واشنگتن تایمز گزارشی از بازدید خبرنگار خود از
اشرف۳محل استقرار سازمان مجاهدین خلق ایران ـ رزمندگان آزادی ایران که برای تغییر
در ایران تلاش میکنند منتشر کرده است.
در این گزارش از جمله آمده است:
با سقوط آخوندها سازمان مجاهدین خواهان برقراری
یک دموکراسی است آرمان آزادی، آرمانی قدرتمند است که در کل اشرف ۳ گسترش یافته
است. این بالاترین ارزش در ذهن همه آنهاست، چیزی که از خود آنها بزرگتر است. بیشتر
کسانی که من با آنها ملاقات کردم عمیقاً روشنفکر و در زندگی پیشین خود موفق بودند.
آنها میتوانستند در هر کجایی در غرب زندگی کنند، اما با از خودگذشتگی به این جنبش
پیوستند. من شاهد سطح تحسینآمیزی از تمرکز و اراده بودم. با هر زن و مردی که صحبت
کردم دقیقاً میدانست که چرا و برای چه میجنگد و چرا زندگی خودش را برای مبارزه
با این رژیم فدا کرده است.
خونی که چراغ امید یک خلق
شد، نگاهی به زندگی انقلابی مجاهد شهید قهرمان مجید فردی شیویاری
اشرفی، یعنی در تاریکی محض
چراغ امید بودن
از دستنوشتههای مجید شیویاری
در سال57 و در جریان قیامهای
ضدسلطنتی، مردم خیابان پیروزی و میدان ژاله تهران دانشآموز ریز اندام اما پرشوری
را میدیدند که یکپارچه تلاش و خروش، با دوستانش به خیابان میآیند و آتش تظاهرات
و قیام را با شعارهای خود روشن میکنند. در خانهها را میزنند و بههممحلهیهایشان
میگویند بیایید تظاهرات! بیایید بهخاطر زندانیان سیاسی، بیایید برای آزادی. مجید
در آن روزها، 13سال بیشتر نداشت و با تلاش و خون او و همرزمانش بود که سرانجام
نظام سلطنتی واژگون شد. او که در جریان فعالیتهایش در سال57 و درگیریها و شهادتهایی
که به چشم دیده بود، ارزش آزادی و قیمتی را که برای آن باید پرداخت، بهخوبی درک
کرده بود، بهزودی و در همان اولین ماههای پس از پیروزی انقلاب دریافت که خمینی و
اراذلی که با موج انقلاب روی کار آمدهاند، دزدانی بیش نیستند. اما او ناامید نشد
و از تلاش برای تحقق آرمانهای انقلاب و در صدر آنها، آزادی دست برنداشت و در همین
رابطه بود که با سازمان مجاهدین آشنا شد. مجید در خرداد58 در بخش دانش آموزی
سازمان فعالیتش را آغاز کرد.
مجید که بهدلیل فعالیتهای
مختلف تبلیغی، به هواداری از سازمان شناخته شده بود در 23خرداد 60 دستگیر شد و در
حالی که 16سال بیشتر نداشت، بهشدت شکنجه شد و به 3سال زندان محکوم گردید.
به گواهی هم بندانش مجید
از مقاومترین زندانیان زندان بود. دژخیمان در زیر شکنجه دست راست وی را از کتف
شکستند و بهدلیل ایستادگی او بر مواضعش، او را بعد از اتمام 3سال محکومیتش هم
آزاد نکردند و مجید، یکسال اضافه بر مدت محکومیتش در زندان ماند و در خرداد 64 آزاد
شد.
عشق و عطش مجید شیویاری
برای وصل مجدد به سازمان باعث شد که بهمحض خروجش از زندان به فکر برقراری ارتباط
با سازمان باشد. از همین رو بیاعتنا به همه تهدیدها و فشارهای اطلاعات آخوندی بعد
از 4ماه، در مهر64 از طریق کردستان خود را به سازمان رساند.
مجید با اینکه از انحراف
ستون فقرات و شکستگی کتف و ناراحتی ریه رنج میبرد و درد بسیاری را تحمل میکرد ولی
همرزمانش هیچگاه اثری از این نقصعضو و مشکلات جسمی در کارها و مسئولیتهایی که او
برعهده میگرفت حس نمیکردند. مسئولیت پذیری و دقت و جدیت وی در انجام کارها چشمها
را خیره میکرد. با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی، مجید که احساس میکرد پاسخ همه آمال
و آرزوهایش برای رهایی خلق در زنجیرش را یافته، سر از پا نشناخته بهرغم همه
مشکلات جسمی در بسیاری از عملیاتی یکانهای رزمی با تمام توش و توان، شرکت داشت.
اما شخصیت انقلابی مجاهد
قهرمان مجید شیویاری در پرتو انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین به کمال رسید. نوشتههای
او از عمق درک و ایمان این مجاهد پاکباز و انقلابی وارسته حکایت میکند. در یکی از
آخرین نوشتههای مجید که بهعنوان نقشه مسیرش در 28مرداد 92 نوشته از جمله چنین میخوانیم:
« انقلاب خواهر مریم هر روز
عمیقتر، زیباتر و آرمانیتر میشود، امروز و در این مرحله، بالاترین ارزشهای آن،
همان ارزشهایی است که مولا علی برترین الگو و شاخص آن بوده و میباشد یعنی خاکی و
خاکسار بودن، بدهکاری مطلق و خود را کمترین خدمتکار مردم و سایر مجاهدین دانستن…
ما نسل خجسته مسعود و زادگان مریم پاک رهایی عهد بستهایم که با تمسک به انقلاب
خواهر مریم و با زدودن تمام ذرات باقیمانده از هرنوع ایدئولوژی استثماری و منفعت
طلبانه فردی و زدودن ناخالصیها در صفوفمان و بنیان ریختن تشکیلاتی نوین درسی زرین
از حماسه پایداری به جای بگذاریم».
مجید در نوشته دیگری که از
نگاه ژرف وی نسبت به جایگاه و قدر اشرف در انقلاب ایران حکایت میکند، مینویسد:
”اشرفی یعنی درتاریکی محض چراغ امید بودن، اشرفی بودن یعنی شکافتن بنبستهای غیرممکن،
اشرفی بودن یعنی فدای بیحد و مرز، اشرفی بودن یعنی عشق به همرزم و نثار یک طرفه و
بیچشمداشت، اشرفی بودن یعنی شاد و سبکبار زیستن در روزگاری که خنده را روی لبها
شکار میکنند. اشرفی بودن یعنی سلام گفتن بر ابتلائات، اشرفی بودن یعنی جنگ صد
برابر و تعهدپذیری هزار برابر در هرکجا که باشیم“.
مجید همچون همه مجاهدین،
آنچه را که میگفت و به آن اعتقاد داشت، در صحنه تلاش بیوقفه خود در کار و رزم
روزانه و سرانجام در نبرد آخرین خود، در روز 10شهریور، با رزم پرشکوه شرف و ایستادگی
در اشرف اثبات کرد و خونش چراغ امید یک خلق شد.
بنا به گزارشهای دریافتی
یک مأمور نیروی سرکوبگر انتظامی که قصد اذیت و آزار و ایجاد جو رعب و وحشت بین
جوانان در شب چهار شنبه سوری در منطقه افسریه تهران را داشت توسط جوانان این منطقه
بهشدت گوشمالی داده شد و راهی بیمارستان فارابی گردید.
در تهران جوانان
مناطق مختلف از جمله تجریش، نارمک و اکباتان بهنحوی گسترده جشن چهارشنبهسوری را
برپا کردند. در منطقه نظام آباد نیز مردم همزمان با پریدن از روی آتش شعار میدادند:
«تق، تق، فشفشه، آخوند باید کشته شه»
در شهرهای رباط کریم،
اراک، ارومیه، رشت، اردبیل، اصفهان، شیراز، مشهد، کاشان، عسلویه، یاسوج، شهر کرد،
کرمانشاه، بانه، خرمآباد، سردشت و ماهشهر نیز جوانان با برافروختن آتش این جشن را
گرامی داشتند.
ساعت17 و 15دقیقه روز
سهشنبه 24اسفند در خیابان پنجم نیروی هوایی تهران؛ جوانان این منطقه با انداختن
مواد محترقه به سوی یک خودرو نیروی انتظامی قسمت جلویی آن را تخریب کردند. انفجار
مانند صدای نارنجک شدید بود.
استاندار رژیم در
تهران در وحشت از تبدیل شدن مراسم چهارشنبهسوری به اعتراضات ضدحکومتی به تهدید
متوسل شد و گفت: «نیروی انتظامی با تمامی متخلفانی که به قوانین در چهارشنبه آخر
سال دقت نکنند برخورد جدی خواهد کرد و این افراد تا پایان تعطیلات در بازداشت باقی
میمانند».
حسین هاشمی که عصر
روز یکشنبه 22اسفند با رسانههای حکومتی مصاحبه میکرد افزود: «باید خانوادهها
در این زمینه نیز دقت لازم را داشته باشند و از حوادثی که طی سالهای گذشته ایجاد
شده جلوگیری کنند».
شگفتا، مرگ، برکف داشت شمشیر؛ در این سو، زندگی،
خود بیسپر بود
شگفتا کاندران پیکار، آخر تن مرگ مسلح، محتضر
بود
سلام بر حنیف و فردین و سیاوش، بر اصغر و
مهرداد و محمدرضا، بر امیر و مهرداد و شعبان و حسین و علیرضا که شعار بیا بیا را
با گوشت و پوست و خون خود تجسم بخشیدند.
حماسه ۶ و ۷مرداد ۱۳۸۸در اشرف:
در ششم و هفتم مرداد ۱۳۸۸، وقایعی در اشرف رخ داد که جهان
را تکان داد. وقایعی که در تحولات سیاسی، تأثیر کیفی داشت و خیلی از معادلات را تغییر
داد. قبل از ششم مرداد، نزدیک به دو ماه بود که یکانهایی از پلیس عراق جلوی در اصلی
اشرف مستقر شده بودند. آنها میگفتند که میخواهند داخل قرارگاه، ایستگاه پلیس دایر
کنند. وقایع ششم و هفتم مرداد نشان داد که ایستگاه پلیس بهانه است. نیت اصلی،
متلاشی کردن اشرف و اخراج مجاهدین بوده است.
در طرف
مقابل هم مجاهدین تصمیم خودشان را گرفته بودند: مقاومت برای حفظ اشرف، تا پای جان!
گلههای وحشی و جنایتکار
دست آموز خامنهای ـ مالکی با خودروهای هاموی و آبپاش و لودر و سلاح گرم و چماق و
داس و تبر و میله آهنی و… به اشرف حمله کردند، تخریب کردند و مجاهدان بیسلاح و بیسپر
را آماج شقاوتبارترین ضربات خود قرار دادند، ۱۱مجاهد خلق را شهید کردند، صدها نفر
را مجروح و دچار نقصعضو و بیش از هزار نفر را بهشدت مصدوم کردند و ۳۶ مجاهد خلق
مصدوم و مجروح را به گروگان گرفتند و بخشی از اموال اشرفیها را تخریب کردند یا
به سرقت بردند. گروگانها تنها پس از ۷۲روز اعتصابغذا و ۷روز اعتصاب خشک در آخرین
لحظات حیات و در آستانهٴ شهادت محتوم توانستند از اسارت دژخیمان رها شده و به اشرف
بازگردند. اما آنچه هرگز برای جنایتکاران مهاجم و آمران آنها قابل تصور نبود، پایداری
و مقاومت مافوق طاقت انسانی بود که زنان و مردان اشرفی با تمام هستی خود به آن قیام
کردند و با دست خالی، تهاجم گلههای شقاوتپیشه و تا دندان مسلح را با شکست مواجه
کردند و رژیم و دولت دستنشاندهٴ مالکی را نیز در تمام دنیا افشا و مفتضح نمودند.
درهشتمین سالگرد شهادت ۱۳تن
از مجاهدان بر اثر حمله مزدوران عراقی خامنهای به قرارگاه اشرف، به شهیدان آن پایداری
بزرگ درود می فرستمبخاطر استواری اشرفیان در ۶و
۷مرداد ۸۸، نام
اشرف در جهان پرآوازه شدبا این
قهرمانیها بود که #اشرف محور همبستگی ملی ایرانیان وكانون اميد و منشأ انگيزش درمبارزه
براي آزادي و الهام بخش قيامكنندگان شد
سیاووشان ، قسمت دوم – گزیده ای از زندگینامه شهدای حماسه فروغ
ایران