از دو دستگاه ايدئولوژيكي توحيد, فهم جديدتر و عميق تري نسبت به تفاوتهاي اسلام انقلابي و مرزهاي خونين آن با اسلام ارتجاعي پيدا كردم. كه اين شناخت انگيزه هاي نوين و عميق تري را در من براي مبارزه با اين رژيم سفاك و ضد بشري بوجود آورده است».
گوياترين اثرو يادگاري كه اين آموزگار فدا كار از خود بجاي گذاشت صحنه جان باختنش در امداد پزشكي در اشرف در حين كمك كردن به ياران مجروحش ميراثي گران بار كه باخون نوشته شد و در تاريخ به ثبت رسيد اثري ماندگار و جاودانه از اوست

ایران-اسطوره اشرف-يادي از مجاهد شهيد سيد علي سيد احمدي


مجاهد شهيد سيد علي سيد احمدي

«بگو سیّد چه خبر» - برای مجاهد شهید سیدعلی سیداحمدی

بگو سید چه خبرداری بگو از شهرمون
بگو با ما چی شکسته کمر پیـــر وجوون
بگو ملا چند تا تــیر دارشـو کرده بپــــــا
بگو ضحاک پلید چند تا می‌خواد کاسه خون
بگو سیّد!
چه خبر؟
تو می‌آوردی برامون، خبر از خلق اسیر
و می‌گفتی
کوچه پس کوچه شهر نباس باشه جای عذاب
چرا بچه یتیم گشنه بره تو رختخـــــــــــواب؟
چرا طفلی دخترک شیشه ماشین پاک‌کنه؟
چرا ننویسه روی تختـــه سیاه، بابا و آب؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
عرق شرم پدر تاکی رون رو صورتش؟
اشک مادر تا به کی؟ پر بشه از حسرتش؟
چرا زندونای میهن شده لبریز جوون
چرا هی شیخک قاتل میشه بیشتر ثروتش؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
آره سید، میدونـم که دل توی دلت نبود
تو می‌خواستی بدری از ظلم ظالم تار و پود
تا کـــه هر بچه ســــرش رو، روی بالش بذاره
زندگی تو ناز و نعمت؟! آره این عـــــار تو بود
تو می‌خواستی شور وشادی رو، به هرشهربیاری
تو می‌خواستـــــی دمار از هرچی که ظلمه درآری
اگه دشمن زبون چهر تو رو بخون کشید
نمیذارم قطره‌ای هدر بره خونهای پاک
خون زهره، خون گیتی، خون سید و سعید

ارتشی منتظره روز «ر» و ساعت «سین»
میگیـــــرم تقاصتو با عزم و رزم آتشیــــــن
فردا که می‌شکفه آزادی توی شهرای ما
روزیکه پاره میشه از دست مردم زنجیرا
یاد تو زنده میشه تو هر گذر
میشه جاوید توی دلها قصه اشرفیــــــــــا
حبیب شکری پور.


يكي از مشعلهاي رزم ايران، شيردلي است بنام سيدعلي سيداحمدي. دلاوري كه اولين ذرات درك و درد را به عمل و اقدام براي آزادي مردم تبديل كرد.مجاهد خلق، سيدعلي سيد احمدي از همان ابتداي جواني مبارزة خود را عليه استبداد سلطنتي آغاز كرد. 
«اواز سال 53 به يك گروه از هوادران سازمان وصل شد.ودر سال 54 دستگير ودر سال 57 آزاد شده و از آن به بعد در بخشهاي مختلف در سازمان مشغول فعاليت شد
وقتي خميني همة راههاي آزادي را به روي مردم بست، سيدعلي و يارانش در بخشهاي اجتماعي و دانش آموزي سازمان، مبارزه اي درخشان را عليه خميني دجال پيش بردند. مبارزه اي كه در تكامل خود به نبرد در ارتش آزاديبخش ملي ايران رسيد و سيدعلي در تمامي سالهاي اين سه دهه مبارزه، پرشور و پرتلاش، با انگيزة بسيار زياد و با جديت كامل مسئوليتهايش را انجام مي داد. 
آخرين درخشش هاي اين فرزند سلحشور خلق ايران، پايداري او در دوسال پاياني زندگيش دراشرف بود.
مجاهد قهرمان سيدعلي سيداحمدي در مورد اين مأموريت خود در مرداد 91 نوشته بود 
«با تمام وجود اعلام مي كنم دفاع از اشرف و ايستادگي عين رزم سرنگوني است و از خدا ميخواهم در اين رزم مرا به افتخار شهادت نائل فرمايد. 
…بهترين و باصفاترين لحظة زندگي را همين الان دارم. در يك طرف دشمن ضدبشري ملت ايران با اعوان وانصارش براي ادامة حيات ننگين، ديوانه وار سُم بر زمين مي كوبد و تهديد مي كند، در سوي ديگر صاحبان قدرت با پرداخت هزينه از جيب مجاهدين توصيه ميكنند تا مجاهدين دست از حقوق حقة خود بردارند و جان! سالم به در برند. غافل از اين كه عنصر مجاهد خلق اشرفي، (چيزي) جز عهد با خدا و خلق و دفاع از حقوق ملت ايران ندارد».
او در آخرين كلماتش در هشتم مرداد 92 نيز باز بر اين عهد خود تأكيدكرد ونوشت
«خداوندا مرا در مرحله سرنگوني در آزمايشگاه آزادي موفق و سربلند گردان! 
مرگ بر رژيم ضد بشري خميني. درود بر رجوي. زنده باد ارتش آزاديبخش ملي ايران». 
اينچنين دفتر زرين مبارزات يك مجاهد خلق سلحشور و پرخروش و پرتوان، در اوج قهرماني و افتخار و شرف بسته شد. و صدا و نداي سيدعلي و و خون او و يارانش به تأثيرگذارترين صداي زمانه تبديل شد تا خلق ايران را در پاسخ به نداي مقاومت براي آزادي به قيام برانگيزد. سلام بر مجاهد خلق سيدعلي سيداحمدي قهرمان و تمامي شهيدان قتل عام اشرف. 
آزادی اگر مرهم درد است ایرانی اگر اهل نبرد است
قربان رهایی بکند جان کان مشعله این ره سرد است

۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

ایران-اسطوره اشرف يادي از قهرمان تركمن غلام عباس گرمابي



تزانه زيباي مي سي نو-با اجراي زيباي محمد مجاهد اشرفي
قهرمون تركمن مجاهد دليره كه شغالا كشتنش كه خاطرش بميره
قهرمون تركمن كاك حيدر دليره كه شغالا كشتنش كه خاطرش بميره 
آه مي سي نو
بگو جونا بيدار شن بگو كه دست به كار شن بيان بالاي قله ات داد بشن هوار شن
اگه جونا به قلب بيداد بزنن باهمديگه اسمشو فرياد بزنن
اوني كه كوه مرده اسطوره نبرده دوباره برمي گرده
مي سي نو يك كوه است در نواحي مرزي خراسان شمالي، روستاي رباط، زادگاه شهيد قهرمان مجاهد خلق غلام 

عباس گرمابي(كاك حيدر) در دامنه مي سي نو واقع شده است

حنيف گرمابي - فرزند شهيد قهرمان حيدر گرمابي:
من عهد كردم كه پا جاي پاي شما بگذارم. خونهايي كه در 10 شهريور به زمين ريخته شد هرگز بدون انتقام باقي نخواهد موند. پدر شهيدم آرام بخواب كه من به خونخواهي تو بيدارم. و اين خونهاي به ناحق ريخته شده، انتقام نگرفته باقي نخواهد موند و ما مجاهدين عزم جزم كرديم كه با جنگ تمام عيار انتقام اون خونها رو بگيريم كه هيچوقت محقق نميشه الا با سرنگونی 

حنيف گرمابي



























مرگ ما مردن نيست
شور اين خون روان را 
سر خشكيدن و افسردن نيست
مرگ ما پروازي ست
شرف بودن ما
در شرف جانبازي است

فرمانده حيدردر روستاي رباط از توابع شهرستان شيروان در خانواده اي كشاورز به دنيا آمد و فقر و محروميت را با تمام وجود حس كرده بود 
تمام آرزويش اين بود كه روستاييان از اين همه فقر و بدبختي نجات پيدا كنند.با همين انگيزه وارد دانشگاه شد و رشتة ساختمان را انتخاب كرد
اما وقتي در دانشگاه با آرمانهاي انقلابي آشنا شد،دريافت كه سرنوشت توده هاي تحت ستم جز با انقلاب تغيير نميكند، از آن پس عمدة وقت و توان خود را صرف مطالعه و فعاليتهاي انقلابي مانند تكثير و پخش اطلاعيه هاي ضد رژيم شاه كرد. همزمان با قيام ضدسلطنتي او تحصيل را رها كرد و در بجنورد از سازماندهندگان اصلي تظاهراتها و راه پيمايي ها بود. در جريان همين فعاليتها با سازمان مجاهدين آشنا شد و ازآن پس فعاليت خود را بعنوان عضو شوراي شهر بجنورد در تشكيلات مجاهدين ادامه داد او در سال 62 به منطقة مرزي آمده و در واحدهاي رزمي رزم آوري بي باك وبيم بود پس از تأسيس ارتش آزاديبخش او به عنوان فرمانده گروهان و فرمانده گردان در عملياتهاي مختلف وبخصوص فروغ جاويدان دلاوري چشمگيري از خود نشان داد.
در يكي از نوشته هاي به جاي مانده از او زندگي مطلوبش را چنين تعريف ميكند
زندگي مطلوب من در مرحله كنوني از مبارزه سازمان، براي من در همين جا، اشرف، است. … دشمن هر چه شرايط را براي ما سختتر كند معلوم است كه ما كارمان درست است و بايد تلاشمان را چند برابر كنيم

با همين شاخص بود كه حيدر پايداري پرشكوه 10ساله در اشرف را كه جنگاوري و ظرفيتي بسا عميقتر از جنگ نظامي مي طلبيد، با شايستگي و مسئوليت پذيري چشمگيري طي كرد. او كه در همة صحنه هاي رزم در صف اول بود، در هر دو تهاجم جنايتكارانة آدمكشان مزدور خامنه اي و مالكي به اشرف، در 6 و 7مرداد 88 به سختي مصدوم شد و در 19فروردين 90، هم بر اثر اصابت گلوله مجروح گرديد، اما اين لطمات، تنها عزم و جنگندگي او را بيشتر كرد و او را شايستة آن ساخت كه در اوج و قلة مجاهدت سي و چند سالة خود درخشانترين فراز كتاب پرافتخار عمرش را روز 10شهريور رقم بزند. دژخيمان او را كه بر اثر اصابت گلوله توسط همرزمانش به كلينيك اشرف منتقل شده بود، همراه با ديگر مجاهدان مجروح بر روي تخت كلينيك به گلوله بستند و تير خلاص زدند. آخر شغالان از شير تير خورده و بي سلاح نيز مي هراسند
حيدر قهرمان درآخرين نوشته اش كه يك ماه قبل از شهادتش بود بر عزم استوار خود چنين پاي فشره است
سوگند ياد ميكنم كه با ياد هزاران شهيد مجاهد خلق و همرزمم، از شهداي فروغ ايران و فروغ اشرف تا شهداي اخير ليبرتي، درفش و مشعل فروزان آنها را بر افراشته و راه سرخشان را ادامه دهم

برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-يادواره مجاهد قهرمان محمدرضا وشاق




از فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي ايران 
از مسئولان حفاظت رهبري و فرماندهان گارد قرارگاهها
از اعضاء شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون امنيت و ضدتروريسم

محمد رضا وشاق متولد 1334 تهران بود. او در سال 50 از طريق برادرش مجاهد شهيد علي وشاق با سازمان آشنا شد تا سال 54 در فعاليتهاي هواداري از جمله كوهنوردي و شركت درجلسات مذهبي شركت داشت وي درسال54 وبعد ازضربه اپورتونيستي وارد فعاليتهاي جديتر در هواداري از مجاهدين شد و در ارتباط با كادرهايي از سازمان كه بعد ازضربه اپورتونيستي بصورت مخفيانه فعاليت ميكردند قرار گرفت 
محمدرضا كه به طور فعال در تظاهراتها و قيام ضد سلطنتي شركت داشت و بلافاصله بعد از سقوط نظام شاه، بصورت حرفه اي وارد مناسبات سازمان شد 
محمد رضا كه در سازمان و بين همرزمانش با نام احمد شناخته ميشد، از همان ابتدا دربخشهاي مختلف ازجمله حفاظت؛ آنچنان كه در فيلمها و تصاويري كه از آن زمان بر جا مانده ديده ميشود، با شايستگي تمام انجام وظيفه كرد 
بعد از 30خرداد، محمد رضا كه به شدت مورد كينة عوامل رژيم و تحت تعقيب بود در زمستان 60 به منقطه كردستان اعزام شد و تا ورودش به ارتش آزاديبخش در مسئوليتهاي مختلف در منطقه مرزي، در آلمان و فرانسه فعال بود. تجارب او در اين دوره، از او كادري با تجربه و ارزنده ساخت 
در ارتش ازاديبخش وي به عنوان فرمانده اي لايق در يكانهاي زرهي و توپخانه فعال شد و ازخود صلاحيت بالايي نشان داد 
اما تحول اساسي در حيات انقلابي محمدرضا، با انقلاب دروني مجاهدين محقق شد و از وي انقلابي و استوار ساخت

مجاهد قهرمان محمدرضا وشاق
قسمتهايي از نامه مجاهد قهرمان محمد رضا وشاق به خواهر مريم
خواهر مريم با سلام و هزاران درود 
در روز 21 فروردين سال 82 ساعت حوالي 1500 وقتي هنگام بازگشت از منطقه دفاعي به قرارگاه اشرف با مزدوران اعزامي خميني در گير شديم و مورد اصابت گلوله قرار گرفتم و احساس كردم كه آخرين لحظات حيات را پشت سر مي گذارم ،با گفتن شهادتين سرم را روي زمين گذاشتم و آنچنان آرامش و قوت قلبي را در خودم احساس كردم كه هيچگاه طعم آنرا در زندگي ام نچشيده بودم . اما سعادت ياري نكرد و بوسيله خواهران و برادراني كه رسيده بودند جان به در برديم . في الواقع براي خودم چنين آرامشي آنهم در بجبوحه درگيري و كشت و كشتار خيلي تعجب آوربود . آنجا بود كه وصل بودن را با همه وجودم احساس كردم و طعم شيرين آنرا چشيدم

آرزوي او اين بود كه اين نعمت به همه مردم ايران برسد

بار خدايا مسعود و مريم را هر كجا هستند در كنف حمايت و حفاظت خودت قرار بده و چشم مردم ستم زده ايران را هر چه سريعتر به ديدار آنها روشن ساز. همچنين گامهاي ما را در مسير آنها كه بارزترين مصاديق صراط مستقيم هستند هر چه استوارتر گردان . آمين يا رب العالمين-3/3/89 محمد رضا وشاق

محمد رضا دربين همرزمانش به نشاط و شور و سرزندگي معروف بود . خود وي آبشخور اين شور ونشاط در عين آرامش و يقين را طي نامه اي به خواهر مريم در 17 مرداد 76 به بهترين نحو بيان كرده است
اين روزها در جاي جاي اشرف شاهد فضاي جديدي از عشق و صميميت هستيم و شاهد اين هستيم كه چگونه آن بذر نخستين كه شما كاشتيد اينك در ظرف اشرف مي رويد كه به درختي تناور و يا به تاويل خودتان به گرزي محكم در دستان شما تبديل شود
و آنگاه بالاترين آرزويش را در نقشه مسيري كه در دهم مرداد 92 نوشت مشخص كرد و جان پاكش را در همين مسير فداكرد
نهايت آرزويم كه بالاترين ثواب و سعادت ورستگاري دنيوي و اخروي است مجاهد ماندن ومجاهدجنگيدن و مجاهد مردن است آنهم در اشرف پايداريا هرجاي ديگر
او بر اين استواري سوگند ياد كرد و برسوگندش وفادارماند
من مجاهد خلقم ، مجاهد مي مانم و مجاهد مي ميرم و بر سوگندم با خدا و خلق و رهبري عقيدتي ام مسعود و مريم تا آخرين قطره خون و تا آخرين نفس وفادار و استوار هستم سوگند ياد ميكنم كه تا پاي جان از آرمان و اهداف خودم در اشرف دفاع كنم ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم».
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید
لینک کلیپ زندگی نامه مجاهد قهرمان مجمدرضا وشاق 

۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه

ایران-ستاره اي از خطه سبزوار يادي از مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي


مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي

نزديك حس مرگ قدم مي زنيم ما
در روي ميز زندگي نظمي كه ننگ چيده به هم مي زنيم ما
با مشت و با لگد خشم و با خروش زير بساط ظلم و ستم مي زنيم ما

قبل از پيوستن به ارتش آزاديبخش كه ارتباطي با سازمان نداشتم كارم تنها از طريق راديو و مصاحبه هاي برادر مسعود بود. مثلا شعارنوشتن يا حتي حمع آوري كمك مالي حتي يك ريال
او در خانواده اي متوسط به دنيا آمد. دانش آموز سال اول راهنمايي بود كه در تظاهراتها و راهپيماييهاي قيام 57 شركت ميكرد. در اوايل سال 67 هنگامي كه در سبزوار دانشجوي پرستاري بود به تبليغ آرمانهاي مجاهدين پرداخت.
در عمليات فروغ، من اميد داشتم كه ارتش آزاديبخش به تهران برسد. از روز شروع عمليات مستمراً جريان را دنبال مي كردم. و كار رژيم را تمام شده مي دانستم. هرچند بظاهر در اين عمليات موفقيت نظامي حاصل نشد، اما بازتابهاي اجتماعي و سياسي آن، انگيزة پيوستن من را به ارتش آزاديبخش زيادتر نمود
فريبرز بعد از نبردهاي فروغ جاويدان براي پيوستن به ارتش آزادي به منطقة مرزي رفت اما موفق به عبور از مرز نشد؛ با اين حال از تلاشهاي خود دست نكشيد تا در اوايل فروردين 68 اين تلاشها به ثمر رسيد و او به آرزوي خود رسيد و درصفوف رزمندگان ارتش آزادي قرار گرفت فريبرز كه تا بن استخوان به حقانيت راه و آرماني كه انتخاب كرده بود، ايمان داشت، همان موقع خطاب به خانواده اش چنين نوشت
…پدر و مادر عزيزم ميدانم كه دوري از شما چقدر سخت است. به خصوص براي شما دوري از فرزند. اما جنايتها و خيانتهاي رژيم خميني و دنبالچه هاي آن و ظلم و ستمي كه به مردم و خلق ايران روا داشتند، هيچ راهي جز نبرد رو در رو و مبارزه مسلحانه انقلابي را باقي نمي گذارد اگر من و هزاران مجاهد ديگر لباس رزم به تن نميكرديم، ديگر از شرف و اعتبار و حيثيت اين خلق در زنجير چه چيزي باقي ميماند
در سالهاي بعد فريبرز را در نبردهاي دفاعي مرواريد مي بينيم كه دلاورانه ميجنگد. نبردهايي كه طرح و تهاجم سنگين و بزرگ رژيم آخوندي براي نابودي ارتش آزاديبخش، به يمن جنگندگي و شهامت فريبرز و فريبرزها مقتدرانه در هم شكست و نيروهاي سپاه و بسيج رژيم را خوار و شكست خورده وادار از فرار به لانه هايشان كرد
آنچه كه فريبرز را به رغم سابقة كمش در آن سالها اين چنين مصمم و جنگنده ساخته بود، عبور وي از انقلاب ايدئولوژيك دروني مجاهدين بود، وي با درك عميقي از اين انقلاب به مجاهدي تبديل شد كه هيچ چيز براي خودش نميخواست و همه چيز را براي مردم اسير و محروم ميهنش ميخواست
او خود دربارة اين عشق خود در مرداد 91 نوشت
ما انسانهاي خوشبخت و خوش شانسي هستيم ، هر فرد مي تواند در زندگي خودش در ساحل امن و آرامش سكني گزيند و از درد و رنج ديگران بي خبر بماند و كاري به كار ديگران نداشته باشد . به اينكه چه كساني در كشورش حكومت ميكنند وقعي ننهد. اين هم يك شيوه زندگي كردن است كه نهايتا بامرگ به پايان مي رسد و بعد از آن هيچ اثر و ردي از آن باقي نمي ماند اما يك زندگي ديگر خود را وقف آرمان و هدف مشخص كردن است جهت اعتلا و بهروزي ديگران وارد نبرد شدن و تمام هم و غم و تلاش و سعي خود را در پياده كردن رسالت نوع انسان ، ايستادگي در برابر ظلم و ستم و تلاش براي ايجاد جامعة عاري از ظلم و فساد و تباهي و مملو از آزادي، برابري،
عدالت و همزيستي و صلح و برادري
مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي

مجاهد قهرمان فريبرز شيخ الاسلامي در سالهاي بعد، در نبردهاي نامنظم ارتش آزادي نيز شركت داشت. تمامي سالهاي دهة پايداري اشرف نيز سالهاي رزم و تلاش فريبرز بود. تا آن كه در اوج اين زندگي پر افتخار، او مأمور نگاهباني از اموال اشرف شد. خودش دراين باره نوشت
من مجاهد خلق فريبرز شيخ الاسلامي با استقبال از هر گونه سختي و ناملايمات و توطئه دشمن ضد بشري براي انجام ماموريتي كه بر عهده ام گذاشته شده است از هيچ تلاش و كوششي دريغ نخواهم كرد و اين ماموريت را در راستاي سرنگوني رژيم ولايت فقيه مي دانم و در اين مسير از بذل جان كوتاهي نخواهم كرد. هيهات مناالذله28 آبان 1391
سرانجام مجاهد قهرمان فريبرز شيخ الاسلامي بعد از سالها رزم و سخت كوشي در راه محقق كردن آزادي مردم ايران به دست آدم كشان دولت دست نشاندة ولايت فقيه در عراق، به شهادت رسيد. سلام بر او كه بر پيمانش براي نبرد آزادي مردم ايران وفادار ماند
خون فريبرز، به هر ايراني، پيام برخاستن مي دهد

ایران-پمپاژ اطلاعات و اخبار دروغ عليه مجاهدان ليبرتي به منظور تشديد محاصره و سركوب و اخلال در انتقال به خارج از عراق

بنا به گزارشهاي رسيده از داخل ايران، وزارت اطلاعات رژيم آخوندي در هفته هاي اخير پمپاژ اطلاعات دروغ عليه مجاهدين و ساكنان ليبرتي را شدت بخشيده است.

