برادرم
حبیب، از مجاهدان لیبرتی، که او را ندیدهام، برایم نامهیی نوشته است. نامهیی پرمحتوا
و تکاندهنده که برایم آموزشی عمیق داشت. حبیب ضمن اشاره به جنایت ضدبشری موشکباران
لیبرتی، در آبان ماه گذشته، از حالات و احساسات انقلابی خودش نوشته.
او ضمن
گرامیداشت یاد شهیدان آن جنایت موحش نامهیی هم به ضمیمه نامه خود برایم فرستاده است.
نویسنده نامه ضمیمه، امیرحسین اداوی، یکی از شهیدان آن جنایت ضدبشری بوده است. از فحوای
نامه برمیآید که گویا در نوروز93 امیر حسین در پاسخ تبریک نوروز این نامه را برای
حبیب نوشته است.
نامه را
عیناً نقل میکنم. عنصر ناب انقلابی و مردمی به قدری در این چند سطر درخشان است که
نیاز به توضیح ندارد. اما شاید توضیحی در مورد «امیرحسین اداوی» لازم باشد.
نامه مجاهد
شهید امیر حسین اداوی به یکی از مجاهدان همرزمش
حبیب!
نامه و عیدیای که برایم فرستادی بینهایت مرا خوشحال کرد. میدانم این رابطهها ایدئولوژیکی
است و نه چیز دیگر و در راستای جنگ با این رژیم خونخوار است.
حبیب!
هر چه فکر کردم چه برایت بنویسم که در راستای جنگ و پایداری باشد، و با خودم بالا و
پائین کردم، به این رسیدم که دو خاطره از ایرانی بگویم که توسط خمینی خورده و له شد.
آنها را هیچ وقت تا بهحال فراموش نکردهام.
اولی:
برای خرید وسیلهای به میدان توپخانه تهران رفته بودم. دیدم پدری بالای سرش نوشته:
هرکس توان خرید این بچهها را دارد ببرد من نمیتوانم نان اینها را در بیاورم. او نوشته
بود: راننده کمرشکن بودم، الآن مشکل دارم و نمیتوانم کار کنم.
من به
خودم گفتم مگر کسی هست بچههای خود را بفروشد؟ اما واقعیت این بود که سه تا دختر بودند.
از 10سال تا 6سال، با چهرههای معصوم که قلب آدم به درد میآمد. بهخصوص آن که 10سالش
بود خیلی دردناک بود. از طرف دیگر تعدادی دور آنها را گرفته بودند و مثل گرگ و کفتار
و روباه هر کس دنبال ثمر خودش بود. من آنجا را ترک کردم و به خانه برادرم بر گشتم.
این اولین باری بود که چنین چیزی میدیدم. دو روز غذا نمیتوانستم بخورم...
دومین
خاطره: وقتی که تصمیم گرفتم به سازمان بیایم یک چیز مانع من بود و آن دخترم بود. خیلی
او را دوست داشتم. تازه زبان باز کرده بود و ترک او برایم سخت بود. میدانستم وقتی
او را ترک بکنم دیگر او را نخواهم دید. با خودم گفتم مگر بچه من از آن سه بچه که هر
کدام یک قیمت داشتند بهتر است؟ پس این هم مثل آنها. و برای همیشه او را ترک کردم. به
این فکر میکنم که یک روزی در ایران هیچ پدری بچههای خود را نفروشد و... ... ... ناراحت
نشو! این واقعیت ایران ما در 25سال پیش بود الان که دیگر عادی شده...
اطلاعیه ی دبیر خانه ی شورای ملی مقاومت ایران خطاب به امریکا و سازمان ملل و تمامی هموطنان
نيروهاي تحت امر نخست وزيري عراق، شنبه شب 21ديماه (11ژانويه2014) به بالاي ديوارهاي ليبرتي در اضلاع مختلف رفته و به طور مخفيانه به ديدباني و شناسايي نقاط مختلف كمپ و فيلمبرداري و عكسبرداري از آنها پرداختند. سركردگي اين نيروها بهعهده احمد خضير سرگرد جنايتكار استخبارات هستند كه در 4.5 سال گذشته بيشترين نقش را در سركوب ساكنان اشرف داشته است. هفته هاي قبل از قتل عام اول سپتامبر در اشرف نيز احمد خضير و جنايتكاران تحت امر او دست به اقدامهاي مشابهي زدند و از روي خاكريز شمال خيابان اصلي اشرف به ديدباني و شناسايي محل تهاجم مي پرداختند. همزمان نيروهاي عراقي به اقدامهاي سركوبگرانه بيشتري عليه ساكنان مبادرت كرده اند. آنها طي چند روز گذشته به بهانه هاي مختلف در رفت و آمد خودروهاي تخليه سپتيك ممانعت ايجاد ميكنند. از روز جمعه20دي از خروج خودروي تخليه زباله نيز جلوگيري كرده اند. در همين حال، نيروهاي عراقي نه تنها مانع تعويض بنگالهاي نابود شده و آسيب ديده با بنگالهاي موجود در اشرف ميشوند بلكه از وارد كردن وسايل لازم براي تعمير بنگالها جلوگيري ميكنند و حتي از وارد كردن رول نايلون براي آب بندي بنگالهاي سوراخ شده نيز جلوگيري ميكنند. در روز شنبه 21دي ماه (11ژانويه 2014) اين نيروها ضمن توهين و ناسزاگويي به يكي از ساكنان كمپ كه رانندگي يك خودروي خدماتي را به عهده داشت، به او تهاجم كرده و با توهين و ضرب و جرح او را به زمين پرت كردند. ساكنان ضمن خويشتنداري در مقابل اين برخورد وحشيانه، مجاهد مجروح را با دستهاي زخمي، به كلينيك عراقي كمپ منتقل كردند. هدف اين اقدام آشكارا تحريك ساكنان و ايجاد درگيري و زمينه سازي براي كشتار است. مقاومت ايران با توجه به تعهدات دولت آمريكا و ملل متحد در قبال امنيت و سلامت ساكنان ليبرتي، نسبت به اهداف رژيم ايران و دولت عراق براي به راه انداختن يك حمام خون ديگر در ليبرتي هشدار ميدهد و خواهان مداخله فوري براي پايان دادن به اقدامهاي غير انساني و ظالمانه فوق و تأمين حداقلهاي امنيتي و انساني در ليبرتي و اخراج عوامل جنايتكاري همچون سرگرد احمد خضير از ليبرتي است. دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران 22 دي ماه 92 ( 12 ژانويه 2014 )
یک سند وکلیپ تاریخی از شروع جابجائي مجاهدان از شهر اشرف به لیبرتی سنگستان و تبدیل آن به یک بهشت سر سبز تا قبل از حمله تروریستی موشکی مهیب لیبرتی 7 آبان 94
نامه
يكي از وكلاي عراقي بعد از ديدن كليپ تبديل سنگستان به گلستان به مجاهدين ليبرتي
درود
بر شما و به شما افتخار ميكنم. حقيقتا
كه اقدامات و دست آورد كبير و بسيار دلپذيرتان را در بازسازي و سرسبزكردن و كشت و زرع
و آباداني وتغيير كمپ ليبرتي و تبديل آن به يك محيط آباد سرسبز در وسط ويرانه ها و
زباله دانيها و صحراهاي خشك وبي آب وعلف عراق را مشاهده كردم. ويرانيها و خرابه هايي
كه نتيجه فساد و مفسدين در عراق و در اجراي طرح و برنامه ها وتوطئه هاي دشمنان كشور
عراق و خلق آن و كل انسانيت يعني آخوندها ومزدوران آنها ميباشد. برادران
و خواهران عزيز، از آنجا كه من تواناييها و استعدادات و قدرت شما را در كار و سازندگي
وپايداري و صبرتان را عليرغم تمام مشكلات و دردها را ميدانم شگفت زده و دچار حيرت نشدم
، مشكلات و رنجهايي كه به اعتماد به نفستان در ادامه مسير در راه محقق كردن اهدافتان
اضافه ميكند. اين
دست آوردي كه شما بدست آورديد اثبات ميكند كه شما هم قادر هستيد و هم شايستگي ساختن
كشور عظيمتان ايران و رهبري وهدايت خلقتان را براي ساختن يك كشور متمدن و پيشرفته داريد. چيزي
كه باعث خوشبختي وسعادت بيشتر من شده و ايمانم و اعتقادم به مسير و مبارزه عادلانه
و سياستها و اقدامات صادقانه شما را در واقعيت روي زمين بيشتر كرد, همانا شركت زنان
مجاهد در اين اعمال شاق و طاقت فرسا در كنار مردان مجاهد در ليبرتي بود.چرا كه جمع
و همه مسئوليت پذيرفته و از ثمرات ودستاوردها نيز جمع و همه بهره مند ميشوند. پس
درود بر تمام خواهران و برادران مجاهد، از آنجا كه اراده و استقامت استمرار دارد و
اميد و آرمان با اراده و غيرت و پشتكار مردان و زنان به هر بهايي تجديد ميشود پيروزي
به اذن خدا نزديك است.
وخداوند
شما را موفق بدارد و گامهايتان را در مسير آزادي و آزاد سازي و عدالت اجتماعي هرچه
استوارتر نمايد
چه جانانه مجاهديني كه، كوه و صخره بر پايداري و استواريشان، رشك و حسد مي ورزند عاشق ترين، بي باك ترين، فدايي ترين انسانهاي معاصر براي خلق ستمد يده و محبوبشان
خاطرات زنداني سياسي
خالدحرداني از زندان گوهردشت كرج
علی (صارمی) زیر بغل
مرا گرفته بود؛ می خواست به بهداری زندان منتقل کند؛ وقتی زیر هشت رسیدیم نوجوانی
سراسیمه و با چهره ای بر افروخته و سرخ؛ به دفتر رییس بند وارد شد؛ اشک سراسر
وجودش را فرا گرفته بود و مثل ضجه زنان استمداد مطلبید؛ کمک کمک؛ و اشک؛ و فریاد پی
در پی؛ اینها به من تجاوز کردن؛ چندتا قلچماق پشت سر او بودن تا مانع ورودش به
دفتر شوند؛ ولی ظاهرا کار از کار گذشته بود؛
رئیس بند وقتی من و
علی را دید از شرم سرش را پایین انداخت؛ پسرک می گفت 3شبانه روز بیش از 20 نفر در
سلول او را به شوفاژ بسته؛ و به او تجاوز کردن؛
به علی گفتم؛ دیگر نمی
توانم تو این جهنم باشم؛ مرا برگردان؛
عفونت تمام وجودم را
فرا گرفته بود؛ آن شب تا صبح به نماز به خدای خودم شکایت کردم؛ واشک ریختم؛ برای
خودم؛ برای ملتم؛ و برای جوانانی چون گل؛ که اینگونه به آغوش جهل سوق داده می
شوند؛
بعداً؛ در یک گفتگوی
تلفنی با حسن زارع زاده اردشیر این موضوع غیر انسانی را مطرح کردم؛ حسن هم صدای
مرا از کانالvoa پخش کرد؛
چند لحظه پس از پخش مامورین ریختن توی سلولم؛ و به زور و تهدید به سلول انفرادی
منتقل کردند؛ آن هم فقط بخاطر بازگو کردن حقایق پنهان شکنجه و تجاوز در زندان؛
وقتی از انفرادی
برگشتم؛ علی نزدیک شد و دست های گرمش را روی شانه هایم گذاشت:و گفت؛ هر کجا حقوق
ملتی و مردمی؛ با رنج و شکنجه و بردباری آن ملت تحقق بخشیده شود؛ بی شک آن مردم
قابل احترام جهانیان خواهند بود؛ چون؛ کرامت و آزادی خویش را به بهای عشق و جان به
دست آورده اند؛ ....
اما برای علی صارمی
تو نیستی؛ ولی؛
همچنان قلب کوچک شاپرک؛ برای دیدار تو می تپد؛ غروب که می شود؛ هنگام شفق و نورهایی
جادویی اش؛ در آسمان سرزمینم؛ به تو می اندیشم؛ و از پشت دیوارها و حصارهای سرد و
شرمسار؛ آدمیان؛ استقامتت؛ مهربانیت؛ و لبخند های سحر انگیز و جادویی ات را؛ در دل
می ستایم؛ تو نیستی؛ ولی؛ دستهای گرم و مهربانت؛ همچنان؛ روی شانه هایم؛ حس می
کنم؛ تو نیستی. ...
هفتم دیماه، سالگرد شهادت
مجاهد شهید علی صارمی است. قهرمانی که با شهادتش، نه مرگ، بلکه حیات جدیدی را آغاز
کرد و حیاتی نوین در مقاومت زندانیان و در همه جا و همه کس ایجاد کرد
مجاهد قهرمانی که با شهادت
خود سنت ایستادن تا پایان و بیا بیا گفتن به دشمن به قیمت اعدام خود را برای درهم شکستن
رعب و هراس تمامیت دستگاه سرکوب استبداد ولایتفقیه، بهرسم زندانیان مقاوم تبدیل کرد.
۲۴سال خروش، ۲۴سال زنجیر و
زندان و شکنجه، ۲۴سال پایداری و پایداری و پایداری، مردی که او را زندانی تمامی فصول
اوین و رجایی شهر نامیدند، قهرمان ملی، اسطوره مقاومت و پایداری در زندان، شاداب و
پرصلابت، سرسخت و شکست ناپذیر، ایستاده بر آرمان آزادی یک خلق و یک میهن.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان
لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
این است سیمای حقیقی مجاهد
خلق، سنت سنیه مجاهد اشرفنشان، شهید قهرمان علی صارمی . و چنین بود که احکام اعدام
دادستان ضدخلقی را به پشیزی تحویل نگرفت و در پاسخ به آن دژخیم که حکم مرگ صادر کرده
بود با استناد به آیه ۲۲ سوره احزاب که از میان مومنان و مجاهدان، گروهی در راستای
وفای به عهد و پیمانشان با خدا و مردمشان بهشهادت رسیدهاند و گروهی دیگر در انتظارند
افزود که من از منتظرانم. و آنگاه خروشید که:
«فریاد میزنم که آنها حتی با اعدام و حلقآویز کردنم
نمیتوانند مرا و هموطنان آزادهام را بترسانند چرا که آن قدر آنها را ترساندهام که
مجبورند اعدامم کنند». و افزود: «حکم من هیچ مبنای قانونی نداشته و تنها میخواهند
با اعدام اینجانب مردم و جوانان این میهن را مرعوب ساخته و آنها را در پیگیری مطالباتشان
به وحشت اندازند لذا در این ایام حسینی مناسب میبینم که یکبار دیگر از زبان سرور آزادگان
فریاد بر آرم که: اگر آیین محمد و اکنون میهن ما جز با ریختن خون من و امثال من به
سامان نمیرسد پس ای طنابهای دار مرا دربگیرید…».
و چه شگفت و پرغرور که سرانجام
همچنان که ندا در داده بود، در ایام محرم حسینی و در سالگرد قیام بزرگ عاشورای سال
۸۸ برآستان سرور شهیدان فرود آمد و به دست اشقیالاشقیا بهشهادت رسید. آن هم به موجب
حکم اعدامی که به گفته یک همرزمش: اعدام بر پایه اتهام ناروایی که بشریت مانند آن
را حتی در مستبدترین و ستمکارترین رژیمهای تاریخ به خود ندیده است..
علی صارمی آن که سنت پرشکوه
پایداری در زندانهای رژیم ولایتفقیه را با تأسی به مقاومتهای حماسی مجاهدان قهرمان
در سالهای دهه ۶۰ و سربداران ۶۷، و حجت و ولیالله و عبدالرضا زنده و شعلهور نگهداشته
بود، در بامدادان ۷ دیماه پیروزمندانه به سوی جانان پرکشید و رستگاری ابدی یافت. او
رفت و با آخرین قطره خون و آخرین ذره هستیاش فریاد زد: نه! نه! نه به رژیم ددمنش ولایتفقیه،
آری به مجاهدین خلق پیشتازان آزادی مردم ایران.
مجاهد قهرمان علی صارمی اصلاً
اهل لرستان بود و از میان فرزندان دلیر شهر بروجرد برخاسته بود. اما ساکن و بزرگشده
جنوب شهر تهران بود؛ در محله خانی آباد همانجا که زادگاه جهان پهلوان تختی بود. علی
از همان دوران نوجوانی دست به هر کاری میزد تا کمک خرج خانواده باشد. او که تحصیلات
دانشگاهیاش را در تهران به پایان برده بود، مدتی به استخدام ارتش درآمد، اما به گفته
یک همرزم نزدیکش، بهخاطر طینت پاک و گرایشات مترقی سیاسی از ارتش اخراج شد، او از
جمله حاضر نشده بود به حزب رستاخیز شاه که بهخصوص دولتیان و ارتشیان را ناگزیر از
اعلام وفاداری به آن میکردند. پاسخ مثبت دهد. علی صارمی سپس در نقش دبیری دلسوز و
مردمی، به خدمت و آموزش فرزندان خلق محبوبش در مناطق فقیرنشین تهران پرداخت. وی سرانجام
بهدلیل فعالیت سیاسی، مدتی را در زندانهای رژیم شاه گذراند. و آنگاه حضور فعالش در
انقلاب ضدسلطنتی، رهبری راهپیمائیهای جوانان جنوب تهران، آشنایی با گروههای سیاسی و
درک عمیق و آگاهانهاش از خواستها و آرزوهای مردم، او را مصمم به پافشاری بر آرمانهای
انقلاب کرد. علی این بار در نظام قرونوسطایی خمینی بهخاطر هواداری از مجاهدین از
تدریس در آموزش و پرورش محروم شد.
قهرمان مجاهد که حتی یک دم
از آرمان آزادی دست برنمیداشت، در جریان سرکوبهای دهه ۶۰ به زندان افتاد و به زیر
شکنجه رفت. او مجموعاً ۵ بار در دهههای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ زندانی شد و ۲۴سال از عمرش را
در زندانهای شاه و شیخ گذراند. فشارها و شکنجههای زندان موجب سکته مغزی علی شد، ستون
فقراتش آسیب دید و نیمی از بدنش از کار افتاد بهطوریکه وقتی او را برای محاکمه میبردند
روی صندلی چرخدار بود. او همچنین از درد و نارسایی چشمهایش رنج میبرد. وقتی برای
اولین بار در سال ۱۳۸۶ به علی حکم اعدام دادند، تازه دو روز بود از بیمارستان مرخص
شده بود اما جلادان ناگزیرش کردند، با همان وضعیت و با دست و پای به زنجیر کشیده شده
به بیدادگاه برود و به هنگام بهاصطلاح محاکمه هم اجازه ندادند وکیلش حاضر شود و او
شجاعانه به دفاع از خود برآمد. صارمی قهرمان در پاسخ به قاضی که او را منافق خطاب میکرد،
گفت من منافق نیستم من یک مجاهد و یک مسلمانم.
آخرین دستگیری این قهرمان
فراموشی ناپذیر، ۱۹شهریورماه ۱۳۸۶ بود و آخرین اتهامش حضور در خاوران برای گرامیداشت
نوزدهمین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و آخرین حکمش: اعدام بود. حکمی که
بارها به او ابلاغ شده بود.
مجاهد قهرمان علی صارمی بهرغم
شرایط سنی و رنج بردن از چندین بیماری، همه فشارها و شکنجههای رذیلانه دژخیمان را
با رویکردی انقلابی پذیرا شد و آنقدر ایستاد که دژخیمان ولایت را به زانو درآورد و
آنها را مات و خوار و ذلیل کرد و داغ تسلیم و کرنش را بر دلشان گذاشت. جرمش این بود
که به اشرف سفر کرده بود. به راستی که اعدام شقاوتبار مجاهد قهرمان علی صارمی به گفته
رئیسجمهور برگزیده مقاومت «واکنش ضدبشری و زبونانه ولیفقیه ارتجاع در پی ضربات سنگین
و مداوم از مقاومت ایران و درهم شکسته شدن تمامی توطئههایش بر اثر پایداری اشرف میباشد».
و چنین بود که آوازه قهرمانیهای این مجاهد اشرفی که با تمام رشادت پیامهای امید بخش
و نیرومندش را از دل شکنجهگاههای رژیم قرونوسطایی برای همزنجیران و خلق محبوبش میفرستاد،
افکار عمومی را بهشدت برانگیخت. تا آنجا که نویسنده عرب وائل حسن جعفر قلم برداشت
تا به گفته خودش درباره آن مبارزی قلم بزند که «آخوندها را ترسانده ولی آنها او را
نترساندهاند!» و چنین نوشت:
«اگر نگاه سریعی به زندگی
مردی که ۲۳سال از عمرش را در زندان گذرانده و نهایتاً محکوم به اعدام شده، بیندازیم،
یک مرد ایرانی شورشی را میبینیم که صبح که از سر از بالین برمیدارد، شورشی است، بر
سر کار میرود، شورشی است، وقتی قدم میزند و صحبت میکند و میخورد و میآشامد و میخوابد
باز هم شورشی است… چرا که علی صارمی این مبارز ایرانی حامل اندیشهای انقلابی است که
تمامی وجودش و روح و ذهنش را فراگرفته و از وی مردی سرسخت ساخته که خودش تبدیل به یک
’مکتب انقلابی سیال’ شده است. همچنانکه نامهیی که از سلول زندانش در تهران برای فرزندش
که بهعنوان پناهنده سیاسی ساکن شهر اشرف در استان دیالی عراق میباشد، فرستاده، ابعاد
یگانگی و خلوص این مبارز نسبت به میهن و خلقش و همچنین ابعاد و عمق ایمانش به حقانیت
راه و آرمانش که جوانیاش را فدای آن کرده، به نمایش میگذارد. این کار سادهای نیست
که انسان ۲۳سال از عمرش را در سیاهچالهای زندان بگذراند و از نعمات زندگی محروم و
سرکوب شده و از چشمانی که همه جا او را تعقیب میکنند، در امان نباشد، و نیروهای بسیج
به سراغش رفته و دوباره او را به پشت میلههای زندان ببرند. برای هیچیک از ما ساده
نیست که حتی یک درصد از آنچه بر سر علی صارمی از زندان و شکنجه و سرکوب آمده، را تحمل
کنیم، ولی این مرد سرسخت شکست ناپذیر است…».
مجاهد قهرمان علی صارمی از
برجستهترین و محبوبترین چهرههای زندان، همواره جایگاه خاصی در قلب و ضمیر زندانیان
داشت چه زندانیان سیاسی و چه حتی زندانیان عادی. کانون امید و پایداری بود و سیمای
محبوب یک پشت و پناه و تکیهگاه برای همه زندانیان. همزنجیرانش در دورههای مختلف حرفهای
بسیاری درباره او و نقش ارزندهاش در زندان گفتهاند. یک جمله معروف در بین دوستان
این بود که: «علی آقا مانند شمعی بود که پروانهها را به سوی خودش میکشید». در یادداشتهای
یکی از همزنجیران نزدیکش میخوانیم:
«علی آقا صرفنظر از پایداری سیاسی و وفای به عهد
مبارزاتی، بهلحاظ خصلتهای انسانی هم جزء چهرههای شاخص و درخشان جامعه هستند. باید
با او زندگی کرد تا درک نمود که چه میگویم. باید از آنهایی که با او زندان کشیدهاند،
چه زندانی سیاسی و چه زندانی عادی پرسید که علی آقای صارمی کیست و چگونه آدمی است.
مردی که در سن بالای شصت سالگی نه تنها فعالترین آدم محیط خودش بلکه فداکارترین آنها
هم هست. ورزش میکند. مطالعه میکند. شور و نشاط جوانان را دارد. بیریا به همه کارها
میرسد. در اتاقی که او زندگی میکند گویی همه آسودهاند. بار همه را به دوش میکشد
به درد دل همه گوش میدهد. به داد همه میرسد. با همه گرم میگیرد. روشنگری میکند.
میآموزد. میآموزاند. و از همه مهمتر اینکه حبس میکشد، مرد و مردانه. چه عشقی در
جان و چه شوری در سر اوست؟ خرد پیران را دارد و نشاط جوانان را. با این اوصاف چه کسی
چنین حکمی را در حق او روا میدارد؟».
آری سخن گفتن درباره این اسطوره
مجاهدت و پاکبازی سردراز دارد ولی اجازه بدهید این یادداشت را با سخنان خودش در نامهاش
به دادستان ضدخلقی و پس از ابلاغ آخرین حکم اعدام به اتمام برسانیم:
«… شما مرتجعین زشت ناهنگام، مگر جز مرگ برای مردم
حاصلی داشتهاید؟ شما که این سان بر این ملت اگر که ذلت و مرگ و پریشانی و موهومات
میدارید بهوش باشید که روز انتقام خلق نزدیک است. شب و روز لعنت و نفرین خلق بر رویتان
جاری است، مپندارید که مردم غافلند و از یاد خواهند برد چماق و زنجیر و دشنه و کهریزک
و کشتار پیدرپی و شخصی پوش و اوباشانی که با دستان باتونی میتازند بر مردم. و اما
به روز قیامت هم همدم فرعون و نرون و چنگیز و دیگر خائنان به خلقها خواهید بود و در
دنیا درون کیسه سر بستهای دست عدالت میسپارند، ولی دیری نمیپاید، شما نادادستانهای
توجیهگر احکام بیمبنای بیدادگاه! کجای این صف انسانیت و اسلامیت، جا میکنید پیدا؟
و این ملت دگر با مستبدها عهد نمیبندند. با دروغ و نیرنگ به لب آوردهاید جان را
-سفره را خالی ز نان، و کودکان بیسرپرست، جامعه در اعتیاد، چشمها بر مال غیر! با چه
رویی باز حکومت میکنید وحرف میزنید و قول میدهید؟ خجلت نمیدارید؟ ننگ بر شما باد؟
در کنفرانس در سالن تاریخی کندی سنای آمریکا، تام ریج اولین وزیر امنیت داخلی این کشور در سخنرانیاش به سوابق ظهور بنیادگرایی اسلامی در منطقه همزمان با روی کار آمدن خمینی در سال 57 پرداخت و اعمال دجالگرانه و تروریستی حکومت آخوندی همچون گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران و بمبگذاری در مقر تفنگداران دریایی آمریکا در لبنان را «نقطة عطف در رشد اسلام افراطی» توصیف کرد.
تام ریج- اولین وزیر امنیت داخلی آمریکا
سناتور لیبرمن اشاره کرد که کانون تروریسم در جهان (رژیم) تهران است؛ اما آنها همچنین بانک مرکزی تروریسم هستند و متأسفانه ما در صدد پسانداز مبلغ هنگفتی در آن هستیم، یعنی حدود صد میلیارد دلار. لحظهیی به این فکر کنید. این یک موضوع محرمانه نیست. بنابراین از آن لحظه در سال 1979 تا امروز اگر بهدنبال طرفی باشید که آشوب را تشدید کرده و حالا هم بهصورت این بربریت قرون وسطایی و داعش رخنمایی میکند؛ فکر کنم به سال 1979 برگردید، آن لحظة تسخیر سفارت آمریکا توسط آخوندهاست. و چه چیزی را ایجاد کردهاند؟ نتیجه نه تنها تشدید آشوب در منطقه بوده است بلکه مصیبتی جهانی را ایجاد کردهاند و بهنظر من، ما سادهلوحانه در این کشور عمل خواهیم کرد اگر به 1979 نگاه نکنیم و درک نکنیم که نطفة اسلام افراطی در (ایران) بسته شد.
و 35 سال بعد، این سرآغاز جریانها نه تنها در منطقه بوده، بلکه این بنیادگرایان و تروریسم تحت نام دین و اسلامیون رادیکال در سراسر جهان رشد کردهاند. شک نکنید که آنها تنها به خاورمیانه و آفریقای شمالی محدود نیستند. آنها به آمریکای جنوبی و تقریباً به همة قارههای کرة زمین سرایت کردهاند.
تام ریج در ادامة سخنرانی خود در جلسة سنا بهطور مبسوط به تاریخچة تعهدات دولت آمریکا برای حفاظت از اشرفیها پرداخت، و خاطرنشان کرد:
وقتی آمریکا در سال 2004 قول داد تا از ساکنان (اشرف) حفاظت و دفاع کند، این یک قول جمهوریخواهان نبود. یک قول حزب دموکرات هم نبود. یک ژنرال آمریکایی برگهیی را به این افراد داد، و گفت: «شما به قول ما اعتماد کنید. شما تسلیحات خود را تحویل دادهاید. ما قول میدهیم که امنیت و سلامت شما را تأمین کنیم». 10 سال است که ما به این وعده عمل نکردهایم، چه دولت جمهوریخواه و چه دموکرات. در عالم سیاست و امور شخصی، در همة دنیا و در همین کنگره معیار، وفاداری به قول است. اگر به قول خود وفا نکنید، چگونه دوستانتان را حفظ خواهید کرد؟ چهطور میشود به شما اعتماد کرد؟ خب خوشبختانه برای آن دسته از ما که در این جلسه هستیم و بسیاری دیگر از شخصیتها، هنوز آمریکاییها، جمهوریخواهان، و دموکراتهایی هستند که مقاومت ایران به آنها اعتماد میکند و ما بسیار شکرگزاریم که در این دسته هستیم. و کسانیکه به آنها اعتماد میشود و از این زنان و مردان حمایت میکنند و دوستانشان هستند، به سنا آمدهاند تا بگویند: «به ما کمک کنید تا اطمینان حاصل کنیم، ما به قولی که به این ساکنان دادهایم وفا خواهیم کرد».
من بسیار واضح به شما میگویم که 10 سال گذشته و وزارت خارجه و سازمان ملل بهکرات به جمهوریخواهان و دموکراتها و رهبران نظامی، رهبران عرصة دیپلماتیک، رهبران سیاسی، مقامات امنیتی و غیره، در تمام این مدت که ساکنان از اشرف به لیبرتی نقل مکان میکردند، دروغ میگفتند. خیلی واضح. آنها بیانات خیلی مشخصی داشتند، مثلاً «ما الف، ب، ج، را انجام خواهیم داد» و ما هنوز منتظریم که این کارها انجام شود.
من بهدنبال لفاظی در یک گزارش کمیتهیی نیستم. من بهدنبال یک دستور و شاید مقداری پول برای این اقدام هستم که به وزارت خارجه و وزارت دفاع بگوید: «پوشش هوایی بر فراز فرودگاه بغداد را گستردهتر کنید تا شامل کمپ لیبرتی شود که خیلی به آن نزدیک است». آنرا گسترش دهید. این علامتی به دولت عراق خواهد بود اما مهمتر از آن به روحانی و آخوندها که ما این بار جدی هستیم و بهطور جدی به قول خود عمل خواهیم کرد، بهرغم اینکه طی سالیانی که قرار بود به قول خود عمل کنیم و نکردیم 140 تن بهقتل رسیدند و صدها تن مجروح شدند.
ما به اینجا آمدهایم تا به شما یادآوری کنیم که این یک امر حیثیتی است. ما به آنها قول دادیم. و به قول خود وفا نکردهایم. وقتش رسیده که وفا کنیم. ما به اینجا آمدهایم تا به شما یادآوری کنیم که این همچنین یک امر انساندوستانه است. به ساکنان از طرف کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل قول داده شد که از آنها نگهداری شود و آمریکا مالیات زیادی را به سازمان ملل میبخشد. و صادقانه بگویم که گاهی به این فکر میکنم که دوران سازمان ملل سپری شده است. سازمان ملل تأثیر بهسزایی در پهنه ژئوپلتیک نداشته است. گاهی اوقات در رابطه با پناهندگان کمکهای شایستهیی میکنند اما آنها به این ساکنان دروغ گفتند. به آمریکاییهایی که آنها خواستار کمکشان شدند تا ساکنان از اشرف به لیبرتی بروند، دروغ گفتند. بنابراین ما شما را از این موضوع آگاه خواهیم کرد. اعتماد نسبت به آنها خدشهدار شده است. اصلاً فکر کنم دیگر اعتمادی وجود ندارد. و این یک آرمان انساندوستانه است.
من فکر میکنم دوست ما شهردار جولیانی خیلی وقت پیش اینرا گفت و باید تکرار کرد که آنها از مکانی که حداقل قابل زیست بود به یک اردوگاه کار اجباری نقل مکان داده شدند. آنها باید تمام زیرساختها را مجدداً میساختند تا لااقل یک پناهگاه مناسب داشته باشند. ما همچنان میجنگیم تا آنها از یک پناهگاه حفاظتشده برخوردار شوند و همة اینها برخلاف قولهایی است که آمریکا سالها پیش به آنها قبل از نقل مکان داد. چرا آنها در معرض حملات و تهدید و فشار مستمر هستند؟ که آمریکا و سازمان ملل آنرا نادیده میگیرند. چون آنها مهمترین اپوزیسیون سازمانیافتة مشروع در مقابل آخوندها و روحانی هستند. و تا زمانیکه آنها در صحنه حضور داشته باشند و تا زمانیکه خواستار یک ایران آزاد، بردبار و کثرتگرا باشند، تا زمانیکه آنها خواستار یک ایران غیر اتمی باشند، ایرانی که انرژی اتمی را در مسیر صلحآمیز بهکار ببرد و نه یک حکومت مسلح به سلاح اتمی شود، و تا زمانیکه آنها چنین تصویری را ارائه دهند و این تلاشها را ادامه دهند و بیش از ده سال است که غنای فرهنگ و تاریخ ایران و مردم ایران را تجلیل و تحسین میکنند و میگویند: «ایران (آخوندها)، ایران ما نیست و ما از آنها حمایت نمیکنیم»، و تا زمانیکه آنها باقی بمانند و علیه بدرفتاری قرون وسطایی با هموطنان خود در ایران امروز اعتراض کنند، یعنی چشم از حدقه درآوردن و دست و پا بریدن و اعدام و زندان، و تا زمانیکه توسط خانم مریم رجوی رهبری میشوند و از برنامة 10 مادهیی او حمایت میکنند، تا زمانیکه همة این ابعاد خارقالعاده و خصایص این مقاومت قاطع و پایدار باقی بماند، این مقاومت یک تهدید برای آنها بهشمار خواهد رفت.
و وقتش رسیده که ما به مسئولیت خود قیام کنیم، نه تنها با این که به قول خود عمل کنیم، بلکه از این ساکنان که در راستای منافع کشورشان و نه صرفاً خودشان حرکت میکنند حفاظت کنیم؛ آنها بهدنبال فرصتهایی برای مردم هستند که ما از آنها برخورداریم و اکثراً آرزوی آنرا دارند. ایران یک کشور خارقالعاده است، با فرهنگ پرشکوه، تاریخ شگرف، جمعیت تحصیلکرده، و تا زمانیکه آخوندها و روحانی بر سر قدرت باشند، مردم و خصوصاً جوانان نخواهند توانست این ظرفیتها را بارور کنند. من فکر کنم وقت آن رسیده که ما به قولی که 10 سال پیش به این افراد خوب دادیم وفا کنیم؛ که ما امنیت و سلامت شما را حفظ خواهیم کرد. ما باید از آنها حفاظت کنیم و فکر میکنم یکی از مهمترین علائمی که میتوانیم به رژیم ایران بفرستیم، ایجاد حفاظت هوایی است. بیایید این پوشش هوایی را ایجاد کنیم، با حمایت جمهوریخواهان و دموکراتها. از شما بسیار متشکرم.
در کنفرانس در سنای آمریکا، ژنرال جک کین نایبرئیس پیشین ستاد نیروی زمینی ارتش امریکا، با ذکر نمونههایی از اعمال تروریستی حکومت آخوندی در منطقه در دهة 80 میلادی و همچنین گسترش تروریسم رژیم و عوامل آن در عراق بعد از سال 2003، گفت: مدت زمان درازیست که آنها اینگونه عمل میکنند. (اما) هیچکدام از رؤسای جمهور (آمریکا)، چه دموکرات و چه جمهوریخواه با این موضوع مقابله نکرده است. هیچ کدام در برابر این رژیم نایستاده است.
ژنرال جک کین در بخش دیگری از سخنرانیاش به اقدامات گستردة رژیم آخوندی برای حفظ دیکتاتوری اسد پرداخت، و افزود:
ژنرال جک کین- نایبرئیس پیشین ستاد نیروی زمینی ارتش امریکا
رژیم ایران به تقویت رژیم اسد ادامه داده و بهرغم همة تلاشهای روسیه و رژیم ایران، اسد در حال باختن صحنه و کنترل در سال گذشته بود. این بهخوبی توسط رسانهها گزارش نشده است، ولی آنها در وضعیت خطیری بودند. رژیم ایران اینرا دریافت و روسها را تحریک کرد که دخالت نظامی بکنند تا بتوانند بقای اسد و رژیم او را تضمین کنند. آنها فقط 22 درصد سوریه را تحت کنترل دارند و بخش بیشتری را هم از دست خواهند داد و این بقای رژیم را در وضعیت بسیار خطیری قرار خواهد داد. به همین خاطر است که روسیه در آنجا دخالت نظامی کرده؛ مطلقاَ توسط رژیم ایران تشویق شدند.
یک ضد حمله در حال حاضر در جریان است و با تعجب کامل، روسیه و نیز رژیم ایران و حضور حزبالله و شبهنظامیان شیعی و نیروی قدس و رهبران آن که در صحنه هستند، در سه نقطة مختلف در جریان است و وضعیت آنطور که آنها فکر میکردند، پیش نرفته است. حتی با توپخانة روسیه، با موشکهای روسیه، با جنگندههای روسیه که همگی از این تلاش حمایت میکنند. و دلیل آن این است که سوریهایی وجود دارند که حاضرند زندگی خودشان را فدا کنند و خانوادههایشان را در معرض خطر قرار دهند و نیز جوامعشان را؛ ولی برای یک زندگی بهتر مبارزه کنند. آنها در مقابل این یورش ایستادهاند و باید برای همه ما الگو باشند. و این چیزی است که هماکنون در کمپ لیبرتی در حال اتفاقافتادن، بهعنوان نمونهیی برای همة ما است. این در مورد شجاعت فوق العاده اخلاقی کسانی است که آرمان بزرگتر را، آرمان آزادی و رهایی را فراتر از خودشان قرار داده اند و حاضرند بخاطر آن کشته شوند.
واقعیت این است که گسترش داعش ناشی از تصمیم سیاسی دولت آمریکا در مورد سوریه مبنی بر عدم حمایت از شورشیان بود، در زمانی که آنها به کمک نیاز داشتند، و این یک فاجعه است. نه تنها ترک عراق، آنطور که ما کردیم، نه فقط از نظر نظامی، نه فقط فاصلهگرفتن سیاسی، من معتقدم این وقتی شروع شد که دولت جدید در اوایل سال 2009 روی کار آمد و تمامی تبهکاریهای مالکی را تأیید کرد و سنیها را بهحاشیه راند.
ما به جد به یک استراتژی منطقهیی نیاز داریم که با اهداف هژمونیطلبانة منطقهیی رژیم ایران مقابله کنیم و باید این تلاش را رهبری کنیم.
ژنرال جککین در ادامة سخنانش، حمایت خود را از تأمین پوشش هوایی برای کمپ لیبرتی توسط آمریکا اعلام کرد و سپس به توافق اتمی با رژیم پرداخت.
وی گفت: ما باید رژیم ایران را به حسابرسی بکشیم. قاطع باشیم و بدانیم که آنها تقلب خواهند کرد. رئیسجمهور (بعدی آمریکا) باید ضعفهای این معامله را شناسایی کند و اگر از آن ضعفها به نحوی سوء استفاده شود که رژیم ایران در مسیر ساختن یک بمب اتمی باشد، در آن موقع، سیاست آمریکا باید متوقفکردن چنین چیزی باشد.
در پایان کنفرانس سنای آمریکا سفیر لینکلن بلومفیلد در سخنان اختتامیة خود، گفت:
سفیر لینکلن بلومفیلد- معاون پیشین وزیر خارجة آمریکا در امور سیاسی – نظامی
اگر شما در تمام طول کنفرانس نشسته بودید، گوش کردید، و اگر سخنان را جذب کرده باشید، حالا میفهمید که ساکنان کمپ لیبرتی در اصل یک تابلو، یک تابلوی چشمکزن را از موقعیت آمریکا در خاورمیانه منعکس میکنند. هر کس در خاورمیانه میبیند که ما یک وعده دادیم و آنرا نگه نداشتیم. هر کس در خاورمیانه میبیند که یک گروه مقاومت وجود دارد که خواهان یک ایران دموکراتیک غیر اتمی با حاکمیت 80 میلیون نفر مردم است و ما آنها را نادیده میگیریم. و همه میبینند که سازمان ملل متحد وعدههایی برای اسکان این افراد داد که برآورده نشدهاند. این موقعیتی است که ما در آن قرار داریم و کمپ لیبرتی اساساً نشاندهندة وضعیتی است که اعتبار و سیاست آمریکا در آن غرق شده است. و شما امروز برخی اظهارات بسیار قوی را شنیدید. گزارشی دیگر از سایت همبستگی