ابراهيم فرزند زحمتكش مردم اهواز، يكي از شهيدان سرفراز اشرف در هجوم جنايتكارانة روز دهم شهريور است
ابراهيم در سال 31 در خانواده اي محروم به دنيا آمد. و از همان جواني، خطوط زندگينامة مجاهد قهرمان مهدي رضايي، زندگي او را با مبارزه درآميخت. ابراهيم براي آزادي مردم در قيام ضد سلطنتي فعالانه شركت كرد. اما آرزوهايش را با خميني، پايمال شده يافت. از آن روز، هرگز از تلاش در افشاي خميني و مبارزة عليه اين رژيم جنايتكار باز نايستاد. در پخش نشريه و افشاگري عليه سياست جنگ طلبي خميني، و در تهية كمك مالي و امكانات براي اعضاي سازمان به شدت تلاش ميكرد. در سال 61 كه ارتباطش با سازمانش قطع شد، خود يك هستة مقاومت تشكيل داد و همواره در جنگ و گريز زندگي كرد. در ادامة اين مسير سرانجام خود را به ارتش آزاديبخش براي رزمندگي درآن رسانْد. سالها در بخشهاي نظامي و ارتباطات و پشتيباني تلاش و مبارزه كرد. و سالها نيز در پرزحمت ترين كارها از جمله امور پشتيباني و حمل و نقل، و شهرداري، بدون هيچگونه چشمداشت تلاش و مجاهدت نمودابراهيم در سال 73 در نامه اي به رهبر مقاومت نوشته بود
دست آخوندهاي جنايتكار را از سر خلقمان كوتاه كنيم
انگيزه هاي مبارزاتي ابراهيم اسدي در انقلاب مريم رهايي به اوج خود رسيد و از او مجاهدي سخت كوش و بي چشمداشت براي كار بي نام و نشان ساخت
ابراهيم در سالهاي اخير مسؤليت خدمات شهرداري اشرف را بر عهده داشت. او عاشق اشرف بود و در مورد هدفش از زحمت كشيدن براي زيبايي شهر اشرف، در مصاحبه اي در سال 85 گفته بود
من هرچي كه كار بتونم تو اين شهر بكنم يعني شبانه روز بكنم باز هم كم كردم بازم جاداره و بيشتر بايد براي اين شهر بزرگ، شهري كه غرور ملي تمام ملت ايران اين شهر اشرفه و اين يك غرور مليه يعني اين شهر اشرف يك شهر معمولي نيست يك شهريه كه افتخار ميكنن بهش ايرانيان، و ما مجاهدين وقتي ميگيم ايستاديم و داريم مبارزه ميكنيم در اين شهر يعني عزم ملي مونه اين شهراشرف
اما آخرين اثر ماندگار اين شهيد جاويد صحنه به قتل رسيدن او با دستاني بسته و آخرين دست نوشته او يك ماه قبل از شهادت است كه تمام وجودش را پلي براي سرنگوني رژيم ولايت فقيه و ارمغان آزادي خلق قهرمان ايران كرد
او نوشه بود
آنچه اكنون در اشرف و ليبرتي مي گذرد، عين كارزارسرنگوني است. با ايمان راسخ نسبت به تغيير دوران و با اشراف به تمامي توطئه هايي كه سر راهمان قرار دارد، اعلام ميكنم اشرف و ليبرتي، فتح مبين فقط همين. ابراهيم اسدي 12/5/92
هرچند خون پاك ابراهيم اسدي توسط مزدوران جنايتكار مالكي و خامنه اي بر زمين اشرف ريخت، اما اين خون در حقيقت بر آسمان ايران پاشيده است از هر قطرة خون او و ساير شهيداني كه دركنار او بخاك افتادند، هر روز بر شهرهاي ايران پيام مقاومت و قيام براي
سرنگوني مي بارد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید
اگه شهر تو دل صحرا شده بام جهان همه سر سبزيشو از دست تو داره لاله ها
سرو آشناي اشرف عاشق گلهاي اشرف سرنهاده پاي اشرف
سرو آشناي اشرف عاشق گلهاي اشرف سرنهاده پاي اشرف
تك درخت آزادي از خون تو جون ميگيره تازه ميشه اسمت ميمنونه توي خاطراته سرخ اين خاك تاهميشه
ظهر شهریور
داغ
وقتی خورشید
چشماشو
رو به
باغچههای تشنه وا میکرد
صدهزار
گل و نهال، «ابراهیم» و صدا میکرد.
همه بیـــــــقرار
او،
توی اون
کویر سبـــز!
تشنه دیدار
او
ـ «چی
شده؟ چه اتفاقی افتاده؟
چرا هیشکی
به گلای باغچهها آب نداده؟»
یه دفه،
پروانهای از راه رسیــــــــــــــــــــد،
که میگفت
با هق هقای گریههاش
«ابراهیم شده شهید،
ابراهیم
شده شهید»
پشت هم
پروانهها میاومدن
با خبرهای
جدید
و میگفتن:
آره دشمن
گلا،
ابراهیمو
با دست بسته کشتــــــــــنش
اما یادش
واســـــــــــهی همه گلا،
نفس گرم
بهـــــــــاره
اون که
از دستای خوب و مهربونش
رو تن
دونه به دونه بیدا و اقاقیـــــا
یه یادگـــــــــاره،
حالا اون
نیست ولی،
سرخی چهره
هر غنچه میده از او سراغ
همه جا
یادش پیچیده
توی هر بیشه و باغ
گوش کنین
حالا توی
شهر اشرف
همه شاپرکا
دارن پیـــــــــــــــــــــام
هر گل
و سرو چمن،
می خونه
برای اون باغبون شهر
صد درود و صد سلام.
حبیب شکری پور.