در يكي از اين دروغهاي مسخره، وزارت اطلاعات به كميته سركوب مجاهدان اشرفي و ديگر دستگاههاي امنيتي و نظامي عراقي خبر داده است كه يك گروه از مجاهدين در صدد هواپيماربايي از فرودگاه بغداد هستند. هدف از اين دروغپردازيها تشديد محاصره و اقدامهاي سركوبگرانه عليه ساكنان ليبرتي و همچنين اخلال در انتقال ساكنان به خارج از عراق است.

در ماه گذشته نيز نيروي تروريستي قدس و وزارت اطلاعات در يك رشته داستان سراييهاي مضحك و دروغ مدعي شدند سازمان مجاهدين «اطلاعات بسيار با ارزشي را در اختيار داعش قرار داده است. اين اطلاعات كه با هماهنگي سفارت آمريكا در بغداد تحويل گروه داعش گرديده است شامل ”اطلاعات مربوط به فرودگاه بغداد از جمله ”تصاوير دوربينهاي امنيتي فرودگاه بغداد اعم از ايستگاههاي بازرسي, سالن پرواز, باند پرواز و اتاق هاي كنترل و برج مراقبت فرودگاه» است (تسنيم خبرگزاري نيروي قدس 7 مرداد 1394).

از سوي ديگر در اوايل شهريور ماه جاري يك گروه از افسران نيروي قدس و وزارت اطلاعات با هدف جمع آوري اطلاعات از ليبرتي مانند رفت و آمدهاي ساكنان به بيمارستان يا براي تخليه فاضلاب، چگونگي تهيه مواد غذايي وانتقال آنها به كمپ و ... به عراق رفتند. آنها در هماهنگي با سفارت رژيم طي چهار روز به همراه افسران استخبارات تحت امر فالح فياض شامل صادق محمد كاظم و احمد خضير به فرودگاه مراجعه نموده تا به جمع آوري اطلاعات بپردازند.

اين گروه همچنين با برخي از مزدوران رژيم در عراق كه در سالهاي اخير فعالانه در توطئه عليه اشرف و ليبرتي شركت داشتند ملاقات كرده و اطلاعات آنها در مورد مجاهدين و ساكنان ليبرتي را تخليه كردند.

مقاومت ايران با يادآوري تعهدات آمريكا و ملل متحد در قبال امنيت و سلامت ساكنان ليبرتي، توجه آنان را به توطئه‌هاي رژيم آخوندي عليه ساكنان ليبرتي جلب نموده و خواستار تأمين  و تضمين امنيت آنها تا زمان خروج آخرين نفر  آنها از عراق است.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران


26 شهريور 1394(17 سپتامبر2015)

۱۳۹۴ شهریور ۲۵, چهارشنبه

ایران- کلیپ تحصن و اعتراض ساکنان کمپ لیبرتی به ورود مزدوران وزارت اطلاعات به کمپ

Published on Sep 16, 2015
The new round of harassment and psychological torture against Liberty residents by dispatching Iranian regime agents under the guise of Family and having them stationed at Liberty’s entrance on different days began on Monday, 7 September 2015


Published on Sep 16, 2015
Family Unity or taking advantage of family to destroy PMOI
Reality of Sit-in Staged by Iranian Regime Agents at Camp Liberty Entrance

Published on Sep 12, 2015
Camp liberty residents protest against MOIS and terrorist Quds Force elements sent to the Camp under cover of residents’ relatives by Iranian regime’s embassy in Baghdad and Iraqi security officials under the command of Faleh Fayyad


۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

ایران-شکنجه روانی ساکنان کمپ لیبرتی یا هموار کردن راه قتل عام مجاهدین؟

دبیرخانه شورای ملی مقاومت طی اطلاعیه ای خبر داد که برای بار سوم مزودوران وزارت اطلاعات رژیم در مانده و زهر خورده ولایت فقیه صبح روز پنجشنبه 19شهریوردر وش خانواده ساکنان به لیبرتی منتقل شدند
به یاد داریم که برای ماههای متوالی در قرارگاه اشرف این سناریو همراه با بلندگو برای شکنجه روانی مجاهدان اشرفی تکرار شد و پایان تلخ آن قتل عام 52 تن از بهترین فرزندان این خلق و تاریخ ایران بود
قتل عام  اشرف در اوان زهر خوری رژيم صورت گرفت و حال که  جام زهر اثر خود را گذاشته است و موجب تکه پاره شدن سران رژیم شده است تنها راه نفس خود را در فشار هرچه بیشتر به تنها آلترناتیو جدی خود میداند

برای مطالعه متن اطلاعیه  اینجا کلیک کنید


۱۳۹۴ شهریور ۲۲, یکشنبه

ایران-يادي از قهرمان خطه لاهيجان حسن غلامپور



پگاهي بود و من
از خويش بي خويش 
به راهي كه پر از گلبرگ خون بود
ز پيچ جاده اي در جنگل درد
به اميد طلوعي ميگذشتم.
تمام طول راه، 
از گريه تر بود
تن جنگل پر از زخم تبر بود
ولي پيغام هر گلبرك پرپر

سفر بود و سفر بود و سفر بود
رژيم ديگه روزهاي آخرش است با تلاش و تقلاهاي اينگونه ميخواهد دست به توطئه كثيفي بزند
از ظاهر افتاده و آرام و از چهرة هميشه خندانش نميشد فهميد كه چه شير دلاوري در پشت اين فروتني بي ادعا به كمين دشمن نشسته است. گويي خون سردار جنگل در رگهايش جريان داشت. عقابي كه در حماسة 10شهريور اشرف براي هميشه در ستيغ قلة افتخار مأوا گرفت.
حسن از يك خانوادة كارگري و زحمتكش برخاسته بود. ناگزير بود در تابستانها به كار بپردازد، تا بتواند مخارج تحصيل خود را تأمين كند. رنج كار و محروميت باعث شده بود كه از يك سو همواره پخته تر و مسئولتر از سنش باشد و از سوي ديگر عشق به مردم محروم و شور رهايي آنها با جانش عجين شود. با برخاستن امواج انقلاب ضدسلطنتي، حسن از فعالترين جوانان زادگاهش لاهيجان در برانگيختن تظاهرات و راهپيماييها بود.
پس از انقلاب نيز به سرعت همراه با هزاران و هزاران تن از جوان قيام آفرين همسن و سالش جذب آرمان مجاهدين شد و پس از آن كه ديپلم خود را گرفت و از سال 59،تمام وقت به صفوف ميليشياي مجاهد خلق پيوست و در ستاد مجاهدين در رشت به فعاليتش ادامه داد تا اينكه در آذر 60 شناسايي و دستگير شد. زندان، براي حسن قهرمان، ميدان ديگري از مبارزه و فراز ديگري از زندگي انقلابي او بود.
مجاهد شهید  حسن غلامپور

به نوشتة يكي از همرزمان مجاهدش كه در زندان لاهيجان با حسن همبند بوده، حسن غلامپور و هادي نخجيري و شهرام ياسري كه هر سه از بچه هاي لاهيجان بودند، موتور محرك زندان بودند و با روحية رزمندة خود، فضاي زندان را سرشار از شور مقاومت و رزمندگي ميكردند و پاسداران و دژخيمان را به ستوه ميآوردند.
هنگامي كه حسن در آبان 64 سرفرازانه از زندان آزاد شد، در پيوستن به سازمان درنگ نكرد و همچون دو همرزم ديگرش شهرام و هادي خود را به رزمندگان مجاهد در منطقة مرزي كردستان رساند و در دسته هاي رزمي سازماندهي شد.
پس از تأسيس ارتش آزاديبخش مجاهد قهرمان حسن غلامپور در بسياري از عملياتهاي رزمي شركت كرد و در همة صحنه ها، چون شيري ژيان در رده هاي مختلف فرماندهي و در رسته هاي رزمي گوناگون جانانه جنگيد. اما اوج درخشش عنصر ناب مجاهدي و قهرماني و رزم آوري حسن، طي 10سال پايداري در اشرف و بخصوص طي يك سال اخير در مأموريت حفظ و نگهداري اشرف بارز شد.
حسن قهرمان به يمن انقلاب ايدئولوژيك و با عشق و علاقه اي كه به سازمان و همرزمان مجاهدش داشت، به درخشانترين وجهي اين مرحله را طي كرد. او خود در آبان 91 در اين باره نوشته است:
مجاهد شهید  حسن غلامپور

«...از 33سال پيش سازمان را براي سرنگوني رژيم ضد بشري انتخاب كرده و به زندگي عادي پشت كرده ام . ماندن در ركاب رهبري عقيدتي ام مسعود و مريم را تحت هر شرايطي چه در پيروزي و چه در شكست انتخاب كرده ام و به آن تا آخرين قطره خون و نفسم متعهد مي باشم… نهايت سپاسگزاري و تشكر را از سازمان و رهبري دارم كه من را براي حفاظت از اموال در اشرف انتخاب كرده ، اميدوارم لايق و شايسته اين انتخاب باشم و هر ابتلايي را در اشرف با جان و دل مي پذيرم».
فرزند قهرمان مردم لاهيجان مجاهد شهيد حسن غلامپور كه تا بن استخوان به آنچه ميگفت متعهد بود، با شكوهترين رزم خود را با دست خالي با آدمكشان تحت امر نيروي قدس به انجام رساند و اين پيام را با خون خود به جوانان سراسر ايران داد كه آري با دست خالي نيز ميتوان با دژخيمان مواجه شد و آنها را براي هميشه افشا و رسوا كرد و شيپور پيروزي خلق را با رساترين صدا به گوش همة مردم رساند
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران- مجاهد قهرمان ستاره اي از كهكشان اشرف قباد سعيد پور


مجاهد شهید  قباد سعيد پور

همچنانكه از روز نخست ورودم به مبارزه، راه و مسير پر افتخار مجاهدين را با كهكشاني از شهيدان و اسيرانش انتخاب كردم، با افتخار و سر بلندي تكرار و باز تكرار ميكنم كه آري من مجاهدخلقم ،ميخواهم مجاهد بمانم و مجاهد بميرم.
به عنوان يك مجاهد اشرفي متعهد مي شوم كه به عهد و پيمانم با خدا و خلق و شهيدان مجاهد از احمد تا آخرين شهيد يعني صبا پايدار و استوار بمانم.قباد سعيد پور 3 آبان 1390
اين، كلمات مجاهد شهيد قباد سعيدپور (فرمانده سعيد) از فرماندهان رشيد ارتش آزادي ايران است كه سلاحش بارها بر جلادان و پاسداران شب اختناق ميهن ما، آتش ريخت. او ميگويد از 20سالگي مبارزه و مجاهدت را آغاز كرد او در سال 57 براي تحصيل راهي هندوستان شداز بدو ورود اقدام به تاسيس جمع هواداران سازمان كرد تا سال64 كه به منطقه اعزام شود در آنجا مشغول فعاليت شد
مجاهد قهرمان قباد سعيد پور از سال 65 در يكانهاي رزمي از فرمانده گروه تا فرمانده يكان مهندسي، مسئوليتهاي خود را با سخت كوشي و صلابت و جنگندگي ، به انجام رساند. سعيد در اغلب عملياتهاي مجاهدين قبل از تشكيل ارتش آزادي شركت داشت
فرمانده سعيد، در دوران پايداري پرشكوه 10ساله در اشرف، صفحات زرين زندگي انقلابياش را نوشت. او در در هر كجا كه نياز بود حضور داشت، از جان مايه ميگذاشت چرا كه قلبي مالامال از عشق به آزادي و بر پائي جامعه اي عاري از ستم داشت.

مجاهد شهید  قباد سعيد پور

فرمانده سعيد در وصيتنامة خودنوشت
خود را در راه بهروزي خلق قهرمان ايران فدا ميكنم . باشد كه اين ذره از فدا، گامي هر چند كوچك در جهت رها شدن خلق از چنگالهاي خميني ضد بشر و در راستاي جامعه بي طبقه توحيدي باشد. من در حالي كه افقهاي درخشان آزادي را در مقابلم مي بينم، از خانواده، دوست و هموطن و ميخواهم كه رهرواني مستحكم در راهي كه به پيشتازي مسعود و مريم و تا نفي هرگونه تبعيض طبقاتي، فرهنگي و جنسي و قومي باشند
او خود در يكي از نامه هايش دربارة پايداريش در اشرف بويژه درآخرين مرحلةآن كه به شهادت قهرمانهاش انجاميد اينگونه نوشت
به بودنم در اشرف پايدار به عنوان كوچكترين عضو اين جمع افتخار ميكنم
پرچم هيهات در دست بر هرگونه ضعف و سستي و ذلت غلبه ميكنم بار ديگر در خاطره 1304 شهيد فروغ جاويدان با پيشواي تاريخي و عقيدتي مجاهدين و با سازمان و رهبري تجديد عهد ميكنم
او كه خود نماد استحكام بود درسپيده دمان دهم شهريور به خون غلطيدند وخون و خاطره اش استحكام بخش 
يكانهاي قيام در نبرد سرنگوني است . يادش گرامي و راهش پر رهرو باد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایراناسطوره اشرف--يادواره مجاهدقهرمان ناصر كرمانيان


مجاهدقهرمان ناصر كرمانيان


مادرم! در رابطه با تو، هميشه دلم مي خواست پاسخي به تو، بر زخمهاي شلاق خوردة جانت، بر ستم مضاعف تاريخي اي كه برتو وارد شده پيدا كنم. هميشه پيش روي و چشمم بودي. از شهرهايي كه بر آن پرچم سياهي افراشته شده بود با تحمل رنج و شكنجه و زندان عبور كردم. براي يافتن جواب پاسخ تو، روزها و شبها راه پيمودم. بارها در چاله هاي مسير افتادم، عاقبت همراه ديگر ياران به سرزمين نور و رهايي و رحمت مريم رسيديم. ما تا رساندن تو به اين سرزمين تا محو كامل افكار ارتجاعي …مبارزه خواهم كرد
اين جان شيفتة آزادي، كه اينچنين به دنبال آرمان رهايي از هرگونه استثمار و بخصوص رفع ستم مضاعف از زنان ايران است، فرزند دلاوري از سرزمين آذربايجان است. جوان پرشوري كه از نوجواني درس و دبيرستان را رها مي كند و به قافلة فدا و آزادي مي پيوندد
تابستان 1358 از طريق نشريات سازمان و پخش آن با بچه ها، با سازمان آشنا شدم. يكي دوماه بعد از آشنايي باسازمان در شهر مياندوآب فعاليت هاي حرفه اي خودم را شروع كردم
ناصر در دوم شهريور 61 دستگير شد و تا ارديبهشت 62 در زندانهاي مياندوآب و قزلحصار كرج بود. بعداز آزادي از زندان، در تلاش وصل به جستجوپرداخت ودر تاريخ 30 بهمن 62 در كردستان به مجاهدين وصل شد.
اينچنين ناصر به رزمنده اي در گردانهاي مجاهد خلق و سپس رزمندة ارتش آزادي، و در سالهاي بعد با كسب آموزشها و توانمنديهاي لازم، به فرماندهي توانا براي ارتش آزادي تبديل گرديد 
پيروزيهاي ارتش آزادي مرهون رزم و رنج و شجاعت رزم آوراني چون ناصر بود. رزم آوراني كه شجاعت را با آرمان انقلاب و رهايي در مي آميختند و در صحنه هاي نبرد مي خروشيدند
پايداري ده ساله در اشرف محاصره شده نيز ميسر نبود مگر با عشق و شور و ايمان مجاهداني چون ناصر كه همه چيز خود را براي انقلاب ورهايي فدا كرده بودند
به سوگندهاي او براي ادامة راه نگاه كنيم. كلماتي كه با خواندن آن شكست و سرنگوني همة دجالان حاكم بر ميهن و آزادي مردم ايران به يقيني تبديل مي شود
ناصر كرمانيان: 28 آبان 91
به خون شهيدان سوگند مي خورم كه در كمال افتخار و سربلندي تا آخرين قطره خونم مجاهد مي مانم و مجاهد مي ميرم و تا رساندن خواهر مريم به تهران و سرنگوني رژيم ضد بشري خميني بر آرمانهاي توحيدي سازمان مجاهدين خلق وفادار خواهم بود و هرگز ، هرگز به رهبري و خلق اسيرمان پشت نخواهم كرد و اين نبردي است تا پيروزي

آخرين نوشته او يكماه قبل از شهادت اثري ماندگار از صدق و خلوص مجاهد خلق را به نمايش ميگذارد نوشته اي كه با درخون غلطيدنش مهر خورد
دشمن ضد بشري بداند كه ما مجاهدان اشرفي چون كوه ايستاده ايم و لحظه اي سستي و ضعف و سرافكندگي بر ما متصور نيست و به فرموده مولايمان علي (ع) كوهها از جابجنبند ما از جايمان تكان نخواهيم خورد. ما با راهبرانمان مريم و مسعود سوگند خورده ايم كه تا پيروزي وآزادي خلق در زنجيرمان لحظه اي كوتاهي نخواهيم كرد. بي شك كه اين نبردي است كه تا پيروزي و سرنگوني رژيم ضد بشري ادامه خواهد داشت 

«تعريفي تازه يافتم 
كه تعريفي تازه نبود،
ادراكي تازه، براي منِ بي ادراك بود
كه: انسان، آن است كه عليه زنجير مي جنگد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-سروي ايستاده ازتبارسردارجنگل مجاهدقهرمان رحمت بلوك نخجيری


رحمت بلوك نخجيري متولد سال 1337 شهر دلاورخيز لاهيجان بود. همزمان با بالا گرفتن امواج قيامها در انقلاب ضدسلطنتي، رحمت در تابستان57 فعاليت سياسي ـ اجتماعي خود را با شركت در تظاهرات ضد شاه شروع كرد. هنوز چند ماهي نگذشته بود كه با مجاهدين آشنا شد
و در ارتباط با جنبش ملي مجاهدين قرار گرفت و وارد فعاليتهاي تبليغي ازجمله فروش نشريه شد
مردم لاهيجان چهره جواني پرشور را كه در ميزهاي كتاب و نشريه سازمان از آرمان آزادي دفاع ميكرد فراموش نميكنند
در سال 59 رحمت از لاهيجان به رشت منتقل شد. پس از 30خرداد به زندگي مخفي روي آورد اما در شهريور 60 در رشت شناسايي و دستگير شد. رحمت طي سه سال زندان، از عناصر مقاوم زندان بود و در تشكيلات مجاهدين در زندان بسيار فعال بود و مدتي هم مسئوليت تشكيلات را در زندان مالك اشتر برعهده داشت. يكي از همبندان او نوشته است، رحمت نخجيري و شهرام ياسري و حسن غلامپور، موتور محرك زندان بودند و با شور و نشاط و مقاومت خود، روحية مقاومت و جنگندگي را در ساير زندانيان ميدميدند و زندانبانها را به ستوه ميآوردند.
رحمت در مرداد 64 از زندان آزاد شد.بلافاصله موفق شد بعد از 4ماه خود را به ساير همرزمان مجاهدش در منطقه مرزي ايران و عراق برساند و سلاح مجاهدت بردارد. رحمت كه تا بن استخوان به راهي كه برگزيده بود و سختيهاي آن آگاهي و عشق داشت درهمان روزهاي اول وصل مجددش به تشكيلات نوشت:
جريان تكامل پرپيچ وخم بوده وسخت و دشوار ميباشد و ما چنين راهي را طي ميكنيم بقول امام علي (ع) ”انّ امرَنا صعب مستصعَب“ما راه پرپيچ وخم وسختي را در پيش داريم . براي رسيدن به آرمانهاي والاي انساني بايد اين چنين راهي را با دلي پرشور پذيرفت
رحمت قهرمان درعمل نيز در برابر همه آزمايشها وا بتلاهاي اين راه صبور و متعهد بود. با تأسيس ارتش آزادبيخش، او با جنگاوري و شور مضاعف درعملياتهاي بزرگ آفتاب و چلچراغ وفروغ جانانه جنگيد
اما انقلاب ايدئولوژيك دروني سازمان براي او، افقهاي بالاتري از جنگاوري، مسئوليت پذيري و فدا گشود. فداي همه چيز براي آزادي و براي رهايي ميهن رحمت بر عزم استوار خود در سال 91 چنين تأكيد كرد
مجاهد شهید رحمت بلوك نخجيري
با تمام وجود در راه رهايي خلق اسير و محبوب خود قدم برداشته و با سرفرازي و شكوه و شيريني به جنگ تمام عيار با نظام پليد آخوندهاي دين فروش و وحشي ادامه خواهم داد. در اين مسير البته پذيراي هر ابتلايي هستم و نسبت به آنها در درگاه حقتعالي شكرگزارم. ” رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ“
رحمت كه مسئوليتهاي مختلفي را در ارتش آزاديبخش داشت، نه تنها خود با شايستگي پاسخگوي مسئوليتهايش بود، بلكه تاثيرات انگيزاننده اي بر روي ساير همرزمانش داشت. درخشش عنصر صدق و فدا در مجاهد قهرمان رحمت بلوك نخجيري دوران پايداري پرشكوه ده ساله در اشرف چشمگير بود سخنان او درمراسم بزرگداشت شهداي قهرمان مجاهد خلق محمدعلي حاج آقايي و جعفر كاظمي، گوشهاي از شخصيت انقلابي اين سردار مجاهد را نشان ميدهد
هرشب ستاره اي به زمين ميكشند و بازاين آسمان غم زده غرق ستاره هاست
امروز ولي فقيه ارتجاع وطلسم شكسته دويار اشرفي، دويار قهرمان و پايدار ما را جعفر كاظمي و محمد علي حاج آقايي رو به چوبه دار سپرد
خون اين عزيزان خون اين شهداي سرفرازعزم ما اشرفي ها را هرچه مستحكمتر و مصمم ترميكند تا بتوانيم غبار اين نظام پليد رو درهم بپيچيم. ما شكي نداريم 120 هزار نفر ازرشيدترين فرزندان ملت ايران اين راه را طي كردند و ما هم به آنها لبيك گفتيم ومصمم و استوار ايستاده ايم
مجاهد شهید رحمت بلوك نخجيري

