‏نمایش پست‌ها با برچسب دیکتاتوری. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب دیکتاتوری. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۶ اسفند ۶, یکشنبه

ایران-گزارشات کامل و فیلمهای آخرین چهارشنبه سوری در رژیم آخوندی





بازتابهای چهارشنبه سوری در رسانه های بین اللملی

مصاحبه تلویزیون فاکس نیوز با دوتن از سازمان دهندگان اعترضات

فاکس نیوز: مردم ایران که خواستار آزادی هستند بار دیگر به خیابانها می آیند

در سایت انگلیسی خود نوشت: جشن آتش چهارشنبه‌ سوری امسال در ایران نشانه شروع قیامی جدید علیه رژیم آخوندی ایران است که به یمن یک سلسله فراخوانهای اخیر گروه اصلی اپوزیسیون ایران سازمان مجاهدین خلق ایران صورت می‌گیرد.

شماری از اعتراضات در سراسر کشور در روزهای قبل از این، برگزار شده است. فعالان جوان شعارهای ضددولتی روی دیوارها نوشته‌اند و تصاویر مسعود و مریم رجوی رهبران اپوزیسیون ایران را در شهرهاى مختلف شامل تهران و اصفهان نصب کرده‌اند...




شعارهای مرگ بر خامنه‌ای، مرگ بر دیکتاتور و به آتش کشیدن عکسهای خمینی، خامنه‌ای و روحانی

به‌رغم تدابیر گسترده سرکوبگرانه و آماده‌باش کامل نیروهای سرکوبگر، جوانان بپاخاسته ایران در شهرهاى مختلف کشور جشن چهارشنبه‌سوری را به صحنه اعتراض و ابراز انزجار علیه فاشیسم دینی حاکم بر ایران تبدیل کردند.

بنا‌ به گزارشهای رسیده از تهران و شهرهاى مختلف کشور مانند کرمانشاه، اهواز، قم، نورآباد لرستان، گلمغان اردبیل، ساوه و...  عکسها و پلاکاردهای خامنه‌ای و خمینی و روحانی و بسیاری از مراکز سرکوب توسط جوانان به آتش کشیده شد و شعارهای مرگ بر خامنه‌ای و مرگ بر دیکتاتور در بسیاری از شهرهاى کشور طنین‌انداز شد.

درکرمانشاه بر روی بالونی که جوانان به هوا فرستاده بودند نوشته شده بود مرگ بر خامنه‌ای و سپاه و بسیج و انتظامی. شب گذشته (۲۱اسفند) نیز در کرمانشاه جوانان دلیر بنر بزرگی از خامنه‌ای جنایتکار را به آتش کشیدند.





🔻آتش زدن بسیج لواسانات - تهران
🔹جوانان دلیر در کانون های شورشی پایگاه بسیج لواسانات را به آتش می کشند


قطعاتی کوتاه از شروع آتش بازی در سنندج – شعارنویسی در تهران – آماده باش و ترس نیریوهای سرکوبگر

جوانان قیام در کنگاور در استان کرمانشاه امروز به مناسبت چهارشنبه سوری 
اولین نارنجک خود را به یک ساختمان دولتی کوبیدند.























💢مجروح شدن سخت یک پاسدار، در تلاش رژیم برای سرکوب جوانان در چهارشنبه‌سوری

🔹سایت  حکومتی فانوس گزارش داد، یکی از نیروهای سرکوبگر انتظامی رژیم در رشت،‌  هنگامی که تلاش داشت مواد محترقه جوانان را بگیرد،  به شدت زخمی شد

🔹به گزارش سایت حکومتی فانوس: «بسته حاوی مواد محترقه مربوط به چهارشنبه سوری بود و زمانی که یکی از مامورین ناجا قصد باز کردن بسته را داشت به ناگهان مواد منفجر و دو چشم مامور آسیب دیده که سنگی دو سانتی متری در یکی از چشمان وی مشاهده شده است



بیژن مهدی‌پور رئیس اداره کار رژیم در گچساران روز سه‌شنبه ۲۲اسفند ۹۶توسط افرادی که صورت خود را پوشانده بودند مورد حمله قرار گرفت.

وی هم‌اکنون زخمی و در بیمارستان  بستری است.


جوانان قیام آفرین در منطقه کیان‌پارس با انفجار بمبهای دست‌ساز و ترقه به مقابله با بسیجی‌ها و مأموران انتظامی می‌پردازند. 
صدای ترقه و بمب لحظه‌ای قطع نمی‌شود. زنان و مردان این منطقه عکسهای خامنه‌ای را می‌سوزانند.


در ساعت 17در ناحیه یک تهران، جوانان قیام آفرین  6سطل زباله متعلق به مراکز رژیم را آتش زده‌اند که 3سطل زباله که تعدادی عکس خامنه‌ای جنایت‌کار نیز در داخل آن ریخته شده بود در خیابان اوستا در آتش می‌سوخت در خیابانهای اطراف نیز صدای ترقه و بمب لحظه‌ای خاموش نمی‌شد.


 همزمان با چهارشنبه‌سوری آتشین در خیابانهای ناحیه یک تهران  شعارنویسی علیه خامنه‌ای ادامه داشته است در داخل پارک اوستا نیز جوانان قیام آفرین به شعارنویسی علیه خامنه‌ای پرداختند.

در شرق اهواز در کوی رمضان، منبع آب، شیرزنان و جوانان دلیر علیه سران رژیم شعار سر می‌دهند.

علاوه بر مأموران انتظامی  تعدادی از بسیجیان و پاسداران رژیم با لباس آتش‌نشانی وارد منطقه شده‌اند تا مانع از برگزاری جشن چهارشنبه‌سوری توسط جوانان اهواز شوند.












@salle97
https://t.me/salle97 برای ارسال فیلم و عکس و اخبار #جهارشنبه_سوری اگر تلگرام بسته شد



چند رهنمود مهم از سایت مجاهد
سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران
اقدامات امنیتی که قبل از خروج از خانه برای اعتراضات در رابطه با تلفن خود باید انجام دهیم
@mojahedin_org

📣اقدامات امنیتی که قبل از خروج از خانه برای اعتراضات در رابطه با تلفن خود باید انجام دهیم.

🔸تمام اسناد، ویدئوها،‌ عکس‌ و یا اسناد صوتی حساس را از گوشی خود پاک کنید
🔸در صورتی که با ادمین کانال‌های مخالف رابطه داشته‌اید متن چت را حذف (delete conversation) کنید.
🔸باقی چت‌های حساستان را در تلگرام و بقیه برنامه‌های ارتباطی که روی گوشیتان است پاک کنید.
🔸سرویس لوکیشن (مکان) را غیر فعال کنید. این کار را هم میتوانید در تنظیمات گوشی انجام دهیم و هم در گوشی های اندروید میتوانید از برنامه پاکساز برای این کار استفاده کنید:
https://play.google.com/store/apps/details?id=techafand.org.utilityapp&hl=en
🔸با استفاده از پاکساز، کش‌های برنامه‌های پیام رسانتان را پاک کنید
🔸با استفاده از برنامه CCleaner باقی کش‌ها و فضای خالی تلفنتان را پاک کنید
برنامهCCleaner برای اندروید👇👇
https://t.me/techafand/119
🚫تاکید میکنیم که اگر از نسخه های غیر رسمی تلگرام مثل موبوگرام،‌ تلگرام سیاه یا طلایی یا هر نوع دیگری از آن استفاده میکنید همین الان پیش از هر کاری آن را از تلفن خود پاک کنید و نسخه اصلی تلگرام را نصب کنید! جهت اطلاع روی تلفن های اندروید روی تلگرام اصلی میتوانید تا سه اکانت ببندید و استفاده کنید.

🔹سوالات و پیشنهادات خود را با ادمین کانال تکافند در میان بگذارید

@techafand





راه افتادن سایت #مجاهدین روی گوگل


آدرس وصل :
https://sites.google.com/mojahedin.org/pmoi/home …
منتخب مهمترین #اخبار،مقالات وپیامهای رهبری #مقاومت درج میشود.
مهمترین ویژگی:با توجه به اینکه این سایت روی دامین گوگل منتشر شده قابل #فیلتر کردن نیست و کلیه افرادازداخل کشور میتوانند به آن وصل شوند



این سایت انطباق کاملی با انواع موبایل،‌تبلت و... دارد. شما امکان ارسال انواع فیلم و عکس را در قسمت «تماس با ما» خواهید داشت. به‌خصوص در زمانیکه احتمال فیلتر کردن تلگرام وجود دارد این سایت می‌تواند راه کار زاپاسی برای برقرار کردن ارتباط شما با وب سایت ما باشد.

از همه حامیان مقاومت ایران می‌خواهیم که برای گسترش دسترسی به سایت ما این آدرس را به همه دوستان و آشنایانتان اطلاع‌رسانی کنید.


چهارشنبه سوری: آماده باش کلیه نیروهای سرکوبگر و تهدیدهای مستمر مقامات رژیم در آستانه جشن چهارشنبه سوری
تهديدها و تدابير سركوبگرانه رژیم آخوندی براي مقابله با انفجار خشم توده های ستمدیده در چهارشنبه سوری كه از اوايل اسفند و پس از فراخوان ستاد اجتماعي مجاهدين در دوم اسفند ماه شروع شده است در روزهاي اخير ادامه دارد.

دادستانی کل کشور ضمن تهدید به اینکه «هیچگونه رفتار ناهنجار و غیرقانونی را بر نمی‌تابد» با صدور بیانیه یی خواستار معرفی قیام آفرینان به «مراجع انتظامی و قضایی و مأمورین و حافظان نظم و امنیت » شد و نوشت هدف «حفظ نظم و امنیت عمومی (بخوانید امنيت رژيم) و... جلوگیری از سوءاستفاده برخی افراد فرصت طلب که در روزهای پایانی سال با اقدامات ناهنجار یا مجرمانه خود ... امنیّت روانی را مخدوش می‌سازند» مي‌باشد.

سرلشکر حسن فیروز آبادی، از نزدیکان خامنه ای و مشاور عالی ستاد کل نیروهای مسلح، در وحشت از ابعاد گسترده كارزار چهارشنبه سوری گفت: لازم باشد تلگرام فیلتر می‌شود (خبرگزاری حکومتی ایسنا-۲۱ اسفند).


مطلب خوبی که پیشنهاد میکنم حتما بخوانید
راز قدرت کانونهای شورشی، راز قدرت خلق ـ مهدیابریشمچی


هر لحظه با قیام در کانال جدید سال۹۷

آدرس: @salle97
https://t.me/salle97


۱۳۹۵ دی ۱۷, جمعه

ایران-فاطمه اکبری منفرد:خواهرم مریم، در زندان به دادخواهی این خون ها برخاسته و من در این سوی دیوارهای زندان، به طنین همان فریاد مشغولم.


سلام. نام من فاطمه اکبری منفرد است. خواهر زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد. زنی با دو  دختر که ۸ سال است بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر می برد.
همان زنی که در کنج زندان هم دادخواه خون خواهر و  برادران قتل عام شده مان شده و به همین خاطر حق یک بار دیدار هفتگی او با فرزندان و همسرش را از او سلب کرده اند.
جرم او خویشاوندی با من و خواهر و برادر  دیگر  و دو خواهر زاده مان است که اعضای مقاومت هستیم و یک خواهر و سه برادرمان در دهه ۶۰ و در جریان قتل عام سال ۶۷ تيرباران يا اعدام  شده اند.
جرم او تماس تلفنی با ما است که زندگیمان را وقف آزادی مردممان کرده ایم.

من از مريم ۴ سال بزرگتر هستم، من هم یک دختر دارم و برای پیوستن به مقاومت و نبرد برای آزادی مردم وخانواده ام او را نزد مریم گذاشتم اما حالا او هم همچون دو دختر كوچك مريم از  مهر و محبت هاي مريم عزيز محروم است.
میخواهم بگویم که در خانواده ما، داغ ها و فراق ها نبودند که حرف اول را می زدند،
بلکه شهامت ها بودند و شجاعت ها...
ما از  یکدیگر صبر و ایستادگی می آموزیم؛ ایستادن در مقابل دیکتاتوری، خودش «چگونه ایستادن» را به ما می آموزد. ما ایستاده ایم تا با سرنگونی این رژیم دیکتاتور بتوانیم به درد و رنج ملت مان پایان بدهیم.
بله ما ادامه یک مسیر هستیم، مسیر سرخی که با خون بهترین عزیزانمان  از  درون زندانها به سوی آزادی ترسیم شده است و امروز خود را روشن تر از همیشه در جنبش دادخواهی شهیدان قتل عام 67 بارز می کند.

خواهرم مریم، در زندان به دادخواهی این خون ها برخاسته و من در این سوی دیوارهای زندان، به طنین همان فریاد مشغولم.
ما هر دو با هدف و آرمان آزادی پیش می رویم و در این مسیر از فدای هیچ چیز ابایی نداریم.

۱۳۹۵ خرداد ۲۹, شنبه

ایران-حداقل 40هزاراعدام زنان ودختران جوان بیلان جنایت رژیم پلیدولایت فقیه در دهه شصت


امروز در سالگرد ۳۰ خرداد، سرآغاز مقاومت عادلانه مردم ایران برای آزادی و روز شهدا و زندانیان سیاسی، ياد و خاطره ۴۰ هزار زن قهرمان پيشتازي را گرامي مي داريم که از همان ابتداي حاکميت ديکتاتوري زن ستيز،  بر خواسته هاي آزاديخواهانه خود پاي فشردند و در انتخاب بين شرف ايستادگي و ننگ تسلیم، ايستادگي به هر قيمت را برگزيدند، با خون خود نهال آزادي زن ايراني را آبياري کردند و به شرف مجسم زن ايراني و ستارگان شب کوب ميهن تبديل شدند.

بنابر آمار منتشر شده توسط مقاومت ايران و اخبار منتشر شده در روزنامه هاي حکومتي، طي ۲.۵سال قبل از ۳۰ خرداد، دهها  دختر دانش آموز هوادار جنبش مجاهدين خلق در جريان حمله چماقداران کشته و زخمي شدند. نسرين رستمي دانش آموز ۱۶ ساله در شيراز و مهري صارمي در خرم آباد، سيما صباغ در رشت، صنم قريشي در بندرعباس، فاطمه رحيمي و سميه نقره خواجا در قائم شهر و فاطمه کريمي در کرج از جمله دختران دانش آموزي بودند که حاضر شدند جان خود را از دست بدهند اما هيچ ترديدي در احقاق حق آزادي به خود راه ندهند.معادل بيش از نيمي از بودجه عمومي در دولت روحاني صرف سركوب و جنگ افروزي ميشود زيرا اين رژيم از خطر اعتراض وخيزش مردم ميترسد
67درصد واحدهاي صنعتي تعطيل شده است

ارزش پول رسمي 80% سقوط كرده سيستم بانكي ورشكست شده
نظام كشاورزي ويران شده نيمي از شهرهاي كشور دچار كم آبي است
محيط زيست به فاجعه كشيده شده
وچنان فقري جامعه را فرا گرفته كه بيشتر مردم به يارانه نقدي كه در روز فقط 42 سنت است نيازمند شده اند

http://www.women.ncr-iran.org/fa/index.php/articles/1924-40

۱۳۹۴ دی ۶, یکشنبه

ایران-قهرمانی که از یاد نمی‌رود- به یاد علی صارمی درششمین سالگرد شهادتش

خاطرات زنداني سياسي خالدحرداني از علی صارمی


خاطرات زنداني سياسي خالدحرداني از زندان گوهردشت كرج

علی (صارمی) زیر بغل مرا گرفته بود؛ می خواست به بهداری زندان منتقل کند؛ وقتی زیر هشت رسیدیم نوجوانی سراسیمه و با چهره ای بر افروخته و سرخ؛ به دفتر رییس بند وارد شد؛ اشک سراسر وجودش را فرا گرفته بود و مثل ضجه زنان استمداد مطلبید؛ کمک کمک؛ و اشک؛ و فریاد پی در پی؛ اینها به من تجاوز کردن؛ چندتا قلچماق پشت سر او بودن تا مانع ورودش به دفتر شوند؛ ولی ظاهرا کار از کار گذشته بود؛
رئیس بند وقتی من و علی را دید از شرم سرش را پایین انداخت؛ پسرک می گفت 3شبانه روز بیش از 20 نفر در سلول او را به شوفاژ بسته؛ و به او تجاوز کردن؛
به علی گفتم؛ دیگر نمی توانم تو این جهنم باشم؛ مرا برگردان؛
عفونت تمام وجودم را فرا گرفته بود؛ آن شب تا صبح به نماز به خدای خودم شکایت کردم؛ واشک ریختم؛ برای خودم؛ برای ملتم؛ و برای جوانانی چون گل؛ که اینگونه به آغوش جهل سوق داده می شوند؛
بعداً؛ در یک گفتگوی تلفنی با حسن زارع زاده اردشیر این موضوع غیر انسانی را مطرح کردم؛ حسن هم صدای مرا از کانالvoa پخش کرد؛ چند لحظه پس از پخش مامورین ریختن توی سلولم؛ و به زور و تهدید به سلول انفرادی منتقل کردند؛ آن هم فقط بخاطر بازگو کردن حقایق پنهان شکنجه و تجاوز در زندان؛
وقتی از انفرادی برگشتم؛ علی نزدیک شد و دست های گرمش را روی شانه هایم گذاشت:و گفت؛ هر کجا حقوق ملتی و مردمی؛ با رنج و شکنجه و بردباری آن ملت تحقق بخشیده شود؛ بی شک آن مردم قابل احترام جهانیان خواهند بود؛ چون؛ کرامت و آزادی خویش را به بهای عشق و جان به دست آورده اند؛ ....
اما برای علی صارمی
تو نیستی؛ ولی؛ همچنان قلب کوچک شاپرک؛ برای دیدار تو می تپد؛ غروب که می شود؛ هنگام شفق و نورهایی جادویی اش؛ در آسمان سرزمینم؛ به تو می اندیشم؛ و از پشت دیوارها و حصارهای سرد و شرمسار؛ آدمیان؛ استقامتت؛ مهربانیت؛ و لبخند های سحر انگیز و جادویی ات را؛ در دل می ستایم؛ تو نیستی؛ ولی؛ دستهای گرم و مهربانت؛ همچنان؛ روی شانه هایم؛ حس می کنم؛ تو نیستی. ...
پاورقی خاطرات خالد حردانی


قهرمانی که از یاد نمی‌رود-به یاد علی صارمی

هفتم دیماه، سالگرد شهادت مجاهد شهید علی صارمی است. قهرمانی که با شهادتش، نه مرگ، بلکه حیات جدیدی را آغاز کرد و حیاتی نوین در مقاومت زندانیان و در همه جا و همه کس ایجاد کرد
مجاهد قهرمانی که با شهادت خود سنت ایستادن تا پایان و بیا بیا گفتن به دشمن به قیمت اعدام خود را برای درهم شکستن رعب و هراس تمامیت دستگاه سرکوب استبداد ولایت‌فقیه، به‌رسم زندانیان مقاوم تبدیل کرد.
ترانه نگاه کن 


ایران-یادواره قهرمان ملی، اسطوره مقاومت و پایداری در زندان علی صارمی درپنجمین سالگرد شهادتش

برسینه‌ات نشست
زخم عمیق کاری دشمن
اما،
ای سرو ایستاده نیافتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری
۲۴سال خروش، ۲۴سال زنجیر و زندان و شکنجه، ۲۴سال پایداری و پایداری و پایداری، مردی که او را زندانی تمامی فصول اوین و رجایی شهر نامیدند، قهرمان ملی، اسطوره مقاومت و پایداری در زندان، شاداب و پرصلابت، سرسخت و شکست ناپذیر، ایستاده بر آرمان آزادی یک خلق و یک میهن.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست
این است سیمای حقیقی مجاهد خلق، سنت سنیه مجاهد اشرف‌نشان، شهید قهرمان علی صارمی . و چنین بود که احکام اعدام دادستان ضدخلقی را به پشیزی تحویل نگرفت و در پاسخ به آن دژخیم که حکم مرگ صادر کرده بود با استناد به آیه ۲۲ سوره احزاب که از میان مومنان و مجاهدان، گروهی در راستای وفای به عهد و پیمانشان با خدا و مردمشان به‌شهادت رسیده‌اند و گروهی دیگر در انتظارند افزود که من از منتظرانم. و آن‌گاه خروشید که:
 «فریاد می‌زنم که آنها حتی با اعدام و حلق‌آویز کردنم نمی‌توانند مرا و هموطنان آزاده‌ام را بترسانند چرا که آن قدر آنها را ترسانده‌ام که مجبورند اعدامم کنند». و افزود: «حکم من هیچ مبنای قانونی نداشته و تنها می‌خواهند با اعدام این‌جانب مردم و جوانان این میهن را مرعوب ساخته و آنها را در پیگیری مطالباتشان به وحشت اندازند لذا در این ایام حسینی مناسب می‌بینم که یکبار دیگر از زبان سرور آزادگان فریاد بر آرم که: اگر آیین محمد و اکنون میهن ما جز با ریختن خون من و امثال من به سامان نمی‌رسد پس ای طنابهای دار مرا دربگیرید…».
و چه شگفت و پرغرور که سرانجام هم‌چنان که ندا در داده بود، در ایام محرم حسینی و در سالگرد قیام بزرگ عاشورای سال ۸۸ برآستان سرور شهیدان فرود آمد و به دست اشقی‌الاشقیا به‌شهادت رسید. آن هم به موجب حکم اعدامی که به گفته یک همرزمش: اعد‌ام بر پایه اتهام ناروایی که بشریت مانند آن را حتی در مستبدترین و ستمکارترین رژیمهای تاریخ به خود ندیده است..
علی صارمی آن که سنت پرشکوه پایداری در زندانهای رژیم ولایت‌فقیه را با تأسی به مقاومتهای حماسی مجاهدان قهرمان در سالهای دهه ۶۰ و سربداران ۶۷، و حجت و ولی‌الله و عبدالرضا زنده و شعله‌ور نگه‌داشته بود، در بامدادان ۷ دیماه پیروزمندانه به سوی جانان پرکشید و رستگاری ابدی یافت. او رفت و با آخرین قطره خون و آخرین ذره هستی‌اش فریاد زد: نه! نه! نه به رژیم ددمنش ولایت‌فقیه، آری به مجاهدین خلق پیشتازان آزادی مردم ایران.
مجاهد قهرمان علی صارمی اصلاً اهل لرستان بود و از میان فرزندان دلیر شهر بروجرد برخاسته بود. اما ساکن و بزرگ‌شده جنوب شهر تهران بود؛ در محله خانی آباد همانجا که زادگاه جهان پهلوان تختی بود. علی از همان دوران نوجوانی دست به هر کاری می‌زد تا کمک خرج خانواده باشد. او که تحصیلات دانشگاهی‌اش را در تهران به پایان برده بود، مدتی به استخدام ارتش درآمد، اما به گفته یک همرزم نزدیکش، به‌خاطر طینت پاک و گرایشات مترقی سیاسی از ارتش اخراج شد، او از جمله حاضر نشده بود به حزب رستاخیز شاه که به‌خصوص دولتیان و ارتشیان را ناگزیر از اعلام وفاداری به آن می‌کردند. پاسخ مثبت دهد. علی صارمی سپس در نقش دبیری دلسوز و مردمی، به خدمت و آموزش فرزندان خلق محبوبش در مناطق فقیرنشین تهران پرداخت. وی سرانجام به‌دلیل فعالیت سیاسی، مدتی را در زندانهای رژیم شاه گذراند. و آن‌گاه حضور فعالش در انقلاب ضدسلطنتی، رهبری راهپیمائیهای جوانان جنوب تهران، آشنایی با گروههای سیاسی و درک عمیق و آگاهانه‌اش از خواستها و آرزوهای مردم، او را مصمم به پافشاری بر آرمانهای انقلاب کرد. علی این بار در نظام قرون‌وسطایی خمینی به‌خاطر هواداری از مجاهدین از تدریس در آموزش و پرورش محروم شد.
قهرمان مجاهد که حتی یک دم از آرمان آزادی دست برنمی‌داشت، در جریان سرکوبهای دهه ۶۰ به زندان افتاد و به زیر شکنجه رفت. او مجموعاً ۵ بار در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ زندانی شد و ۲۴سال از عمرش را در زندانهای شاه و شیخ گذراند. فشارها و شکنجه‌های زندان موجب سکته مغزی علی شد، ستون فقراتش آسیب دید و نیمی از بدنش از کار افتاد به‌طوری‌که وقتی او را برای محاکمه می‌بردند روی صندلی چرخدار بود. او هم‌چنین از درد و نارسایی چشمهایش رنج می‌برد. وقتی برای اولین بار در سال ۱۳۸۶ به علی حکم اعدام دادند، تازه دو روز بود از بیمارستان مرخص شده بود اما جلادان ناگزیرش کردند، با همان وضعیت و با دست و پای به زنجیر کشیده شده به بیدادگاه برود و به هنگام به‌اصطلاح محاکمه هم اجازه ندادند وکیلش حاضر شود و او شجاعانه به دفاع از خود برآمد. صارمی قهرمان در پاسخ به قاضی که او را منافق خطاب می‌کرد، گفت من منافق نیستم من یک مجاهد و یک مسلمانم.
آخرین دستگیری ‌این قهرمان فراموشی ناپذیر، ۱۹شهریورماه ۱۳۸۶ بود و آخرین اتهامش حضور در خاوران برای گرامیداشت نوزدهمین سالگرد قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و آخرین حکمش: اعدام بود. حکمی که بارها به او ابلاغ شده بود.
مجاهد قهرمان علی صارمی به‌رغم شرایط سنی و رنج بردن از چندین بیماری، همه فشارها و شکنجه‌های رذیلانه دژخیمان را با رویکردی انقلابی پذیرا شد و آن‌قدر ایستاد که دژخیمان ولایت را به زانو درآورد و آنها را مات و خوار و ذلیل کرد و داغ تسلیم و کرنش را بر دلشان گذاشت. جرمش این بود که به اشرف سفر کرده بود. به راستی که اعدام شقاوت‌بار مجاهد قهرمان علی صارمی به گفته رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت «واکنش ضدبشری و زبونانه ولی‌فقیه ارتجاع در پی ضربات سنگین و مداوم از مقاومت ایران و درهم شکسته شدن تمامی توطئه‌هایش بر اثر پایداری اشرف می‌باشد». و چنین بود که آوازه قهرمانیهای این مجاهد اشرفی که با تمام رشادت پیامهای امید بخش و نیرومندش را از دل شکنجه‌گاههای رژیم قرون‌وسطایی برای همزنجیران و خلق محبوبش می‌فرستاد، افکار عمومی را به‌شدت برانگیخت. تا آن‌جا که نویسنده عرب وائل حسن جعفر قلم برداشت تا به گفته خودش درباره آن مبارزی قلم بزند که «آخوندها را ترسانده ولی آنها او را نترسانده‌اند!» و چنین نوشت:
«اگر نگاه سریعی به زندگی مردی که ۲۳سال از عمرش را در زندان گذرانده و نهایتاً محکوم به اعدام شده، بیندازیم، یک مرد ایرانی شورشی را می‌بینیم که صبح که از سر از بالین برمی‌دارد، شورشی است، بر سر کار می‌رود، شورشی است، وقتی قدم می‌زند و صحبت می‌کند و می‌خورد و می‌آشامد و می‌خوابد باز هم شورشی است… چرا که علی صارمی این مبارز ایرانی حامل اندیشه‌ای انقلابی است که تمامی وجودش و روح و ذهنش را فراگرفته و از وی مردی سرسخت ساخته که خودش تبدیل به یک ’مکتب انقلابی سیال’ شده است. هم‌چنانکه نامه‌یی که از سلول زندانش در تهران برای فرزندش که به‌عنوان پناهنده سیاسی ساکن شهر اشرف در استان دیالی عراق می‌باشد، فرستاده، ابعاد یگانگی و خلوص این مبارز نسبت به میهن و خلقش و هم‌چنین ابعاد و عمق ایمانش به حقانیت راه و آرمانش که جوانی‌اش را فدای آن کرده، به نمایش می‌گذارد. این کار ساده‌ای نیست که انسان ۲۳سال از عمرش را در سیاه‌چالهای زندان بگذراند و از نعمات زندگی محروم و سرکوب شده و از چشمانی که همه جا او را تعقیب می‌کنند، در امان نباشد، و نیروهای بسیج به سراغش رفته و دوباره او را به پشت میله‌های زندان ببرند. برای هیچ‌یک از ما ساده نیست که حتی یک درصد از آن‌چه بر سر علی صارمی از زندان و شکنجه و سرکوب آمده، را تحمل کنیم، ولی این مرد سرسخت شکست ناپذیر است…».

مجاهد قهرمان علی صارمی از برجسته‌ترین و محبوبترین چهره‌های زندان، همواره جایگاه خاصی در قلب و ضمیر زندانیان داشت چه زندانیان سیاسی و چه حتی زندانیان عادی. کانون امید و پایداری بود و سیمای محبوب یک پشت و پناه و تکیه‌گاه برای همه زندانیان. همزنجیرانش در دوره‌های مختلف حرفهای بسیاری درباره او و نقش ارزنده‌اش در زندان گفته‌اند. یک جمله معروف در بین دوستان این بود که: «علی آقا مانند شمعی بود که پروانه‌ها را به سوی خودش می‌کشید». در یادداشتهای یکی از همزنجیران نزدیکش می‌خوانیم:
 «علی آقا صرف‌نظر از پایداری سیاسی و وفای به عهد مبارزاتی، به‌لحاظ خصلتهای انسانی هم جزء چهره‌های شاخص و درخشان جامعه هستند. باید با او زندگی کرد تا درک نمود که چه می‌گویم. باید از آنهایی که با او زندان کشیده‌اند، چه زندانی سیاسی و چه زندانی عادی پرسید که علی آقای صارمی کیست و چگونه آدمی است. مردی که در سن بالای شصت سالگی نه تنها فعال‌ترین آدم محیط خودش بلکه فداکارترین آنها هم هست. ورزش می‌کند. مطالعه می‌کند. شور و نشاط جوانان را دارد. بی‌ریا به همه کارها می‌رسد. در اتاقی که او زندگی می‌کند گویی همه آسوده‌اند. بار همه را به دوش می‌کشد به درد دل همه گوش می‌دهد. به داد همه می‌رسد. با همه گرم می‌گیرد. روشنگری می‌کند. می‌آموزد. می‌آموزاند. و از همه مهمتر این‌که حبس می‌کشد، مرد و مردانه. چه عشقی در جان و چه شوری در سر اوست؟ خرد پیران را دارد و نشاط جوانان را. با این اوصاف چه کسی چنین حکمی را در حق او روا می‌دارد؟».
آری سخن گفتن درباره این اسطوره مجاهدت و پاکبازی سردراز دارد ولی اجازه بدهید این یادداشت را با سخنان خودش در نامه‌اش به دادستان ضدخلقی و پس از ابلاغ آخرین حکم اعدام به اتمام برسانیم:
 «… شما مرتجعین زشت ناهنگام، مگر جز مرگ برای مردم حاصلی داشته‌اید؟ شما که این سان بر این ملت اگر که ذلت و مرگ و پریشانی و موهومات می‌دارید بهوش باشید که روز انتقام خلق نزدیک است. شب و روز لعنت و نفرین خلق بر رویتان جاری است، مپندارید که مردم غافلند و از یاد خواهند برد چماق و زنجیر و دشنه و کهریزک و کشتار پی‌درپی و شخصی پوش و اوباشانی که با دستان باتونی می‌تازند بر مردم. و اما به روز قیامت هم همدم فرعون و نرون و چنگیز و دیگر خائنان به خلقها خواهید بود و در دنیا درون کیسه سر بسته‌ای دست عدالت می‌سپارند، ولی دیری نمی‌پاید، شما نادادستانهای توجیه‌گر احکام بی‌مبنای بیدادگاه! کجای این صف انسانیت و اسلامیت، جا می‌کنید پیدا؟ و این ملت دگر با مستبدها عهد نمی‌بندند. با دروغ و نیرنگ به لب آورده‌اید جان را -سفره را خالی ز نان، و کودکان بی‌سرپرست، جامعه در اعتیاد، چشمها بر مال غیر! با چه رویی باز حکومت می‌کنید وحرف می‌زنید و قول می‌دهید؟ خجلت نمی‌دارید؟ ننگ بر شما باد؟


۱۳۹۴ آبان ۳, یکشنبه

ایران- عراق- کمپ لیبرتی- مقاله هاجر معزی درهافینتن پست

هاجر معزی دختر جوانی که هم شاعر است هم مجاهد خلق هم دختر زندانی سیاسی علی معزی است او که می توانست بهترین و راحترین زندگی را داشته باشد جنگ آزادیبخش برای سرنگونی رژیم ضد بشری ولایت فقیه را انتخاب کرده است و حالا  می بیند که پدرش در زندان در زیرشکنجه برای این انتخاب به گروگان برده شده میگوید من صداي جنگ و مبارزه پدرم شده‌ام، خواسته او از جهانیان فقط یک چیز است: ميخواهم كه در مقابل اين بي عدالتي بايستيد و به آنها نشان دهيد كه  ارزشهاي انساني هنوز زنده هستند. 

توصيف زندگي يك فرد، بويژه اگر آن فرد كسي باشد كه خيلي عزيز است، هرگز كار ساده‌اي نيست.

  هاجر معزی
علي معزي يك زنداني سياسي در ايران، پدر من است ومن هر لحظه كه ميگذرد نگران از دست دادن او هستم.

پدر من تجربه زندان ملايان را قبل از ا ينكه من به دنيا بيايم لمس كرد. در سال 1980 هنگامي كه ديكتاتوري مذهبي فعلي زمان امور را در دست گرفت، پدر من دستگير شد و مورد شكنجه قرار گرفت. او در ميان كساني بود كه در مخالفت با حكومت استبدادي ايستادگي كرد و بهاي ايستادگي خود را با تحمل سالها شكنجه در زندانهاي رژيم پرداخت.

پدر من تحصيل كرده دانشگاه كرج در رشته كشاورزي بود، او بجاي اينكه بتواند حاصل تحصيلات خود را در خدمت به مردم صرف كند، در مقاطع مختلف عمر خود را در پشت ميله‌هاي زندان سپري كرد. اين حكومت همه را مجبور كرده است كه به مشاغل نا مطلوب و غير حرفه‌اي روبياورند.ژ در واقع تحصيلكرده‌هاي ما به زندان انداخته ميشوند و دزدان و جنايتكاران بر مردم حكومت ميكنند.
پدر من يك زنداني سياسي با تهديد فوري روبروست پدر من يك زنداني سياسي با تهديد فوري روبروست
من به ياد مياورم كه موقعي كه بچه بودم از او سئوال كردم «چه اتفاقي براي زانويت افتاده است؟» او در پاسخ گفت «مورد ضرب يك گلوله قرار گرفته است». هنگاميكه من بزرگ شدم متوجه شدم كه او در ژوئن سال 1981 در يك تظاهرات مسالمت آميز شركت كرده بود و هنگاميكه قصد فرار از پاسداران رژيم را داشت، زانوي او مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. او دستگير شده و ساعتها مورد شكنجه قرار گرفته بود. آن موقع، پدر من حدود 26 سال ، هم سن فعلي من، سن داشت. علائم شلاق شكنجه گران هنوز بر پاهاي او و بر پشت او نمايان است.

در طول دوران كودكي براي من تصور اينكه والدينم دستگير شوند، به مثابه يك كابوس بود، اما يكروز من تصميم گرفتم خودم در مقابل اين حكومت بايستم. من ايران را به قصد عراق و به مقصد كمپ اشرف كه محل استقرار هزاران پناهنده ايراني بود، ترك كردم. محلي كه تنها اميد براي تحقق دمكراسي براي ايران بود. من به ياد مي‌آورم در لحظات آخر ترك ايران به چشمان پدرم خيره شدم و از او سوال كردم كه آيا هرگز دوباره او را خواهم ديد..

درست بعد از يكسال از آمدن من و خواهرم به كمپ اشرف مطلع شديم كه پدرمان دستگير شده است. به چه گناهي؟ در رژيم قرون وسطايي ايران شما بدون ارتكاب هيچگونه جرمي دستگير ميشويد.

اين بار جرم پدر من حضور من و خواهرم در كمپ اشرف بود. او در نوامبر ۲۰۰۸ در شهر كرج دستگير شد و متهم به سفر به اشرف و تبليغات عليه رژيم شد. تحت شكنجه هاي شديد آنها او را به سلول انفرادي منتقل كردند. آنها از او خواستند تا عليه دختران خود توطئه كند اما پدر من اين را رد كرد. او همواره در برابر تهديد هاي آنها مقاومت كرده است حتي بعد از آنكه مبتلا به بيماري سرطان تشخيص داده شد.

او به مدت دو سال زنداني و در نوامبر ۲۰۱۰ آزاد شد. او طعم آزادي را به مدت فقط هفت ماه چشيد. در ژوئن ۲۰۱۱، وزارت اطلاعات به خانه خانوادگي من يورش برد و پدر من را دستگير و او را به مكان نامعلومي منتقل كرد. او همين اواخر بعد از انجام جراحي به دليل بيماري سرطان از بيمارستان مرخص شده بود. براي سه ماه طولاني ما هيچ خبري از محل نگهداري او نداشتيم. مادربزرگ پير من هر روز به زندانهاي مختلف رفت تا در باره محل نگهداري پدرم اطلاع به دست بياورد.

بعد از ماهها، من فهميدم كه پدرم به دليل حضور در مراسم بزرگداشت محسن دكمه چي، يك زنداني سياسي فوت شده، توسط وزارت اطلاعات شكنجه شده است. تعجب نكنيد؛ در ايران حتي شركت در مراسم بزرگداشت وفات يك زنداني سياسي يك جرم محسوب ميشود.

اما جرم واقعي پدر من عميق تر از اينها بود. دولت به دليل امتناع پدر من از سكوت و پذيرفتن اتهامات آنها به دنبال انتقام از او بود. آنها اين انتقام را پوشش قانوني قرار دادند و به طور رسمي براي او اتهام "اقدام عليه امنيت ملي" نوشتند. قاضي پرونده پدر من هيچ چيزي در باره قانون نميداند و فقط آنچه كه توسط وزارت اطلاعات به او ديكته ميشود را توليد ميكند.

طي هفت سال گذشته، پدر من نه يكبار بلكه چهار با محكوم شد. هر بار او از شركت در دادگاه ها به دليل فقدان مشروعيت و پروسه قضايي عادلانه امتناع كرد. هر بار دژخيمان او را مورد ضرب و جرح قرار دادند و به زور به دادگاه بردند. آنها با ناديده گرفتن اين واقعيت كه او در پايان دوره زندان خود بود او را به دو سال زنداني ديگر محكوم كردند.

اتهامات مستمر است در سپتامبر 2015 آنها او را به ارسال پيامي كه از جانب وي در خارج زندان براي يادبود از دست رفتن جان 52 تن بدست دولت در دوسال پيش، خوانده شود، متهم كردند

به دليل ايستادگي و مقاومت پدر من، اين دادگاهها احتمالا دوران محكوميت او را افزايش خواهند داد. علاوه بر سرطان ، پدرم از بيماريهاي ديگري نيز رنج مي‌برد و برخي از آن بيماريها او را تا مرز مرگ برده‌اند. او نه تنها از رسيدگيهاي درماني محروم بوده است، بلكه مسئولان زندان به او گفته‌اند كه او را در زندان نگاه خواهند داشت تا مرگ او فرا برسد.

اگر چه داستان من در اينجا به انتها ميرسد، اما اين پايان زجر و شكنجه پدرم و ديگر زندانيان سياسي نيست.

در خارج از ديوارهاي زندان من صداي جنگ و مبارزه پدرم شده‌ام، او تنها يك زنداني سياسي نيست، او فردي است كه در چنگ يك گرگ وحشي گير كرده  كه  هر لحظه ممكن است به زندگي او خاتمه بدهد. همين فردا آنها ممكن است تصميم به اعدام او بگيرند. من از شما ميخواهم كه در مقابل اين بي عدالتي بايستيد و به آنها نشان دهيد كه  ارزشهاي انساني هنوز زنده هستند.