‏نمایش پست‌ها با برچسب اشرف. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب اشرف. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۷ مهر ۱, یکشنبه

ایران- واشنگتن تایمز:‌ دیدار با رزمندگان سازمان مجاهدین خلق ایران در اشرف ۳


واشنگتن تایمز گزارشی از بازدید خبرنگار خود از اشرف۳محل استقرار سازمان مجاهدین خلق ایران ـ رزمندگان آزادی ایران که برای تغییر در ایران تلاش می‌کنند منتشر کرده است.

در این گزارش از جمله آمده است:
با سقوط آخوندها سازمان مجاهدین خواهان برقراری یک دموکراسی است آرمان آزادی، آرمانی قدرتمند است که در کل اشرف ۳ گسترش یافته است. این بالاترین ارزش در ذهن همه آنهاست، چیزی که از خود آنها بزرگ‌تر است. بیشتر کسانی که من با آنها ملاقات کردم عمیقاً روشنفکر و در زندگی پیشین خود موفق بودند. آنها می‌توانستند در هر کجایی در غرب زندگی کنند، اما با از خودگذشتگی به این جنبش پیوستند. من شاهد سطح تحسین‌آمیزی از تمرکز و اراده بودم. با هر زن و مردی که صحبت کردم دقیقاً می‌دانست که چرا و برای چه می‌جنگد و چرا زندگی خودش را برای مبارزه با این رژیم فدا کرده است.

۱۳۹۶ شهریور ۱۰, جمعه

چهارمین سالگرد اسطوره اشرف-یادواره محمد(مقداد) جعفرزاده



از لابلای خونها می‌گذرند
از دهانه زخمها
اما عطرشان، عطر گلهای سنبل است
با استخوانهای شکسته
با گوشتهای پاره پاره
زره می‌سازند برای خود
تا از میان لایه‌های کینه
تو را پیدا کنند
ای آزادی!
نامش محمد بود و همرزمانش او را به نام مقداد می‌شناختند.
 «در سال 57، با شکل‌گیری مبارزات خلق قهرمان ایران و با مشاهده فعالیتهای قهرمانانه دانشجویان تبریز در دوران انقلاب با سازمان و مبارزاتش در زمان شاه آشنا شدم. پس از پیروزی انقلاب درصدد فعالیت در ستاد جنبش ملی مجاهدین در تبریز بر آمدم... تا اواخر سال 58 زندگی نامه‌های شهدای مجاهد خلق و کتاب و جزوه‌های سازمان را می‌خواندم و در مراسم و راهپیماییهای سازمان شرکت می‌کردم… گم شده خود را در آن می‌دیدم.
سال 59 در رابطه با انجمن دانش‌آموزان مسلمان… ، به پخش نشریه و جمع‌آوری کمک مالی می‌پرداختم.
«در مرداد سال 60 بعد از دستگیری تعداد زیادی از بچه‌ها و اعدام آنها، قطع شدم، در بهار سال 60 هسته مقاومت تشکیل دادیم. هسته مقاومت به نام راه حنیف و با دو هسته دیگر به‌نام راه اشرف و راه موسی در ارتباط بودیم
در اردیبهشت 62 همراه با یکی دیگر از بچه‌ها از تهران… به منطقه کردستان آمدیم».
این چنین، محمد خود را به صفوف یاران مجاهدش رساند و در گردانهای رزمی، به نبرد علیه رژیم خمینی پرداخت. آتشی که در سالهای پس از آغاز مقاومت بر لانه‌های مزدوران خمینی فرود می‌آمد، از بازو و سلاح مجاهد دلاوری مثل محمد شعله می‌کشید.
 «در دی ماه 63 در حین برگشت از یک مأموریت در منطقه مریوان… از ناحیه لگن تیر خوردم
در دی ماه 64 یک بمب که عمل نکرده زیر برف مانده بود زیر پایم منفجر شد و باعث قطع پایم از ناحیه پنجه شد.
در سال 65 و تشکیل گردانها مدتی مسؤل ترابری بودم، و در اواخر سال 66 به قرارگاه اشرف آمدم و در قسمت ترابری کار می‌کردم».
در تماس با بستگانم فهمیدم که در سال 70 رژیم به بهانه (مجاهد) بودن من به ضرب و شتم اعضای خانواده‌ام پرداخته و پدرم دو ماه بعد به علت ضرباتی که به او زده بودند کلیه‌اش چرک کرده بود فوت می‌کند».
محمد همیشه به یاد ایران و مردم ستم کشیده آن بود و در این راه سر از پا نمی‌شناخت. او به شوق رها ساختن مردم در وصیتنامه‌اش نوشته بود:
 «... هر چند که دهها هزار اعدام می‌شویم و در صحنه نبرد به‌شهادت می‌رسیم، ولی هزارها هزار جای ما را خواهند گرفت و آسوده‌تان نخواهند گذاشت. هر چه می‌خواهید بگویید و از هیچ خیانتی فروگذار نکنید. «وسیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلبٍ ینقلبون».
با این عشق و عزم، مجاهد قهرمان محمد جعفرزاده، سالها در پایگاهها و قرارگاههای ارتش آزادی‌بخش، مجاهدت کرد. مسیری که قله‌اش پایداری دهساله در اشرف، بود. محمد در حماسه پایداری مجاهدین در 6 و 7مرداد 88 نوشت:
 «تا آخرین نفس و (آخرین) قطره خونم در مقابل رژیم آخوندی و مزدورانش از اشرف دفاع می‌کنم. مجاهد خلق هستم و مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم و چه افتخاری که در اشرف بمیرم».
در آخرین فراز پایداری پرشکوه برای رهایی مردم ایران، محمد یکی از قهرمانانی بود که در گروه صد نفره مجاهدان در اشرف ماند. عزم او در این آخرین فراز زندگیش، قهرمانان امیرخیز را تداعی می‌کند. و محمد هم یکی از زادگان تبریز قهرمان بود.
محمد(مقداد) جعفرزاده
او در یکی از نوشته‌های خود به تاریخ مرداد 91 نوشته است:
 «واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق ایران گوهر گرانبها و پرورده تاریخ و خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی تنها راه رستگاری است. مجاهدین و ارتش آزادی‌بخش… این خاک را از لوث وجود دجالیت و دین فروشی و فساد و تباهی آخوندها پاک می‌کنند.
و در مرداد 92 بر این عهد و عزم، این‌چنین افزود:
 «به استقبال رزم و آزمایش در این مرحله می‌رویم… هیچ‌گونه سستی و ضعف و ذلت را نمی‌پذیریم و به هر جنگ نظامی و ایدئولوژیک بیا بیا می‌گویم تا فتح مبین را برای خلق خود به ارمغان بیاوریم. در این میدان جنگ، آن کس می‌ماند که شایسته این دوران است و بهای آن را می‌دهد و با تقدیم جان که کمترین، برای هر مجاهد خلق است».
محمد جعفرزاده مجاهدی بود که خون سردار ملی ستارخان، در رگهایش جریان داشت. همان‌گونه که از خون آن سردار ملی، هزارها محمد مجاهد، جوشید. از خون محمد جعفرزاده نیز بسا مجاهدان جوان و آزادی‌ستان برخواهد خاست. همانها که پرچم آزادی را بر فراز ویرانه‌های ارتجاع و ستم برخواهند افراشت.

۱۳۹۶ شهریور ۹, پنجشنبه

ایران-یادواره قهرمان ترکمن مجاهد شهید غلامعباس گرمابی



روستازاده‌یی که قهرمان مردم شد.

مرگ ما مردن نیست
شور این خون روان را
سر خشکیدن و افسردن نیست
مرگ ما پروازی ست
شرف بودن ما
در شرف جانبازی است.

فرمانده حیدر، فرمانده قهرمان ارتش آزادی‌بخش، همیشه به این‌که روستازاده است، افتخار می‌کرد. او در روستای رباط از توابع شهرستان شیروان، در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد و فقر و محرومیت را با تمام وجود حس کرده بود. تمام آرزویش این بود که روستاییان از این همه فقر و بدبختی نجات پیدا کنند. با همین انگیزه تحصیلات ابتدایی و متوسطه را طی کرد و وارد دانشگاه شد و رشته ساختمان را انتخاب کرد. اما وقتی در دانشگاه با آرمانهای انقلابی آشنا شد، دریافت که سرنوشت توده‌های تحت ستم جز با انقلاب تغییر نمی‌کند، از آن پس عمده وقت و توان خود را صرف مطالعه و فعالیتهای انقلابی مانند تکثیر و پخش اطلاعیه‌های ضد رژیم شاه می‌کرد. این فعالیتها همزمان شد با قیام ضدسلطنتی و غلامعباس که تحصیل را در سال دوم بود، رها کرده بود، در شهر محل اقامتش، بجنورد از سازمان‌دهندگان اصلی تظاهراتها و راهپیماییها بود. در جریان همین فعالیتها بود که با سازمان مجاهدین و راه و آرمان آن آشنا شد و احساس کرد که آنچه را به‌دنبال آن بود، یافته است. چیزی که می‌توان برایش جان و همه زندگی خود را فدا کرد.
 قهرمان ترکمن مجاهد شهید غلامعباس گرمابی
مجاهد دلیر غلامعباس گرمابی، یک چند در انجمن دانشجویان مسلمان هوادار مجاهدین در انستیتوی زنجان فعالیت کرد و سپس به ستاد مجاهدین در بجنورد منتقل شد و عضو شورای شهر بجنورد در تشکیلات مجاهدین بود. پس از 30خرداد و در سال 62 به منطقه مرزی اعزام شد و در واحدهای رزمی سازماندهی شد. غلامعباس که همرزمانش او را با نام حیدر می‌شناختند، به راستی در رزم و پیکار ”حیدر“ ی رزم‌آور و بی‌باک بود؛ از همین رو با ابراز شایستگیهای خود، از عضو تیم به سرتیم و سرگروه پس از تأسیس ارتش آزادیبخش به‌عنوان فرمانده گروهان و فرمانده گردان به انجام وظایف خود پرداخت. او در عملیات فروغ جاویدان در سمت فرمانده گردان دلاوری چشمگیری از خود نشان داد. پس از آن و به‌خصوص پس از انقلاب ایدئولوژیک تا فرمانده تیپ و لشکر نیز ارتقا یافت و در همه سمتها، فداکاری و مسئولیت‌پذیری خود را بارز کرد.
اما در مجاهدین معیار اصلی صلاحیت، تنها دلاوری در صحنه‌های جنگ نظامی نیست. بلکه فراتر از آن، صدق و فدا، در مناسبات جمعی با همرزمان و از جمله در به‌اصطلاح سیاه و سفید نکردن کارها و فاصله گرفتن از هر گونه جاه‌طلبی و گذشتن از منافع خود به‌خاطر همرزم است. فرمانده حیدر در این زمینه نیز به راستی شاخص بود. وقتی ضرورت اقتضا می‌کرد، این فرمانده لشکر دیروز، تمام قد وارد کارهای به‌اصطلاح پروژه‌یی و ساختمان‌سازی در قرارگاههای تازه تأسیس می‌شد و در زیر آفتاب بالای 55درجه تابستان عراق، در جدیت و سختکوشی و مسئولیت‌پذیری سر از پا نمی‌شناخت و این البته از آثار انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، یا به قول خود مجاهدین انقلاب مریم بود.
برای حیدر قهرمان، مثل هر مجاهد مریمی شاخص این بود که در کجا و چگونه می‌تواند برای سازمان مفیدتر و در جنگ علیه دشمن ضدبشری مؤثرتر باشد. خود او در این رابطه، در یکی از نوشته‌هایش «زندگی مطلوب» خود را چنین تعریف می‌کند:
 «زندگی مطلوب من در مرحله کنونی از مبارزه سازمان، برای من (در) همین جا، اشرف، است. … دشمن هر چه شرایط را برای ما سخت‌تر کند معلوم است که ما کارمان درست است و باید تلاشمان را چند برابر کنیم».
با همین شاخص بود که حیدر پایداری پرشکوه 10ساله در اشرف را که جنگاوری و ظرفیتی بسا عمیق‌تر از جنگ نظامی می‌طلبید، با شایستگی و مسئولیت‌پذیری چشمگیری طی کرد. او که در همه صحنه‌های رزم در صف اول بود، در هر دو تهاجم جنایتکارانه آدمکشان مزدور خامنه‌ای و مالکی به اشرف، در 6 و 7مرداد 88 به سختی مصدوم شد و در 19فروردین 90، هم بر اثر اصابت گلوله مجروح گردید، اما این لطمات، تنها عزم و جنگندگی او را بیشتر کرد و او را شایسته آن ساخت که در اوج و قله مجاهدت سی و چند ساله خود درخشانترین فراز کتاب پرافتخار عمرش را روز 10شهریور رقم بزند. دژخیمان او را که بر اثر اصابت گلوله توسط همرزمانش به کلینیک اشرف منتقل شده بود، همراه با دیگر مجاهدان مجروح بر روی تخت کلینیک به گلوله بستند و تیر خلاص زدند. آخر شغالان از شیر تیر خورده و بی‌سلاح نیز می‌هراسند. مجاهد شهید غلامعباس گرمابی، در نقشه مسیری که حدود یک ماه پیش از شهادتش نوشته، بر عزم استوار خود چنین پای فشرده است:

 «سوگند یاد می‌کنم که با یاد هزاران شهید مجاهد خلق و همرزمم، از شهدای فروغ ایران و فروغ اشرف تا شهدای اخیر لیبرتی، درفش و مشعل فروزان آنها را برافراشته و راه سرخشان را ادامه دهم».

۱۳۹۶ شهریور ۷, سه‌شنبه

ایران یادواره مجاهد شهید قهرمان مجید فردی شیویاری



خونی که چراغ امید یک خلق شد، نگاهی به‌ زندگی انقلابی مجاهد شهید قهرمان مجید فردی شیویاری

اشرفی، یعنی در تاریکی محض چراغ امید بودن
از دست‌نوشته‌های مجید شیویاری
در سال57 و در جریان قیامهای ضدسلطنتی، مردم خیابان پیروزی و میدان ژاله تهران دانش‌آموز ریز اندام اما پرشوری را می‌دیدند که یکپارچه تلاش و خروش، با دوستانش به خیابان می‌آیند و آتش تظاهرات و قیام را با شعارهای خود روشن می‌کنند. در خانه‌ها را می‌زنند و به‌هم‌محلهی‌هایشان می‌گویند بیایید تظاهرات! بیایید به‌خاطر زندانیان سیاسی، بیایید برای آزادی. مجید در آن روزها، 13سال بیشتر نداشت و با تلاش و خون او و همرزمانش بود که سرانجام نظام سلطنتی واژگون شد. او که در جریان فعالیتهایش در سال57 و درگیریها و شهادتهایی که به چشم دیده بود، ارزش آزادی و قیمتی را که برای آن باید پرداخت، به‌خوبی درک کرده بود، به‌زودی و در همان اولین ماههای پس از پیروزی انقلاب دریافت که خمینی و اراذلی که با موج انقلاب روی کار آمده‌اند، دزدانی بیش نیستند. اما او ناامید نشد و از تلاش برای تحقق آرمانهای انقلاب و در صدر آنها، آزادی دست برنداشت و در همین رابطه بود که با سازمان مجاهدین آشنا شد. مجید در خرداد58 در بخش دانش آموزی سازمان فعالیتش را آغاز کرد.
مجید که به‌دلیل فعالیتهای مختلف تبلیغی، به هواداری از سازمان شناخته شده بود در 23خرداد 60 دستگیر شد و در حالی که 16سال بیشتر نداشت، به‌شدت شکنجه شد و به 3سال زندان محکوم گردید.
به گواهی هم بندانش مجید از مقاوم‌ترین زندانیان زندان بود. دژخیمان در زیر شکنجه دست راست وی را از کتف شکستند و به‌دلیل ایستادگی او بر مواضعش، او را بعد از اتمام 3سال محکومیتش هم آزاد نکردند و مجید، یک‌سال اضافه بر مدت محکومیتش در زندان ماند و در خرداد 64 آزاد شد.
عشق و عطش مجید شیویاری برای وصل مجدد به سازمان باعث شد که به‌محض خروجش از زندان به فکر برقراری ارتباط با سازمان باشد. از همین رو بی‌اعتنا به همه تهدیدها و فشارهای اطلاعات آخوندی بعد از 4ماه، در مهر64 از طریق کردستان خود را به سازمان رساند.
مجاهد شهید قهرمان مجید فردی شیویاری
مجید با این‌که از انحراف ستون فقرات و شکستگی کتف و ناراحتی ریه رنج می‌برد و درد بسیاری را تحمل می‌کرد ولی همرزمانش هیچ‌گاه اثری از این نقص‌عضو و مشکلات جسمی در کارها و مسئولیتهایی که او برعهده می‌گرفت حس نمی‌کردند. مسئولیت پذیری و دقت و جدیت وی در انجام کارها چشمها را خیره می‌کرد. با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی، مجید که احساس می‌کرد پاسخ همه آمال و آرزوهایش برای رهایی خلق در زنجیرش را یافته، سر از پا نشناخته به‌رغم همه مشکلات جسمی در بسیاری از عملیاتی یکانهای رزمی با تمام توش و توان، شرکت داشت.
اما شخصیت انقلابی مجاهد قهرمان مجید شیویاری در پرتو انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین به کمال رسید. نوشته‌های او از عمق درک و ایمان این مجاهد پاکباز و انقلابی وارسته حکایت می‌کند. در یکی از آخرین نوشته‌های مجید که به‌عنوان نقشه ‌مسیرش در 28مرداد 92 نوشته از جمله چنین می‌خوانیم:
مجاهد شهید قهرمان مجید فردی شیویاری

 « انقلاب خواهر مریم هر روز عمیقتر، زیباتر و آرمانی‌تر می‌شود، امروز و در این مرحله، بالاترین ارزشهای آن، همان ارزشهایی است که مولا علی برترین الگو و شاخص آن بوده و می‌باشد یعنی خاکی و خاکسار بودن، بدهکاری مطلق و خود را کمترین خدمتکار مردم و سایر مجاهدین دانستن… ما نسل خجسته مسعود و زادگان مریم پاک رهایی عهد بسته‌ایم که با تمسک به انقلاب خواهر مریم و با زدودن تمام ذرات باقیمانده از هرنوع ایدئولوژی استثماری و منفعت طلبانه فردی و زدودن ناخالصیها در صفوفمان و بنیان ریختن تشکیلاتی نوین درسی زرین از حماسه پایداری به جای بگذاریم».
مجید در نوشته دیگری که از نگاه ژرف وی نسبت به جایگاه و قدر اشرف در انقلاب ایران حکایت می‌کند، می‌نویسد: ”اشرفی یعنی درتاریکی محض چراغ امید بودن، اشرفی بودن یعنی شکافتن بن‌بستهای غیرممکن، اشرفی بودن یعنی فدای بی‌حد و مرز، اشرفی بودن یعنی عشق به همرزم و نثار یک طرفه و بی‌چشمداشت، اشرفی بودن یعنی شاد و سبکبار زیستن در روزگاری که خنده را روی لبها شکار می‌کنند. اشرفی بودن یعنی سلام گفتن بر ابتلائات، اشرفی بودن یعنی جنگ صد برابر و تعهدپذیری هزار برابر در هرکجا که باشیم.

مجید هم‌چون همه مجاهدین، آنچه را که می‌گفت و به آن اعتقاد داشت، در صحنه تلاش بی‌وقفه خود در کار و رزم روزانه و سرانجام در نبرد آخرین خود، در روز 10شهریور، با رزم پرشکوه شرف و ایستادگی در اشرف اثبات کرد و خونش چراغ امید یک خلق شد.

۱۳۹۵ شهریور ۹, سه‌شنبه

پنجمین سالگرد اسطوره اشرف-یادواره زنان قهرمان مجاهد پیشتازان تاریخ ساز حماسه کهکشان اشرف


«… بگذارید از یکی از این ستارگان برایتان بگویم. خواهرم زهره قائمی، که نبرد تاریخی اشرف را فرماندهی کرد. زهره با 35سال سابقه مبارزاتی، از 5سال حبس در زندانهای خمینی، آثار شکنجه و شلاق بر تن داشت، در حمله 6 و 7مرداد 88 وقتی داشت دفاع اشرفیها را هدایت می‌کرد، از ناحیه پا هدف گلوله قرار گرفت و جراحت سنگین برداشت. در صحنه قتل‌عام اشرف، در 10شهریور، زهره و گیتی به راستی شجاعت و ایستادگی زن ایرانی در برابر رژیم ولایت فقیه را نمایندگی می‌کردند.
زهره پیشاپیش صفوف خواهران و برادرانش قد برافراشته بود و دژخیمان که نخستین هدفشان او و سایر خواهرانش بودند، با شلیک گلوله از نزدیک، صورتش را متلاشی کردند.
راستی در آن ایستادگی کوهوار و در آن چهره و نگاه پرصلابت، جلادها چه چیزی دیدند که نمی‌توانستند تحمل کنند؟ آنها حقارت و عجز و شکست خود را دیدند و این چنین زهره، سپر خونین 42 اشرفی دیگر شد که در آن قتل‌عام زنده ماندند.
در نبرد بزرگ اشرف، همچنین ژیلا طلوع می‌درخشد. او که در لحظه شهادت، چنان که عکسها و فیلمها نشان می‌دهد خود را سپر زهره در برابر گلوله کرده و او را در آغوش گرفته است. آری، این است خواهری و عشق و همبستگی حقیقی که یک هویت جدید تاریخی را بشارت می‌دهد.
سرگذشت هر یک از آنها به تنهایی گویای نبرد سهمگینی است که این نسل برای رهایی جامعه ایران با آن درگیر بوده است و تاریخچه جمع آنها مبشر پیروزی زن ایرانی در نبرد آزادی و برابری است و بی‌دلیل نیست که این چنین خشم جبهه ولایت فقیه را برمیانگیزد و با انواع اتهامات و لجن پراکنیها تلاش می‌کنند، تأثیرات عمیق آنها را در بین زنان ایران و
جهان، خنثی کنند. اما هیهات نه کشتار و نه تهمت نمی‌تواند مانع درخشش و پیشروی این نسل گردد


به یاد قهرمان شهید مجاهد زهره قائمی
ای شکست ناپذیر سردار، سزاوار این بودی که خون سرخت
نام استوره را بر خاک گرم اشرف بنویسد
ای فرمانده نامدار، سزاوار آن بودی تا عزمت استواری قامت چون کوه سازمانت را هر چه سختتر کند

برای دیدن این برنامه به لینکهای ضمیمه مراجعه کنید

تصویری

صوتی



ما سوگند خورده‌ایم که این رژیم را با جنگ صد برابر سرنگون کنیم و این را قطعاً محقق خواهیم کرد


یادی از فرمانده قهرمان مجاهد شهید گیتی گیوه چینیان‌زاده

متعهد می‌شوم که تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس در مسیر علی (ع) که پرچمدار آن خواهر مریم و برادر هستند، بجنگم و همواره یک مجاهد بدهکار و شکرگزار و تمام‌عیار در تمام صحنه‌های نبرد این دوران باشم و از هیچ چیزی فروگذار نکنم».



«این خیلی وضعیت خوبیه. برای یک میهن و برای یک ملت. امید داشتن، دلگرم بودن. چشم انداز روشن داشتن



«لحظه ای چند بر این اوج کبود، نقطه ای بود و سپس هیچ نبود.
«به رژیم و اعوان و انصارش که تمام قوا علیه ما صف بسته اند، می گوئیم اگر امروز اشرف از چهار طرف در محاصره است، شما در همه جهات در بن بست مطلق هستید و از هر طرف که بچرخید، راهی به پس و پیش ندارید. … در 
این نبرد همه جانبه به وظایف خود قیام می کنم»..


گر من در نبرد سرنگونی رژیم دجال خمینی سعادت شهادت نصیبم شد رستگارم. چون در پیشگاه خدا روسفیدم زیرا توحید و یگانگی را از مسعود و مریم آموختم و در راه خدا و خلق، جانانه بر سر پیمانم ایستادم و خونم را فدیه رهایی خلقم کردم.ـ




در این مرحله با ایمان به مرحله سین و تغییر دوران بار دیگر… پیوندم را هرچه مستحکمتر و پولادین تر می کنم که بار مسئولیت پذیری ام را در این دوران صد چندان بیشتر می کند. … بار دیگر از خدا می خواهم که: من را رهروی شایسته در این مسیر گردان! و مجاهد بدهکار باشم و شهادت را که هم چون شهدی شیرین در این مسیر است 
نصیبم گردان. مجاهد بدهکار می مانم. مجاهد بدهکار می میرم».

کلیپ دو سروده زیبا به كبوتران خونين بال و آن سينه سرخان مبارز و مهاجر

گیرم از ساقه بریدند بسی شاخه گل

ریشه ها هست که صد شاخ دگر رویانند

اشرف، اسطوره فناناپذیر

یادواره گلهای سرخ قهرمانان مجاهد خلق حماسه ساز اسطوره اشرف در پنجمین سالگرد فداشدنشان در راه آزادی ایران

یادواره گلهای سرخ کهکشان اشرف

یادواره ای برای جوانانی که الگوئي ماندگار برای نسل انسانیتی که با شرف و آزادگی زیستن را بر میگیزند برای همیشه تاریخ و تا به ابد 
به یاد آنها که حتی میهنی را  که بخاطر آزادیش فدا شدند را ندیده بودند

به جوانان وطن نام تو را خواهم گفت
به یقین آتشی از عشق تو را می گیرند
همچو تو با دل دریایی و با عشق بزرگ
چون که تازند به کفتار زمان چون شیرند



ایران نقشه مسیر جاودانگی
52 مجاهد اشرفی که در جریان قتل عام در شهر اشرف به شهاد رسیدند انتخاب های خود را قبل از این شهادت قهرمانان نوشته اند و گفته اند به این اراده و ایمان آنان درود می فرستیم و قهرمانی و ایستادگی آنان را میتوانید در نوشته ها وصحبتهای آنها ببینید
آنان که مرگ و میلاد را در هم آمیختند و جاودانه شدند
برای دیدن یا شنیدن این برنامه به لینکهای ضمیمه مراجعه کنید

تصویری

صوتی


لینک کلیپ 10شهریوز1395-  نقشه مسیر جاودانگی

«... در برابر قتل‌عام و جنایت علیه بشریت در اشرف، برعکس خواسته دشمن، اشرف تکثیر شد و اعتبار و محبوبیت اشرف و اشرفیها و کل مقاومت ایران، فزونی یافت.


شقاوت دشمن در آن جنایت بزرگ و پاکبازی قهرمانان به خون خفته‌اش، از زهره و گیتی تا 50مجاهد رکاب آنها، ایران و منطقه و جهان را تحت تأثیر قرار داد. به‌خصوص مردم ایران بار دیگر دیدند و دریافتند که چه کسانی بر سر پیمان آزادی ایستاده‌اند و خامنه‌ای و پسمانده‌های خمینی تهدید رژیم منحوسشان را در کجا می‌بینند. ایرانیان و جهانیان دیدند که قلب تپنده پایداری در برابر استبداد دینی و پادزهر بنیادگرایی در کجاست؟».


مجاهد قهرمان رحمان منانی


مجاهد قهرمان یاسر حاجیان

هيجده سالم است. و به مدت پنج ماه است كه به ارتش آزاديبخش ملي پيوستم. تحصيلات متوسطه را در يكي از كشورهاي اروپايي گذراندم و سالهاي آخر دبيرستان بودم. مي خواستم بعداز گرفتن ديپلم به دانشگاه برم و يك رشتة علمي را شروع كنم.مي دانستم كه خيلي ظلم در ايران وجود دارد. آخوندهاي ضدبشر در ايران ملت را سركوب ميكنند. حقوق ملت را پايمال ميكنند. و بخاطر همين گفتم بعنوان يك ايراني به ارتش بپيوندم و در سرنگوني رژيم خميني كمك بكنم و آزادي را به ايران باز گردانم

« من خودم اصلا ايران را نديدم ولي اينجا مي جنگم كه ايران آزاد فردا را بتوانم ببينم. ايران آباد و آزاد فردا 


بالاترين آرزو و سرخ ترين مرزسرخم عضويت در سازمان پر افتخار مجاهدين خلق ايران است و مي خواهم همواره لايق نام مجاهد شايسته اشرفي كه جهاني در برابرش سر 
تعظيم فرود آورده است باشم.»
لینک زندگی نامه از سایت مجاهد

مجاهد قهرمان امیر نظری

ياد نوگلي ازكهكشان اشرف سعيد اخوان


در آخرين خون نوشته سعيد كمترازيك ماه قبل از شهادتش 8 مرداد 92 سعيدنوشت

« رژيم تمام تلاشش را ميكند كه خللي در عزم و ارادة ما وارد كند. از حمله و هجوم تا جابجايي وموشك باران. ولي كور خوانده است چون براي ما مجاهدين اشرفي، اين ها همه اش آزمايش است. و ما در اين راه سه مرز سرخ داريم. ضعف، سستي، و ذلت. و اين توطئه ها نه تنها خللي در اراده هايمان وارد نمي كند بلكه عزممان را راسختر و محكمتر مي كند.تا با درس درخشان، برگ زريني از ايستادي و تسليم ناپذيري در سينة تاريخ به ثبت برسانيم. … به فرمودة مولايم علي عليه السلام، تأكيد ميكنم: اگر از كثرت لشكريان دشمن، تمام زمين سياه شود باكي نداشته و 


نمي هراسم چون به راه يافتگي و رستگاري خويش و به گمراهي آنان يقين دارم


مجاهد قهرمان حسن جباری

مرا غایب مبین از صحنه رزم
منم توفنده روح و عزم من جزم
درون رگ رگ هر راهی راه
من آن خشمم من آن ایمان من آن عزم


مجاهد قهرمان ناصر حبشی
آخوندها بدونند ما یک ذره از این حرف که سرنگونیه هدفمون همون سرنگونیه، یک لحظه کوتاه نمی آییم و تا دینش می ایستیم تا دینش زیر سایه رهبری مون. زیر سایه خواهر مریم هستیم و ایستادگی می کنیم تو هر شق، و مطمئن باشه رژیم خمینی، حامیانش مطمئن باشند، مخصوصاً رژیم خمینی، مخصوصاً خامنه ای بدونه که ما 
مجاهدین از این راه و از این هدفمون کوتاه نمی آییم»..


مجاهدقهرمان اميرحسين افضل نيا

«با ايمان راسخ و بدون شكاف به اين حقيقت كه آنچه در ليبرتي و اشرف ميگذرد عين كارزار سرنگوني است و با ايمان راسخ و بدون شكاف به تغيير دوران در جميع جهات و ايقان به اين كه اشرف و ليبرتي به مثابه «شبه اوين، فتح مبين» آزمايش اين دوران من مجاهد خلق است، پاي در مسيري ميگذاريم كه با چشم انداز هر چه روشنتر تحقق سرنگوني و با اتكا به اصل كس نخارد و فداكاري عنصر پيشتاز مجاهد خلق، نويد پيروزي براي خلق اسير و محروم به ارمغان ميآورد».

۱۳۹۵ مرداد ۶, چهارشنبه

ایران-فروغ همیشه جاودان زندگی نامه قهرمانان مجاهد درسی مین سالگرد به خاک افتادنشان


مجاهدانی که فروغ جاویدان را رقم زدند چه کسانی بودند؟
از میان همه اقشار همه جای میهن از داخل خاک ایران تا اقصی نقاط کره خاک خود را برای رقم زدن تاریخ به صحنه رزم فروغ جاودان رساندند
تاریخی را با خون پاکشان برای همیشه رقم زدند و خود را در یاد و برگ تاریخ خون فشان جاودانه کردند
این یادواره اشاره ای به زندگی نامه برخی از این قهرمانان است

ابوذر ورداسبی
شعر فردا:
فردا،
همین فردا،
روز دفن کرکسان در ویرانه‌هاست
روز بازگشت کبوتران.
و خلقمان،
در کار تعمیر آشیان آنها.
یادواره مجاهد شهید مهدی حسینپور آشنایی با بهداد، شاعر شهید ارتش آزادیبخش ملی ایران

نامه ‌یی به‌جامانده از بهداد که پیش از شرکت در عملیات فروغ جاویدان برای مادرش نوشته. نامه‌یی که خود سراسر، شعری‌ ست گویا و بی ‌نیاز از تفسیر:
«روی سنگ مزارم بی‌شک می ‌نویسند: 
«شهادت در آستانه‌ ی فتح دروازه‌ های تهران» 
اما من در فراموشی نخواهم مرد،
باز هم آسمان جوادیه و شوش و ری را با بادبادکهای رنگین رؤیاهایم تزیین می‌کنم و همراه عشقهای خودم زندگی می‌کنم. باز هم با رضا و علی به تاراج باغهای ورامین می‌رویم و با دستانی پر از گیلاس و یاس، خواب کوچه ‌باغهای ساکت آن را، در انبوه خنده‌ هایمان آشفته می‌کنیم. خوابهایم هنوز آشفته‌ ی رقص عریانی ماهی سرخ بلور خانه ‌مان است. باز هم ظهرهای تابستان در سایه‌ی بازارچه ‌ی کاروانسرا دوقلو، داستانهای خیال ‌انگیز اکبر را گوش می‌دهم.
هرگز در فراموشی نمی ‌میرم.
هنوز لذت پرسه‌زدن توی کوچه ‌های خانی‌آباد، روی دلم باقی مانده. کوچه ‌هایی که الآن در حصار فقر و فساد و جنگ، دچار نفرین و عذاب دجالان، هر شب و روز در هذیانی سخت زندگی می‌کنند».

و کلمه را ذبح کردند...
«مسعود رجوی»
برای کلمه می‌جنگم
به‌خاطر تک‌تک واژه‌ها
به‌خاطر یک شعر
من برای بقای یک ترانه، یک سرود، جان می‌دهم
یا شاید
برای شگفتن یک گل
گلخندی بر لبان خلق
برای کلمه می‌جنگم و به‌خاطر تک‌تک واژه‌ها
برای عشق
که به پلشتی آلودندش
و زندگی که به پستی
من برای بقای مقدس کلام
به‌خاطر ایمانم به چکامه‌ی زندگی می‌سرایم
7آذر 1366
همپای دشت و اسب و رود ـ مجاهدشهید مهدی حسین‌پور «بهداد»
به یاد مجاهد شهید محمدابراهیم نورایی
مجاهد شهید کاظم کلانتری
مجاهد شهیدکاظم کلانتری:
از میلیشیاهای فعال دانش آموزی در شهر خرم‌دره زنجان بود. او در وصیتنامه پرشور خودش شعری بدین مضمون نوشته است:
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پرده شب را شکافت
روزی که آفتاب بر هر دریچه تاخت
روزی که گونه و لب یاران هم نبرد
رنگ نشاط خنده گمگشته‌ها را یافت
من نیز باز خواهم گشت
آن زمان سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه‌ها
سوی بهاران دل‌انگیز گل افشان

سوی تو مینهم.
مجاهد شهید محمد جعفر پارسا از دیگر فرزندان دلیر زنجان بود. وی در عملیات فروغ جاویدان پس از تهاجم به مزدوران و از پای درآوردن شماری از آنها زخمی شد. اما با همان پیکر زخمی به رزم و نبرد ادامه داد و پس از به‌هلاکت رساندن شمار دیگری از پاسداران قهرمانانه به‌شهادت رسید.
جاودانه فروغ آزادی مجاهد شهید امیر(قدرت الله ربیعی