ايستادگي صبورانة رحمت قهرمان در اعتصاب غذاي 72 روزه بعد ازحماسه فروغ ايران نيز گواهي ديگر در اثبات اين ادعاست
رحمت اما، اوج شرافت و كَرامت و زيادت را با بوسه خونينش بر خاك اشرف و تابلوي پرشكوهي كه در حماسه 10 شهريور خلق شد درصفحه تاريخ مقاومت مردم ايران به ثبت داد آخرين اثر جاودانه از او دست نوشته اي است كه قبل از شهادت آن را نوشت و با خون خود يك ماه آن را مهر كرد
در مقابل دشمن پليد و همة حاميان كثيف او چون كوه استوار خواهم ماند. اگر زمانه صد بار هم سختتر باشد بر ايستادگي و تعهدم افزوده و با درسي شكوهمند و پايدار آن را در ميادين مختلف عيان خواهم نمود
«من آن گلبرگ مغرورم كه ميميرم ز بيآبي
ولي با خواري و ذلت، پي شبنم نميگردم
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-عراق- سازمان مجاهدین خلق ایران- کتاب ”اموال مجاهدین در اشرف“ توسط کمیته حقوقی کمپ لیبرتی با ۳۱۰سند و ۷۳ مستند تصویری


کمیته‌ی حقوقی لیبرتی، با گرامیداشت خاطره شهدای قهرمان کمیته حقوقی اشرف، مجاهدان خلق حمید باطبی (طبری) نماینده و مشاور حقوقی، حسین مدنی مشاور حقوقی و ابوالقاسم رضوانی وکیل مجاهدین و قاضی دادگستری که در قتل‌عام 10شهریور 1392 به‌شهادت رسیدند، گزارش مشروح خود درباره ”اموال مجاهدین در اشرف“ را به زبان فارسی (در 735 صفحه) و همچنین به زبان انگلیسی (در 635 صفحه) گردآوری و منتشر کرد.

این گزارش که به‌صورت یک کتاب جامع در 10 فصل تدوین شده است، حاوی 310 سند و 73 مستند تصویری است که هیچ تردیدی در حقوق کامل سازمان مجاهدین خلق ایران و ساکنان اشرف بر اموال منقول و غیرمنقولشان در اشرف باقی نمی‌گذارد. این گزارش همچنین مبانی حقوقی مالکیت مجاهدین بر اموال منقول و غیرمنقولشان را با استناد به قوانین عراق تشریح می‌کند.

رژیم ضدبشری ولایت‌فقیه و مالکی نخست‌وزیر دست‌نشانده‌اش در عراق که هدفشان نابودی مجاهدین و یا وادار کردن آنها به تسلیم بود، علاوه بر کشتار و جابه‌جایی اجباری ساکنان اشرف تلاش کردند مالکیت آنها بر اموالشان را هم سلب کنند.
برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.



۱۳۹۴ شهریور ۲۱, شنبه

ایران -عراق -ویدئوی اعتراض ساکنان کمپ لیبرتی


خبرهای مرتبط:
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران20شهریورماه 1394 -11سپتامبر 2015

 د ر اطلاعیه ای اعلام کرد همزمان با انتقال مزدوران به لیبرتی، محاصره پزشکی و لجستیکی کمپ تشدید می‌شود 

انتقال مزدوراناطلاعات و نیروی قدس رژیم ایران به لیبرتی تحت عنوان خانواده ساکنان توسط سفارت رژیم ایران در بغداد و مأموران امنیتی عراقی تحت نظر فالح فیاض

Iran-Iraq-Camp Liberty: Intensified medical and logistical blockade, simultaneous with transfer of MOIS agents

Published on Sep 12, 2015

Camp liberty residents protest against MOIS and terrorist Quds Force elements sent to the Camp under cover of residents’ relatives by Iranian regime’s embassy in Baghdad and Iraqi security officials under the command of Faleh Fayyad







NCRI - The committee in charge of suppressing Camp Liberty residents, supervised by Faleh Fayyad, has intensified the blockade of Camp Liberty simultaneous with the transfer to Liberty on September 7 and 10 of a group of agents of the Iranian Intelligence Ministry and the terrorist Quds Force who are disguised as families of residents.

Accordingly, on Wednesday, September 9, Iraqi forces prevented four residents with appointments for eye-surgery from going to hospital in Baghdad. The appointments had been made a long time in advance.

Click here for details

۱۳۹۴ شهریور ۱۹, پنجشنبه

ایران-يادي ازمجاهد قهرمان حسين مدني از مسئولان روابط خارجي و مشاور حقوقي اشرف

اينجا ديهيمي ازستاره را به تقديس نشسته‌ام برفراز سيماي كسي كه درخشش ديدگانش خلاصهٌ پاكيهاي بشري است
دانشجوي سال آخر مهندسي الكترو مكانيك در دانشگاه ايالتي ويرجينيا
از اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون خارجه
گنجينه يي كه فدية آزادي شد

هر كسي را كه حتي كمي با او صحبت ميكرد، تحت تأثير قرار ميداد، از تسلط و اشرافي كه نسبت به مسائل سياسي و حقوقي داشت و از ديدگاه عميق و استراتژيكش نسبت به روند حوادث. يكي از نمايندگان پارلمان عراق هنگامي كه خبر شهادت مجاهد قهرمان حسين مدني را شنيد، از سر درد فريادي كشيد و گفت بخدا اگر عراق 5نفر مثل حسين مدني داشت، سرنوشتش تغيير ميكرد و پائولو كازاكا نماينده پيشين پارلمان اروپا از پرتقال دربارة او گفت حسين مدني براي من خيلي ارزشمند بود. در سال 2004 وقتي نتوانستم وارداشرف شوم اين او بود كه مرا در آن صحرا تحويل گرفت
ساعتها در شب با هم صحبت مي كرديم و او مطالب بسيار عميقي را بيان مي كرد كه من كه از او سن بيشتري داشتم نتوانسته بودم فهم كنم من انسانهايي به شجاعت، استحكام اراده و به ارزشمندي اين ايراني هايي كه در اشرف و ليبرتي هستند نديده ام. نيروي آنهاعظيم است
اما براي همرزمانش و همة كساني كه مجاهد قهرمان حسين مدني را از نزديكتر ديده و ميشناختند، فراتر از توانمنديهاي سياسي و دانش و ژرف بيني اش نسبت به مسائل، آنچه بخصوص آدمي را مجذوب و شيفتة او ميكرد، تواضع و صفاي باطن و پاكباختگي و شور انقلابي اين مجاهد والامقام بود
حسين كه در خانواده اي نسبتاً مرفه به دنيا آمده بود، در 16سالگي و در حالي كه بسيار جوان بود براي ادامة تحصيل به آمريكا عزيمت كرد و در دانشگاه ايالتي ويرجينيا به تحصيل پرداخت؛ اما اين همزمان بود با انقلاب ضدسلطنتي و ماجراها وكشاكشهاي مجاهدين با سارق انقلاب، خميني دجال. تشخيص حق و باطل در اين جنگ بيامان براي ذهن وقّاد حسين كه ضمناً هيچ كيسهاي هم براي خود ندوخته بود، به هيچوجه دشوار نبود. حسين آرمانگرا بود يعني از زمرة آن انسانهاي كميابي كه وقتي حق و جهت درست را تشخيص ميداد، بي محابا و بدون محاسبة سود و زيان فردي گام در آن ميگذارند و تا انتها پيش ميروند. بنابراين به سرعت درس و تحصيل را در حالي كه سال آخر مهندسي الكترو مكانيك بود، كنار گذاشت و به طور تمام وقت در انجمن دانشجويان هوادار مجاهدين، تمام وجود خود را وقف آرمان مجاهدين كرد. اما فعاليت در خارج كشور، حسين را راضي نميكرد از اين رو در سال 65 عازم منطقة مرزي شد و در كسوت رزمندة آزادي، سلاح مجاهدت به دست گرفت و با شهامت و لياقتي كه در جريان جنگ رويارو با دشمن ضدبشري و در چند عمليات ارتش آزاديبخش از جمله در آفتاب، چلچراغ و فروغ جاويدان بارز كرد تا بالاترين مدارهاي فرماندهي ارتقا يافت
شجاعت و لياقت حسين نه صرفاً به خاطر توانمنديها و خلاقيتهاي نظامي، بلكه نشأت گرفته از دستاوردهاي عقيدتي درخشان او، بخصوص پس از انقلاب ايدئولوژيك بود. همان صلاحيت بنيادين كه در صحنه هاي سياسي و نبرد سياسي نيز او را از چنان اعتماد به نفس و توانمندي خيره كننده اي برخوردار ميكرد كه طرف مقابل نيز ناگزير به آن اذعان مينمود؛ اين تراز بالاي ايدئولوژيك را به وضوح ميتوان در نوشته هاي حسين ديد
مجاهد قهرمان حسين مدني
با تمسك به علي مرتضي، كه براي همه انقلابيون تاريخ راهگشايي كرد تا تسليم تعادل قوا و اسير فتنه هاي فرصت طلبانه نشوند و هرچند در برابر ارزشهاي والاي او احساس ناچيزي مي كنم، اما از اعماق وجود براي ايستادگي تا هركجا و تا فراسوي طاقتم احساس اطمينان قلبي ميكنم
ايمان خدشه ناپذير مجاهد قهرمان حسين مدني به پيروزمندي مسير انقلاب، از ايمان عميق او نسبت به رهبري مقاومت مسعود و مريم رجوي ناشي ميشد. او با اعتقاد و ايمان به اين اصل كه عنصر رهبري، عامل تعيين كنندة سرنوشت هر انقلاب است. با تمام وجود ايمان داشت كه پيروزي، تقدير محتوم مقاومت ايران است و باز شدن بن بستي كه اكنون در تحولات خاورميانه مشاهده ميشود در گرو پيروزي مقاومت مردم ايران و سرنگوني فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران است. قسمتي از نامة مجاهد قهرمان حسين مدني به رهبر مقاومت، مسعود رجوي، گوياي همين ايمان و همين روشن بيني استراتژيك است
اين راه به پيروزي ميرسد. ايمان دارم كه راه از همينجا باز ميشود. من هم اين روزها بعضاً حس ميكردم كه تولد ديگري در راه است. پوستة تنگ تعادل كنوني ديگر ظرفيت تحمل ارزشهايي كه شما خلق كرده ايد را ندارد. آرمان شما و انقلاب خواهر مريم كه در اشرف ميوه و ثمره داده است عالم سياست را در نورديده و بر جبرهاي معمول سياست و تجارت بالاخره چيره شده است. اين كنفرانس ها و اين سخنرانيها و اين عبارات و عواطف انساني از سوي كساني كه اشتراك فرهنگي نيز با ما ندارند هيچ معنايي جز اين ندارد كه چيزي در عالم ما ورق خورده است و اينها تنها نشانه هاي آن است. عالمي بي صبرانه در انتظار است
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید


تو اون كوهي كه وقت جان دادن تكيه كرده به شانه ات ايمان 

ایران-یادي از دلير آذربايجاني محمود رضا صفوي

انتخاب كرد كه رفيق ماه باشه 
يه ستاره تو شب سياه باشه
يه هماواز با سرود كهكشون 
يه هماورد واسه صد سپاه باشه

من در خانواده اي مذهبي و نسبتا مرفه متولد شدم.ديپلم رشتة طبيعي گرفتم و بدنبال آن در انستيتو تكنولوژي شهرستان اروميه در رشتة مهندسي مكانيك ادامة تحصيل داده و فوق ديپلم گرفتم و بعد جهت ادامة تحصيل به خارج كشور (انگلستان) رفتم و در رشتة مهندسي مكانيكي در پلي تكنيك تا سال دوم ادامه دادم و بعد بدنبال فعاليت سياسي و بعد از 30 خرداد 1360
تحصيلات را نيمه تمام گذاشته و تمام وقت درانجمن هواداران سازمان فعاليت خود را ادامه دادم.
اينچنين محمودرضا ازشغل و زندگي و آيندة مرفه خود در كشورهاي اروپايي گذشت و پا در ميدانهاي نبرد و رزم آوري گذاشت. در سالهاي بعد محمود را در ميدانهاي نبردهاي ارتش آزادي مي بينيم
او در عمليات چلچراغ و فروغ جاويدان شركت كرده و در هر دو عمليات مجروح شد
پس از آن محمود سالها در بخشهاي اجتماعي وسپس در امور مخابرات و لجستيك يگانهاي مختلف ارتش آزادي، ايفاي مسئوليت كرد. و دوران پايداري اشرف را نيز با همان شور و انگيزه گذراند
محمودرضا در قسمتي از وصيت نامه اش، بعد ازحماسة 19 فروردين 1390 نوشت
تجديد عهد ميكنم و پيمان خون ونفس مي بندم به خانواده ام ميگويم بعد از شهادتم به خودتان غم و اندوه راه ندهيد وافتخار كنيد به اينكه من يك مجاهد خلق براي آزادي ايران و آينده ايران هستم. به دشمن ضد بشري مردم ايران و تمامي اخوندهاي جاني و جنايتكار ميگويم بيا بيا بيا
 محمود رضا صفوي
محمودرضا در نامه يي براي برادر مسعود در ديماه 1390 مي نويسد
اين روزها كه ما اشرفيان در كانون توجهات و حمايتهاي بين المللي هستيم و سِيلي از دستاوردها و پيروزيها نصيب ما ميشود در خودم و ديگران يك تهديد جدي احساس ميكنم كه جايگاه و قدر و منزلت اين همه پيروزيها را خوب نفهميم و از محور و شاخص اصليمان يعني شعاركس نخارد و درس ماندگار غافل شويم.قطعا روزي خواهد رسيد كه چشمان غم زده يك خلق با حضور شما در ميان توده ها روشن و خندان خواهد شد و آن روز دور نيست . اليس الصبح بقريب 
آخرين دست نوشته اي كه يك ماه قبل از شهادتش نوشته اثري ماندگار از اوست كه خود را فديه آزادي كرد
گذشته از همه چيز، به دنبال آرمان آزادي
ياعلي، دشمن با انواع توطئه و دسيسه ها، و با پشتيباني محورشر درصدد نابودي تشكيلات و ارتش آزادي تو بود، اما ما مجاهدين به يمن راهبري هوشيارانه و صديق برادر مسعود توانستيم بر همة توطئه ها غلبه كنيم و كيد و مكر يزيديان و معاويه هاي دوران را به خودشان برگردانيم و با شعار هيهات منا الذله، مسير برحق تو را در اوج افتخار و شرف پيش ببريم
محمود رضا صفوي 8 مرداد 1392
محمود رضا به نزديك بودن صبح آزادي مردم ايران يقين داشت. اينك خون او نيز در شفق هاي ايران، تاريكيهاي شب را مي شكافد و به هر زادة شريف ايران پيغام مي دهد كه براي تحقق آن صبح آزادي، بپا خيزد. سلام بر مجاهد قهرمان محمود رضا صفوي، روزي كه زاده شد، روزي كه به تمامي شغل و حرفه و آيندة مرفه پشت كرد و به ميدانهاي رزم شتافت، و روزي كه مظلومانه به شهادت رسيد.
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید