‏نمایش پست‌ها با برچسب سازمان مجاهدین خلق ایران.عراق.کمپ لیبرتی. ایران. قتل عام اشرف.قرارگاه اشرف.جنایت. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب سازمان مجاهدین خلق ایران.عراق.کمپ لیبرتی. ایران. قتل عام اشرف.قرارگاه اشرف.جنایت. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۴ شهریور ۲۲, یکشنبه

ایران-يادي از قهرمان خطه لاهيجان حسن غلامپور



پگاهي بود و من
از خويش بي خويش 
به راهي كه پر از گلبرگ خون بود
ز پيچ جاده اي در جنگل درد
به اميد طلوعي ميگذشتم.
تمام طول راه، 
از گريه تر بود
تن جنگل پر از زخم تبر بود
ولي پيغام هر گلبرك پرپر

سفر بود و سفر بود و سفر بود
رژيم ديگه روزهاي آخرش است با تلاش و تقلاهاي اينگونه ميخواهد دست به توطئه كثيفي بزند
از ظاهر افتاده و آرام و از چهرة هميشه خندانش نميشد فهميد كه چه شير دلاوري در پشت اين فروتني بي ادعا به كمين دشمن نشسته است. گويي خون سردار جنگل در رگهايش جريان داشت. عقابي كه در حماسة 10شهريور اشرف براي هميشه در ستيغ قلة افتخار مأوا گرفت.
حسن از يك خانوادة كارگري و زحمتكش برخاسته بود. ناگزير بود در تابستانها به كار بپردازد، تا بتواند مخارج تحصيل خود را تأمين كند. رنج كار و محروميت باعث شده بود كه از يك سو همواره پخته تر و مسئولتر از سنش باشد و از سوي ديگر عشق به مردم محروم و شور رهايي آنها با جانش عجين شود. با برخاستن امواج انقلاب ضدسلطنتي، حسن از فعالترين جوانان زادگاهش لاهيجان در برانگيختن تظاهرات و راهپيماييها بود.
پس از انقلاب نيز به سرعت همراه با هزاران و هزاران تن از جوان قيام آفرين همسن و سالش جذب آرمان مجاهدين شد و پس از آن كه ديپلم خود را گرفت و از سال 59،تمام وقت به صفوف ميليشياي مجاهد خلق پيوست و در ستاد مجاهدين در رشت به فعاليتش ادامه داد تا اينكه در آذر 60 شناسايي و دستگير شد. زندان، براي حسن قهرمان، ميدان ديگري از مبارزه و فراز ديگري از زندگي انقلابي او بود.
مجاهد شهید  حسن غلامپور

به نوشتة يكي از همرزمان مجاهدش كه در زندان لاهيجان با حسن همبند بوده، حسن غلامپور و هادي نخجيري و شهرام ياسري كه هر سه از بچه هاي لاهيجان بودند، موتور محرك زندان بودند و با روحية رزمندة خود، فضاي زندان را سرشار از شور مقاومت و رزمندگي ميكردند و پاسداران و دژخيمان را به ستوه ميآوردند.
هنگامي كه حسن در آبان 64 سرفرازانه از زندان آزاد شد، در پيوستن به سازمان درنگ نكرد و همچون دو همرزم ديگرش شهرام و هادي خود را به رزمندگان مجاهد در منطقة مرزي كردستان رساند و در دسته هاي رزمي سازماندهي شد.
پس از تأسيس ارتش آزاديبخش مجاهد قهرمان حسن غلامپور در بسياري از عملياتهاي رزمي شركت كرد و در همة صحنه ها، چون شيري ژيان در رده هاي مختلف فرماندهي و در رسته هاي رزمي گوناگون جانانه جنگيد. اما اوج درخشش عنصر ناب مجاهدي و قهرماني و رزم آوري حسن، طي 10سال پايداري در اشرف و بخصوص طي يك سال اخير در مأموريت حفظ و نگهداري اشرف بارز شد.
حسن قهرمان به يمن انقلاب ايدئولوژيك و با عشق و علاقه اي كه به سازمان و همرزمان مجاهدش داشت، به درخشانترين وجهي اين مرحله را طي كرد. او خود در آبان 91 در اين باره نوشته است:
مجاهد شهید  حسن غلامپور

«...از 33سال پيش سازمان را براي سرنگوني رژيم ضد بشري انتخاب كرده و به زندگي عادي پشت كرده ام . ماندن در ركاب رهبري عقيدتي ام مسعود و مريم را تحت هر شرايطي چه در پيروزي و چه در شكست انتخاب كرده ام و به آن تا آخرين قطره خون و نفسم متعهد مي باشم… نهايت سپاسگزاري و تشكر را از سازمان و رهبري دارم كه من را براي حفاظت از اموال در اشرف انتخاب كرده ، اميدوارم لايق و شايسته اين انتخاب باشم و هر ابتلايي را در اشرف با جان و دل مي پذيرم».
فرزند قهرمان مردم لاهيجان مجاهد شهيد حسن غلامپور كه تا بن استخوان به آنچه ميگفت متعهد بود، با شكوهترين رزم خود را با دست خالي با آدمكشان تحت امر نيروي قدس به انجام رساند و اين پيام را با خون خود به جوانان سراسر ايران داد كه آري با دست خالي نيز ميتوان با دژخيمان مواجه شد و آنها را براي هميشه افشا و رسوا كرد و شيپور پيروزي خلق را با رساترين صدا به گوش همة مردم رساند
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایراناسطوره اشرف--يادواره مجاهدقهرمان ناصر كرمانيان


مجاهدقهرمان ناصر كرمانيان


مادرم! در رابطه با تو، هميشه دلم مي خواست پاسخي به تو، بر زخمهاي شلاق خوردة جانت، بر ستم مضاعف تاريخي اي كه برتو وارد شده پيدا كنم. هميشه پيش روي و چشمم بودي. از شهرهايي كه بر آن پرچم سياهي افراشته شده بود با تحمل رنج و شكنجه و زندان عبور كردم. براي يافتن جواب پاسخ تو، روزها و شبها راه پيمودم. بارها در چاله هاي مسير افتادم، عاقبت همراه ديگر ياران به سرزمين نور و رهايي و رحمت مريم رسيديم. ما تا رساندن تو به اين سرزمين تا محو كامل افكار ارتجاعي …مبارزه خواهم كرد
اين جان شيفتة آزادي، كه اينچنين به دنبال آرمان رهايي از هرگونه استثمار و بخصوص رفع ستم مضاعف از زنان ايران است، فرزند دلاوري از سرزمين آذربايجان است. جوان پرشوري كه از نوجواني درس و دبيرستان را رها مي كند و به قافلة فدا و آزادي مي پيوندد
تابستان 1358 از طريق نشريات سازمان و پخش آن با بچه ها، با سازمان آشنا شدم. يكي دوماه بعد از آشنايي باسازمان در شهر مياندوآب فعاليت هاي حرفه اي خودم را شروع كردم
ناصر در دوم شهريور 61 دستگير شد و تا ارديبهشت 62 در زندانهاي مياندوآب و قزلحصار كرج بود. بعداز آزادي از زندان، در تلاش وصل به جستجوپرداخت ودر تاريخ 30 بهمن 62 در كردستان به مجاهدين وصل شد.
اينچنين ناصر به رزمنده اي در گردانهاي مجاهد خلق و سپس رزمندة ارتش آزادي، و در سالهاي بعد با كسب آموزشها و توانمنديهاي لازم، به فرماندهي توانا براي ارتش آزادي تبديل گرديد 
پيروزيهاي ارتش آزادي مرهون رزم و رنج و شجاعت رزم آوراني چون ناصر بود. رزم آوراني كه شجاعت را با آرمان انقلاب و رهايي در مي آميختند و در صحنه هاي نبرد مي خروشيدند
پايداري ده ساله در اشرف محاصره شده نيز ميسر نبود مگر با عشق و شور و ايمان مجاهداني چون ناصر كه همه چيز خود را براي انقلاب ورهايي فدا كرده بودند
به سوگندهاي او براي ادامة راه نگاه كنيم. كلماتي كه با خواندن آن شكست و سرنگوني همة دجالان حاكم بر ميهن و آزادي مردم ايران به يقيني تبديل مي شود
ناصر كرمانيان: 28 آبان 91
به خون شهيدان سوگند مي خورم كه در كمال افتخار و سربلندي تا آخرين قطره خونم مجاهد مي مانم و مجاهد مي ميرم و تا رساندن خواهر مريم به تهران و سرنگوني رژيم ضد بشري خميني بر آرمانهاي توحيدي سازمان مجاهدين خلق وفادار خواهم بود و هرگز ، هرگز به رهبري و خلق اسيرمان پشت نخواهم كرد و اين نبردي است تا پيروزي

آخرين نوشته او يكماه قبل از شهادت اثري ماندگار از صدق و خلوص مجاهد خلق را به نمايش ميگذارد نوشته اي كه با درخون غلطيدنش مهر خورد
دشمن ضد بشري بداند كه ما مجاهدان اشرفي چون كوه ايستاده ايم و لحظه اي سستي و ضعف و سرافكندگي بر ما متصور نيست و به فرموده مولايمان علي (ع) كوهها از جابجنبند ما از جايمان تكان نخواهيم خورد. ما با راهبرانمان مريم و مسعود سوگند خورده ايم كه تا پيروزي وآزادي خلق در زنجيرمان لحظه اي كوتاهي نخواهيم كرد. بي شك كه اين نبردي است كه تا پيروزي و سرنگوني رژيم ضد بشري ادامه خواهد داشت 

«تعريفي تازه يافتم 
كه تعريفي تازه نبود،
ادراكي تازه، براي منِ بي ادراك بود
كه: انسان، آن است كه عليه زنجير مي جنگد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-سروي ايستاده ازتبارسردارجنگل مجاهدقهرمان رحمت بلوك نخجيری


رحمت بلوك نخجيري متولد سال 1337 شهر دلاورخيز لاهيجان بود. همزمان با بالا گرفتن امواج قيامها در انقلاب ضدسلطنتي، رحمت در تابستان57 فعاليت سياسي ـ اجتماعي خود را با شركت در تظاهرات ضد شاه شروع كرد. هنوز چند ماهي نگذشته بود كه با مجاهدين آشنا شد
و در ارتباط با جنبش ملي مجاهدين قرار گرفت و وارد فعاليتهاي تبليغي ازجمله فروش نشريه شد
مردم لاهيجان چهره جواني پرشور را كه در ميزهاي كتاب و نشريه سازمان از آرمان آزادي دفاع ميكرد فراموش نميكنند
در سال 59 رحمت از لاهيجان به رشت منتقل شد. پس از 30خرداد به زندگي مخفي روي آورد اما در شهريور 60 در رشت شناسايي و دستگير شد. رحمت طي سه سال زندان، از عناصر مقاوم زندان بود و در تشكيلات مجاهدين در زندان بسيار فعال بود و مدتي هم مسئوليت تشكيلات را در زندان مالك اشتر برعهده داشت. يكي از همبندان او نوشته است، رحمت نخجيري و شهرام ياسري و حسن غلامپور، موتور محرك زندان بودند و با شور و نشاط و مقاومت خود، روحية مقاومت و جنگندگي را در ساير زندانيان ميدميدند و زندانبانها را به ستوه ميآوردند.
رحمت در مرداد 64 از زندان آزاد شد.بلافاصله موفق شد بعد از 4ماه خود را به ساير همرزمان مجاهدش در منطقه مرزي ايران و عراق برساند و سلاح مجاهدت بردارد. رحمت كه تا بن استخوان به راهي كه برگزيده بود و سختيهاي آن آگاهي و عشق داشت درهمان روزهاي اول وصل مجددش به تشكيلات نوشت:
جريان تكامل پرپيچ وخم بوده وسخت و دشوار ميباشد و ما چنين راهي را طي ميكنيم بقول امام علي (ع) ”انّ امرَنا صعب مستصعَب“ما راه پرپيچ وخم وسختي را در پيش داريم . براي رسيدن به آرمانهاي والاي انساني بايد اين چنين راهي را با دلي پرشور پذيرفت
رحمت قهرمان درعمل نيز در برابر همه آزمايشها وا بتلاهاي اين راه صبور و متعهد بود. با تأسيس ارتش آزادبيخش، او با جنگاوري و شور مضاعف درعملياتهاي بزرگ آفتاب و چلچراغ وفروغ جانانه جنگيد
اما انقلاب ايدئولوژيك دروني سازمان براي او، افقهاي بالاتري از جنگاوري، مسئوليت پذيري و فدا گشود. فداي همه چيز براي آزادي و براي رهايي ميهن رحمت بر عزم استوار خود در سال 91 چنين تأكيد كرد
مجاهد شهید رحمت بلوك نخجيري
با تمام وجود در راه رهايي خلق اسير و محبوب خود قدم برداشته و با سرفرازي و شكوه و شيريني به جنگ تمام عيار با نظام پليد آخوندهاي دين فروش و وحشي ادامه خواهم داد. در اين مسير البته پذيراي هر ابتلايي هستم و نسبت به آنها در درگاه حقتعالي شكرگزارم. ” رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ“
رحمت كه مسئوليتهاي مختلفي را در ارتش آزاديبخش داشت، نه تنها خود با شايستگي پاسخگوي مسئوليتهايش بود، بلكه تاثيرات انگيزاننده اي بر روي ساير همرزمانش داشت. درخشش عنصر صدق و فدا در مجاهد قهرمان رحمت بلوك نخجيري دوران پايداري پرشكوه ده ساله در اشرف چشمگير بود سخنان او درمراسم بزرگداشت شهداي قهرمان مجاهد خلق محمدعلي حاج آقايي و جعفر كاظمي، گوشهاي از شخصيت انقلابي اين سردار مجاهد را نشان ميدهد
هرشب ستاره اي به زمين ميكشند و بازاين آسمان غم زده غرق ستاره هاست
امروز ولي فقيه ارتجاع وطلسم شكسته دويار اشرفي، دويار قهرمان و پايدار ما را جعفر كاظمي و محمد علي حاج آقايي رو به چوبه دار سپرد
خون اين عزيزان خون اين شهداي سرفرازعزم ما اشرفي ها را هرچه مستحكمتر و مصمم ترميكند تا بتوانيم غبار اين نظام پليد رو درهم بپيچيم. ما شكي نداريم 120 هزار نفر ازرشيدترين فرزندان ملت ايران اين راه را طي كردند و ما هم به آنها لبيك گفتيم ومصمم و استوار ايستاده ايم
مجاهد شهید رحمت بلوك نخجيري

ايستادگي صبورانة رحمت قهرمان در اعتصاب غذاي 72 روزه بعد ازحماسه فروغ ايران نيز گواهي ديگر در اثبات اين ادعاست
رحمت اما، اوج شرافت و كَرامت و زيادت را با بوسه خونينش بر خاك اشرف و تابلوي پرشكوهي كه در حماسه 10 شهريور خلق شد درصفحه تاريخ مقاومت مردم ايران به ثبت داد آخرين اثر جاودانه از او دست نوشته اي است كه قبل از شهادت آن را نوشت و با خون خود يك ماه آن را مهر كرد
در مقابل دشمن پليد و همة حاميان كثيف او چون كوه استوار خواهم ماند. اگر زمانه صد بار هم سختتر باشد بر ايستادگي و تعهدم افزوده و با درسي شكوهمند و پايدار آن را در ميادين مختلف عيان خواهم نمود
«من آن گلبرگ مغرورم كه ميميرم ز بيآبي
ولي با خواري و ذلت، پي شبنم نميگردم
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید