۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

ایران-اسطوره اشرف يادي از قهرمان مجاهد خلق بيژن ميرزايي

مجاهد كسي است كه براي آزادي مردمش دست از همه چيز شسته همه دربدريها سختي ها محدوديتها را جان خريده تا روزي كه به ياري خدا روزگار آسايش و رفاه را براي مردمش فراهم بكنه مجاهد يعني پايداري وفاي به عهد 
صبور بودن در برابر ناملايمات سر خم نكردن در برابر دشمن چون كوه ايستادن و در برابر مردم خاكي بودن


از فرمانده هان ارتش آزاديبخش ملي ايران
مهندس و كارشناس كامپيوتر از دانشگاه ماساچوست
از اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون علوم و پژوهش
مهندس بيژن ميرزايي ظاهراً در زندگي هيچ كم و كسري نداشت، از شغل و عنوان خوب و زندگي راحت برخوردار بود و در موقعيتي قرار داشت كه ميتوانست بسياري چيزهاي ديگر را هم كه براي خيليها رؤيا محسوب ميشود به دست آورد.در سال55 او با همين رؤياها، پس از دريافت ديپلمش در تهران، براي ادامة تحصيل روانة آمريكا شد و با تلاش و سخت كوشي بسيار توانست در رشتة مورد علاقه اش، مهندسي كامپيوتر، در يكي از بهترين دانشگاههاي آمريكا تحصيل كند و فارغ التحصيل شود اما كشف تدريجي يك چيز، زندگي او را دگرگـون كرد و وادارش كرد كه براي به دست آوردن آن يك چيز، از همة چيزهايي كه داشت و ميخواست داشته باشد، از جمله جانش، با شكر و شيريني بگذرد.آن يك چيز كه البته براي انساني كه خود را به عنوان انسان شناخته، همه چيز است، اسمش آرمان است.آرماني كه براي بيژن با نام مجاهدين يكي و جدايي ناپذير بود.بيژن در وصيت نامه اي به تاريخ 24 اسفند 66
نوشته است
مجاهد خلق بيژن ميرزايي
به راستي بجز مجاهد بودن و مجاهد مردن چه دليل و انگيزة موجه ديگري براي زنده بودن وجود دارد؟خداوندا شاهدي كه انگيزه اي بجز خدمت به تو و خلقت براي مبارزه نداشته ام و تنها درخواستم از تو اين بوده كه مجاهد از اين دنيا بروم
اما اين فاصلة طولاني ميان بيژني كه آرزويش اين بود كه استاد دانشگاه شود، با بيژن مجاهد و قهرماني كه جز فدا شدن در راه خدا و خلق خواسته و آرزوي ديگري نداشت، چگونه طي شد؟ يكي از همرزمانش مينويسد:
اولين بار كه بيژن را ديدم سال 61 در شهر بوستن آمريكا بود.ما هواداران سازمان در آن شهر يك خانه دو اتاقه خيلي كوچك داشتيم كه بيست نفر در آن زندگي وكار ميكردند.هيچكس براي خودش نه اتاقي داشت، نه ميزي و نه حتي كمدي.قفسه اي داشتيم كه هر كس ساكش را در آن گذاشته بود.وضع مالي خوبي نداشتيم.بيژن مهندس كامپيوتر بود كه در يك شركت كامپيوتري كار ميكرد و حقوقي خوبي ميگرفت.عليرغم اينكه خودش تمايل نداشت، قرار شده بود كه او شغلش را حفظ كند تا منبع درآمدي براي جمع مان باشد.بيژن هر روز از صبح زود تا غروب در شركت كار ميكرد و حتي اضافه كاري ميگرفت و اين در شرايطي بود كه توضيح دادم.تازه وقتي او غروب بعد از 10، 11ساعت كار طاقت فرسا به خانه برميگشت، سرحال و خستگي ناپذير تا آخر شب در كارهاي مختلفي كه داشتيم، از بسته بندي نشريه هاي مجاهد قطع كوچك براي ارسال به داخل كشور تا كارهاي ريز و درشت زندگي جمعي، شركت ميكرد
مجاهد قهرمان بيژن ميرزايي پس از چند سال كار و تلاش شبانه روزي در انجمن دانشجويان هوادار، در سال 65 و به دنبال درخواستهاي مصرانه اش براي پيوستن به ارتش آزاديبخش، به منطقه اعزام شد و در يكانهاي رزمي سازماندهي شد.او در كسوت رزمندة آزاديبخش سر از پا نميشناخت و همة مسئوليتها و وظائف مختلفي را كه به او محول ميشد، با انگيزة بسيار به احسن وجه انجام ميداد.
اما اوج درخشش گوهر مجاهدي بيژن، در 10سال پايداري پرشكوه در اشرف و به رغم آن همه توطئه ها و فشارها بود.خود او در اين باره مينويسد
هزاران بلا بر سرمان آوردند,تروريست خواندند,بمباران كردند، سلاحهايمان را گرفتند,با هدف «فروپاشي نرم»بريده خانه يي تحت نام تيف درست كردند,محاصره كردند,در 6 و 7مرداد88 با تيغ و تبر بر سر و رويمان زدند,در 19فروردين 90,با رگبار گلوله سوراخ سوراخمان كردند و با هاموي و لودر زيرمان گرفتند,با مگاتن فشار…در نيم كيلومتر مربع زندان ليبرتي به بند كشيدند با اين اميد كه تشكيلاتمان را از هم پاشيده و نيروهاي آن را پراكنده و مضمحل كنند,ولي هيهات!بيچاره شب پرستان كه مجاهدين را نشناخته بودند
بيژن آنچه را كه گفته و نوشته و آنچه را كه طي 4دهه زيسته، با خون خود و با حماسة فراموشي ناپذير 10شهريور اشرف كه او خود يكي از قهرمانانش بود، به اثبات رساند.راستي كه رژيم پليد آخوندي مجاهدين را نشناخته و هرگز نخواهد شناخت و نميداند مقاومتي كه با انسانهاي آرمانگرايي مانند بيژن بنا شده فنا ناپذير و شكست ناپذير است.هر يك از اين شهادتها، باعث انگيزاندن و به ميدان آوردن هزاران جوان بي تاب آزادي خواهد شد.
ما زندگي را
در يك نفس عطر شرافت ساده كرديم
ما خويش را بهر گذر از تيغ زار درد و تهمت
آماده كرديم
در برهه اي كه كوه جنبيد
ما مرگ را
از اسب خود ، پياده كرديم
در اين جهان غرقه در وابستگيها، ننگها، نيرنگها
ايجاد يك فصل نوين را در رهايي
اراده كرديم

ایران- ویدئوهای مستند حمله به اشرف جنایت علیه بشریت


دوستان صحنه های این ویدئوها تکان دهنده است اگر بیماری قلبی دارید توصیه میشود که مراقب باشید











۱۳۹۴ مهر ۱۰, جمعه

ایران-يادي از گرد دلاور اهوازي مجاهد قهرمان ابراهيم اسدي



ابراهيم فرزند زحمتكش مردم اهواز، يكي از شهيدان سرفراز اشرف در هجوم جنايتكارانة روز دهم شهريور است
ابراهيم در سال 31 در خانواده اي محروم به دنيا آمد. و از همان جواني، خطوط زندگينامة مجاهد قهرمان مهدي رضايي، زندگي او را با مبارزه درآميخت. ابراهيم براي آزادي مردم در قيام ضد سلطنتي فعالانه شركت كرد. اما آرزوهايش را با خميني، پايمال شده يافت. از آن روز، هرگز از تلاش در افشاي خميني و مبارزة عليه اين رژيم جنايتكار باز نايستاد. در پخش نشريه و افشاگري عليه سياست جنگ طلبي خميني، و در تهية كمك مالي و امكانات براي اعضاي سازمان به شدت تلاش ميكرد. در سال 61 كه ارتباطش با سازمانش قطع شد، خود يك هستة مقاومت تشكيل داد و همواره در جنگ و گريز زندگي كرد. در ادامة اين مسير سرانجام خود را به ارتش آزاديبخش براي رزمندگي درآن رسانْد. سالها در بخشهاي نظامي و ارتباطات و پشتيباني تلاش و مبارزه كرد. و سالها نيز در پرزحمت ترين كارها از جمله امور پشتيباني و حمل و نقل، و شهرداري، بدون هيچگونه چشمداشت تلاش و مجاهدت نمود
ابراهيم در سال 73 در نامه اي به رهبر مقاومت نوشته بود
 مجاهد قهرمان ابراهيم اسدي
خدا خميني و بازماندگان او را لعنت كند. كه دست از سر خلقمان بر نمي دارند. البته آخوند دست بردار نيست. اين ما هستيم كه بايد
 دست آخوندهاي جنايتكار را از سر خلقمان كوتاه كنيم
انگيزه هاي مبارزاتي ابراهيم اسدي در انقلاب مريم رهايي به اوج خود رسيد و از او مجاهدي سخت كوش و بي چشمداشت براي كار بي نام و نشان ساخت
ابراهيم در سالهاي اخير مسؤليت خدمات شهرداري اشرف را بر عهده داشت. او عاشق اشرف بود و در مورد هدفش از زحمت كشيدن براي زيبايي شهر اشرف، در مصاحبه اي در سال 85 گفته بود
من هرچي كه كار بتونم تو اين شهر بكنم يعني شبانه روز بكنم باز هم كم كردم بازم جاداره و بيشتر بايد براي اين شهر بزرگ، شهري كه غرور ملي تمام ملت ايران اين شهر اشرفه و اين يك غرور مليه يعني اين شهر اشرف يك شهر معمولي نيست يك شهريه كه افتخار ميكنن بهش ايرانيان، و ما مجاهدين وقتي ميگيم ايستاديم و داريم مبارزه ميكنيم در اين شهر يعني عزم ملي مونه اين شهراشرف
اما آخرين اثر ماندگار اين شهيد جاويد صحنه به قتل رسيدن او با دستاني بسته و آخرين دست نوشته او يك ماه قبل از شهادت است كه تمام وجودش را پلي براي سرنگوني رژيم ولايت فقيه و ارمغان آزادي خلق قهرمان ايران كرد
او نوشه بود
آنچه اكنون در اشرف و ليبرتي مي گذرد، عين كارزارسرنگوني است. با ايمان راسخ نسبت به تغيير دوران و با اشراف به تمامي توطئه هايي كه سر راهمان قرار دارد، اعلام ميكنم اشرف و ليبرتي، فتح مبين فقط همين. ابراهيم اسدي 12/5/92
هرچند خون پاك ابراهيم اسدي توسط مزدوران جنايتكار مالكي و خامنه اي بر زمين اشرف ريخت، اما اين خون در حقيقت بر آسمان ايران پاشيده است از هر قطرة خون او و ساير شهيداني كه دركنار او بخاك افتادند، هر روز بر شهرهاي ايران پيام مقاومت و قيام براي
سرنگوني مي بارد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید
ترانه اي زيبا از خواننده اشرفي محمد براي ابراهيم اسدي همراه با تصاويري زيبا از شهر اشرف
اگه شهر تو دل صحرا شده بام جهان همه سر سبزيشو از دست تو داره لاله ها
سرو آشناي اشرف عاشق گلهاي اشرف سرنهاده پاي اشرف 
تك درخت آزادي از خون تو جون ميگيره تازه ميشه اسمت ميمنونه توي خاطراته سرخ اين خاك تاهميشه
ظهر شهریور داغ
وقتی خورشید چشماشو
رو به باغچه‌های تشنه وا می‌کرد
صدهزار گل و نهال، «ابراهیم» و صدا می‌کرد.
همه بیـــــــقرار او،
توی اون کویر سبـــز!
تشنه دیدار او
ـ «چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟
چرا هیشکی
                 به گلای باغچه‌ها آب نداده؟»
یه دفه، پروانه‌ای از راه رسیــــــــــــــــــــد،

که می‌گفت با هق هقای گریه‌هاش
                     «ابراهیم شده شهید،
ابراهیم شده شهید»
پشت هم پروانه‌ها می‌اومدن
با خبرهای جدید
و می‌گفتن:
آره دشمن گلا،
ابراهیمو با دست بسته کشتــــــــــنش
اما یادش واســـــــــــه‌ی همه گلا،
نفس گرم بهـــــــــاره
اون که از دستای خوب و مهربونش
رو تن دونه به دونه بیدا و اقاقیـــــا
                                یه یادگـــــــــاره،
حالا اون نیست ولی،
سرخی چهره هر غنچه میده از او سراغ
همه جا یادش پیچیده
                توی هر بیشه و باغ
گوش کنین
حالا توی شهر اشرف
همه شاپرکا دارن پیـــــــــــــــــــــام
هر گل و سرو چمن،
می خونه برای اون باغبون شهر
                      صد درود و صد سلام.

                                                                          حبیب شکری پور.


ایران-عراق-جلوگيري از ورود نيازهاي اوليه و الزامات تداركاتي و تأسيساتي به ليبرتي


     
در روز چهارشنبه 8مهر 94 (30سپتامبر2015) مأموران عراقي به دستور كميته سركوب مجاهدان اشرفي در ليبرتي، تحت نظارت فالح فياض، در يك اقدام غيرقانوني بار ديگر از ورود وسايل تأسيساتي و سرويس و نگهداري زيرساخت‌هاي كمپ و اقلام تداركاتي و نيازهاي اوليه ساكنان جلوگيري كرده و آنها را از ورودي كمپ برگرداندند.

برخي از اين اقلام عبارت بودند از : لوازم التحرير، پارچه، نايلون براي ميزهاي غذا خوري، الكترود براي جوشكاري منابع فرسوده سپتيك، وسايل  برقي ساده مانند پريز، كابل برق و....

از ورود بسياري از قطعات يدكي دستگاهها نيز  از دو ماه پيش ( 4 اوت گذشته) تاكنون    جلوگيري شده است.

علاوه بر اين كميته سركوب بيش از دو سال است مانع ورود پيمانكاران براي تعمير سيستمهاي سرمايش و گرمايش كمپ شده اند. اين اقدامهاي ضد انساني نقض فاحش يادداشت تفاهم امضاشده بين دولت عراق و ملل متحد در 25دسامبر 2011 است كه بنا بر آن ساكنان مي توانند بر اساس آن با پيمانكاران مختلف در مورد بازسازي و تعميرات كمپ قرار داد ببندد.

جلوگيري از ورود نيازها  و وسايل اوليه كه هزينه آن توسط ساكنان پرداخته شده است، نقض استانداردهاي انساندوستانه و حقوق بشري است. ملل متحد متأسفانه براي پايان دادن به اين محاصره هيچ اقدام جدي به عمل نياورده است. اين در حالي است كه ساكنان اين اقدامها را به طور مستمر به يونامي گزارش كرده اند.

مقاومت ايران ملل متحد و دولت آمريكا را كه به طور مكرر و به صورت مكتوب نسبت به سلامت و امنيت ساكنان ليبرتي متعهد شده اند و همچنين اتحاديه اروپا را به اقدام فوري براي پايان دادن به محاصره ضد انساني كمپ ليبرتي فرا مي خواند.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران

9 مهر ماه 1394 (اول اكتبر  2015)

۱۳۹۴ مهر ۸, چهارشنبه

ایران-اسطوره اشرف-مجاهد قهرمان علي فيضي

مجاهدين در مسيري مقابل اين رژيم حركت كردند هر جا كه او سركوب كرده مجاهدين مكان جذب مردمشون بودند مجاهدين پشتيبان مردمشون بودند 120هزار مجاهد و مبارز خلق خون خودشون را براي درمان اين درد گذاشتند
طبيعيه كه امروز مردم ما به تك تك انرژيهاي ما نياز داشته باشند هركدوم از ما بايد فكر كنيم چطور ميتوانيم اين انرژيهامون را آزاد كنيم
كه بتوانيم در مسير آزادي و رهائي خلق قهرمانمان قدم برداريم

فرمانده علي فيضي
از فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي ايران
از اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون آموزش و پرورش و كميسيون ورزش
كارشناس كارتوگرافي از دانشگاه تهران
مجاهد قهرمان علي فيضي
شهيد قهرمان علي فيضي از سال 1355 در ارتباط با مجاهدين قرار گرفت و از سال 1356 به طور تمام وقت در جنبش دانشجويي وابسته به مجاهدين، يكي از سازمان دهندگان تظاهراتها و حركتهاي اعتراضي عليه ديكتاتوری سلطنتي بود.
او از آشنايي اش با مجاهدين چنين گفته بود
«ميدونستيم مجاهدين آدم هاي صادقي هستند در مسير و انتخابي كه كردن تا آخرش ايستادن و پايداري كردن و تا آخرين قطره خونشون پاي آرمانشون ايستادن مقاومت كردن، ولي صداقت رو تا وقتي كه شما با اولين مجاهد مواجه مي شيد، و آشنا مي شيد، يا در معرض زندگي مجاهدين قرار مي گيريد، اونجاست كه شروع ميشه، با مفهوم شدن اين قسمت از ارزش ها، آدم احساس ميكنه كه به جائي پا گذاشته كه هر روز علائقش و عواطفش و ايمانش نسبت به اين آرمان بيشتر ميشه»
او در سال 61 از كشور خارج شد، و با مسئوليت پذيري بيشتر، به يكي از فرماندهان لايق ارتش آزاديبخش ملي ايران تبديل شد
از جمله مسئوليتهاي اوآموزش فرزندان مجاهدين و مسئوليت آموزش نيروهاي جوان به جان آمده اي كه از جهنم خميني گريخته و به ارتش آزاديبخش پيوسته بود
او كمتر از دوماه قبل از شهادتش نوشت
«امسال با شناخت عميق تر از دو دستگاه ايدئولوژيكي توحيد, فهم جديدتر و عميق تري نسبت به تفاوتهاي اسلام انقلابي و مرزهاي خونين آن با اسلام ارتجاعي پيدا كردم. كه اين شناخت انگيزه هاي نوين و عميق تري را در من براي مبارزه با اين رژيم سفاك و ضد بشري بوجود آورده است».
گوياترين اثرو يادگاري كه اين آموزگار فدا كار از خود بجاي گذاشت صحنه جان باختنش در امداد پزشكي در اشرف در حين كمك كردن به ياران مجروحش ميراثي گران بار كه باخون نوشته شد و در تاريخ به ثبت رسيد اثري ماندگار و جاودانه از اوست

ایران-اسطوره اشرف-يادي از مجاهد شهيد سيد علي سيد احمدي


مجاهد شهيد سيد علي سيد احمدي

«بگو سیّد چه خبر» - برای مجاهد شهید سیدعلی سیداحمدی

بگو سید چه خبرداری بگو از شهرمون
بگو با ما چی شکسته کمر پیـــر وجوون
بگو ملا چند تا تــیر دارشـو کرده بپــــــا
بگو ضحاک پلید چند تا می‌خواد کاسه خون
بگو سیّد!
چه خبر؟
تو می‌آوردی برامون، خبر از خلق اسیر
و می‌گفتی
کوچه پس کوچه شهر نباس باشه جای عذاب
چرا بچه یتیم گشنه بره تو رختخـــــــــــواب؟
چرا طفلی دخترک شیشه ماشین پاک‌کنه؟
چرا ننویسه روی تختـــه سیاه، بابا و آب؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
عرق شرم پدر تاکی رون رو صورتش؟
اشک مادر تا به کی؟ پر بشه از حسرتش؟
چرا زندونای میهن شده لبریز جوون
چرا هی شیخک قاتل میشه بیشتر ثروتش؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
آره سید، میدونـم که دل توی دلت نبود
تو می‌خواستی بدری از ظلم ظالم تار و پود
تا کـــه هر بچه ســــرش رو، روی بالش بذاره
زندگی تو ناز و نعمت؟! آره این عـــــار تو بود
تو می‌خواستی شور وشادی رو، به هرشهربیاری
تو می‌خواستـــــی دمار از هرچی که ظلمه درآری
اگه دشمن زبون چهر تو رو بخون کشید
نمیذارم قطره‌ای هدر بره خونهای پاک
خون زهره، خون گیتی، خون سید و سعید

ارتشی منتظره روز «ر» و ساعت «سین»
میگیـــــرم تقاصتو با عزم و رزم آتشیــــــن
فردا که می‌شکفه آزادی توی شهرای ما
روزیکه پاره میشه از دست مردم زنجیرا
یاد تو زنده میشه تو هر گذر
میشه جاوید توی دلها قصه اشرفیــــــــــا
حبیب شکری پور.


يكي از مشعلهاي رزم ايران، شيردلي است بنام سيدعلي سيداحمدي. دلاوري كه اولين ذرات درك و درد را به عمل و اقدام براي آزادي مردم تبديل كرد.مجاهد خلق، سيدعلي سيد احمدي از همان ابتداي جواني مبارزة خود را عليه استبداد سلطنتي آغاز كرد. 
«اواز سال 53 به يك گروه از هوادران سازمان وصل شد.ودر سال 54 دستگير ودر سال 57 آزاد شده و از آن به بعد در بخشهاي مختلف در سازمان مشغول فعاليت شد
وقتي خميني همة راههاي آزادي را به روي مردم بست، سيدعلي و يارانش در بخشهاي اجتماعي و دانش آموزي سازمان، مبارزه اي درخشان را عليه خميني دجال پيش بردند. مبارزه اي كه در تكامل خود به نبرد در ارتش آزاديبخش ملي ايران رسيد و سيدعلي در تمامي سالهاي اين سه دهه مبارزه، پرشور و پرتلاش، با انگيزة بسيار زياد و با جديت كامل مسئوليتهايش را انجام مي داد. 
آخرين درخشش هاي اين فرزند سلحشور خلق ايران، پايداري او در دوسال پاياني زندگيش دراشرف بود.
مجاهد قهرمان سيدعلي سيداحمدي در مورد اين مأموريت خود در مرداد 91 نوشته بود 
«با تمام وجود اعلام مي كنم دفاع از اشرف و ايستادگي عين رزم سرنگوني است و از خدا ميخواهم در اين رزم مرا به افتخار شهادت نائل فرمايد. 
…بهترين و باصفاترين لحظة زندگي را همين الان دارم. در يك طرف دشمن ضدبشري ملت ايران با اعوان وانصارش براي ادامة حيات ننگين، ديوانه وار سُم بر زمين مي كوبد و تهديد مي كند، در سوي ديگر صاحبان قدرت با پرداخت هزينه از جيب مجاهدين توصيه ميكنند تا مجاهدين دست از حقوق حقة خود بردارند و جان! سالم به در برند. غافل از اين كه عنصر مجاهد خلق اشرفي، (چيزي) جز عهد با خدا و خلق و دفاع از حقوق ملت ايران ندارد».
او در آخرين كلماتش در هشتم مرداد 92 نيز باز بر اين عهد خود تأكيدكرد ونوشت
«خداوندا مرا در مرحله سرنگوني در آزمايشگاه آزادي موفق و سربلند گردان! 
مرگ بر رژيم ضد بشري خميني. درود بر رجوي. زنده باد ارتش آزاديبخش ملي ايران». 
اينچنين دفتر زرين مبارزات يك مجاهد خلق سلحشور و پرخروش و پرتوان، در اوج قهرماني و افتخار و شرف بسته شد. و صدا و نداي سيدعلي و و خون او و يارانش به تأثيرگذارترين صداي زمانه تبديل شد تا خلق ايران را در پاسخ به نداي مقاومت براي آزادي به قيام برانگيزد. سلام بر مجاهد خلق سيدعلي سيداحمدي قهرمان و تمامي شهيدان قتل عام اشرف. 
آزادی اگر مرهم درد است ایرانی اگر اهل نبرد است
قربان رهایی بکند جان کان مشعله این ره سرد است

۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

ایران-اسطوره اشرف يادي از قهرمان تركمن غلام عباس گرمابي



تزانه زيباي مي سي نو-با اجراي زيباي محمد مجاهد اشرفي
قهرمون تركمن مجاهد دليره كه شغالا كشتنش كه خاطرش بميره
قهرمون تركمن كاك حيدر دليره كه شغالا كشتنش كه خاطرش بميره 
آه مي سي نو
بگو جونا بيدار شن بگو كه دست به كار شن بيان بالاي قله ات داد بشن هوار شن
اگه جونا به قلب بيداد بزنن باهمديگه اسمشو فرياد بزنن
اوني كه كوه مرده اسطوره نبرده دوباره برمي گرده
مي سي نو يك كوه است در نواحي مرزي خراسان شمالي، روستاي رباط، زادگاه شهيد قهرمان مجاهد خلق غلام 

عباس گرمابي(كاك حيدر) در دامنه مي سي نو واقع شده است

حنيف گرمابي - فرزند شهيد قهرمان حيدر گرمابي:
من عهد كردم كه پا جاي پاي شما بگذارم. خونهايي كه در 10 شهريور به زمين ريخته شد هرگز بدون انتقام باقي نخواهد موند. پدر شهيدم آرام بخواب كه من به خونخواهي تو بيدارم. و اين خونهاي به ناحق ريخته شده، انتقام نگرفته باقي نخواهد موند و ما مجاهدين عزم جزم كرديم كه با جنگ تمام عيار انتقام اون خونها رو بگيريم كه هيچوقت محقق نميشه الا با سرنگونی 

حنيف گرمابي



























مرگ ما مردن نيست
شور اين خون روان را 
سر خشكيدن و افسردن نيست
مرگ ما پروازي ست
شرف بودن ما
در شرف جانبازي است

فرمانده حيدردر روستاي رباط از توابع شهرستان شيروان در خانواده اي كشاورز به دنيا آمد و فقر و محروميت را با تمام وجود حس كرده بود 
تمام آرزويش اين بود كه روستاييان از اين همه فقر و بدبختي نجات پيدا كنند.با همين انگيزه وارد دانشگاه شد و رشتة ساختمان را انتخاب كرد
اما وقتي در دانشگاه با آرمانهاي انقلابي آشنا شد،دريافت كه سرنوشت توده هاي تحت ستم جز با انقلاب تغيير نميكند، از آن پس عمدة وقت و توان خود را صرف مطالعه و فعاليتهاي انقلابي مانند تكثير و پخش اطلاعيه هاي ضد رژيم شاه كرد. همزمان با قيام ضدسلطنتي او تحصيل را رها كرد و در بجنورد از سازماندهندگان اصلي تظاهراتها و راه پيمايي ها بود. در جريان همين فعاليتها با سازمان مجاهدين آشنا شد و ازآن پس فعاليت خود را بعنوان عضو شوراي شهر بجنورد در تشكيلات مجاهدين ادامه داد او در سال 62 به منطقة مرزي آمده و در واحدهاي رزمي رزم آوري بي باك وبيم بود پس از تأسيس ارتش آزاديبخش او به عنوان فرمانده گروهان و فرمانده گردان در عملياتهاي مختلف وبخصوص فروغ جاويدان دلاوري چشمگيري از خود نشان داد.
در يكي از نوشته هاي به جاي مانده از او زندگي مطلوبش را چنين تعريف ميكند
زندگي مطلوب من در مرحله كنوني از مبارزه سازمان، براي من در همين جا، اشرف، است. … دشمن هر چه شرايط را براي ما سختتر كند معلوم است كه ما كارمان درست است و بايد تلاشمان را چند برابر كنيم

با همين شاخص بود كه حيدر پايداري پرشكوه 10ساله در اشرف را كه جنگاوري و ظرفيتي بسا عميقتر از جنگ نظامي مي طلبيد، با شايستگي و مسئوليت پذيري چشمگيري طي كرد. او كه در همة صحنه هاي رزم در صف اول بود، در هر دو تهاجم جنايتكارانة آدمكشان مزدور خامنه اي و مالكي به اشرف، در 6 و 7مرداد 88 به سختي مصدوم شد و در 19فروردين 90، هم بر اثر اصابت گلوله مجروح گرديد، اما اين لطمات، تنها عزم و جنگندگي او را بيشتر كرد و او را شايستة آن ساخت كه در اوج و قلة مجاهدت سي و چند سالة خود درخشانترين فراز كتاب پرافتخار عمرش را روز 10شهريور رقم بزند. دژخيمان او را كه بر اثر اصابت گلوله توسط همرزمانش به كلينيك اشرف منتقل شده بود، همراه با ديگر مجاهدان مجروح بر روي تخت كلينيك به گلوله بستند و تير خلاص زدند. آخر شغالان از شير تير خورده و بي سلاح نيز مي هراسند
حيدر قهرمان درآخرين نوشته اش كه يك ماه قبل از شهادتش بود بر عزم استوار خود چنين پاي فشره است
سوگند ياد ميكنم كه با ياد هزاران شهيد مجاهد خلق و همرزمم، از شهداي فروغ ايران و فروغ اشرف تا شهداي اخير ليبرتي، درفش و مشعل فروزان آنها را بر افراشته و راه سرخشان را ادامه دهم

برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید