‏نمایش پست‌ها با برچسب اشرف. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب اشرف. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۴ مهر ۱۵, چهارشنبه

ایران-ياد ستاره اي تابان از كهكشان اشرف مجاهد قهرمان شهيد كورش سعيدي

نيكوان رفتند وسنت ها بماند
وز لئيمان ظلم و لعنت ها بماند
اندر آييد اي همه پروانه وار
اندرين بهره كه دارد صد بهار
جان فشان اي آفتاب معنوي
مرْ جهان كهنه را بنما نوي
بوي لطف او بيابانها گرفت
ذره هاي ريگ هم جانها گرفت
ما بها و خونبها را يافتيم
جانب جان باختن بشتافتيم

شعری از دست نويس هاي شهيد قهرمان کوروش سعیدی  كه آن را در وصيت نامه اش نوشته بود

مجاهد قهرمان شهيد كورش سعيدي
او درموردزندگيش نوشته بود
در سال 1338 در يك خانواده مرفه به دنيا آمدم مادر م كرد و پدرم ترك بودند آشنايي من با فعاليت هاي سياسي از سن 16 سالگي شروع شد.بعد از آمدن به خارج از كشور در سال 1978با مطالعة نشريه مجاهد و كتابهاي سازمان به فعاليت سياسي مشغول شدم .در اين راه براي فعاليت بيشتر در اواخر سال سوم شهر اورگان را ترك كردم و به لس آنجلس كه مركز انجمن آمريكا در آن زمان بود، آمدم و مسئوليتهاي بيشتري گرفتم، بعد از چند ماه، قبل از پايان دوران تحصيلي در رشتة مهندس برق و گرفتن مدرك تحصيلات خود را قطع كردم و به صورت تمام وقت فعاليت خود را شروع كردم
كورش در امريكا از تمامي امكانات براي يك زندگي راحت برخوردار بود .علاوه بر آن راه را براي رسيدن به مدارج تحصيلي عالي و منصب هاي عالي باز مي ديد. ولي او به دنبال گمشده اي بود نام اين گمشده آزادي بود. آزادي مردم ايران. كورش مي دانست كه براي آن بايد بها پرداخت او دروصيتنامه اش نوشت
با اندوخته تمامي علم ودرس خود در راه رسيدن به آزادي و رهايي از تمامي رنج هاي بشري ، ايدئولوژي توحيدي مجاهدين را انتخاب نمودم
پس از اين انتخاب او در كسوت ارتش آزاديبخش به سرعت آموزش هاي نظامي را فرا گرفت وبه يكي از برجسته ترين فرماندهان گردان توپخانه تبديل شد
رزم مجاهد قهرمان كورش سعيدي در طول ده سال پايداري در اشرف و در زير شديدترين محاصره ها و فشارها و حمله وهجوم هاي بي رحمانه، اوج ديگري گرفت.
يكي ديگر از مجاهدان در مورد كارهاي علمي و تخصصي كورش در دانشگاه ايران قرار داشته نوشته است
بعد از حمله مزدوران به اشرف در 19فروردين 1390 در زمينه آب و برق هم به دستور مالكي برق اشرف را قطع ميكردند يا اينكه در شبانه روز بسيار كمتر از نياز ساكنان سهيمه برق مي دادند، كورش طرح صرفه جويي در مصرف برق را برنامه نويسي كرد و در طول 24ساعت برنامه صرفه جويي توسط كامپيوتر به دستگاه انتقال نيروي هر مقر اعمال مي شد و با اين شيوه كار فشار ناشي از كمبود برق بر روي مجاهدين اشرف را به حد اقل رسانده بود. اين طرح يكي از پيشرفته ترين روش هاي علمي بود
يكي ديگر از همكاران كورش نيز در مورد او نوشته است:«كورش سعيدي مسئول دانشكده برق و الكترونيك دانشگاه ايران در اشرف بود .در دوره انرژي خورشيدي كه در دانشگاه ايران اشرف برگزارشد او مسئول اين دوره بود. و مسئوليت توليد پروژه هاي خورشيدي شامل : فر خورشيدي آبگرمكن خورشيدي , آب مقطرگيري خورشيدي , تحقيقات درمورد مولد هاي خورشيدي و صفحات خورشيدي و ... از مباحث اين دوره بود
كورش در 10سال پايداري مجاهدين در اشرف، با ابتكارات خود هم با محاصره جنگيد. در مرحلة بعد او جزو گروهي بود كه براي نگاهداري اموال مجاهدين در اشرف ماند. كورش در آخرين سال حيات پر افتخارش اينچنين نوشت

يا علي در سال گذشته دشمن هرچه از دستش بر ميآمد، از موشكباران و انواع توطئه ها، كمر به درهم شكستن عزم وارادة مجاهدين در برابر ذلت و خواري بست، ولي تو خود ديدي كه چگونه مجاهدين با زدوزدن هرچه آثار كرسي طلبي و انگيزه هاي دنيوي در وادي پرداخت با انقلاب خواهر مريم وارد شدند و هرگونه آثار ضعف و سستي را زدودند
كورش قهرمان در سحرگاه دهم شهريور به دست آدمكشان عراقي ولايت فقيه به شهادت رسيد و به عهد خونينش با خدا و مردم ايران وفا كرد .سلام بر او روزي كه زاده شد، روزي كه از همه چيز خود براي آزادي مردم ايران گذشت و به مجاهدت برخاست، روزي كه در اين مسير شكوهمند به خاك افتاد. بي شك، عزم او مشعل راه فرزندان ايران در يكانهاي ارتش آزادي خواهد شد و آزادي را براي مردم
ايران به ارمغان خواهد آورد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

ایران-اسطوره اشرف يادي از قهرمان مجاهد خلق بيژن ميرزايي

مجاهد كسي است كه براي آزادي مردمش دست از همه چيز شسته همه دربدريها سختي ها محدوديتها را جان خريده تا روزي كه به ياري خدا روزگار آسايش و رفاه را براي مردمش فراهم بكنه مجاهد يعني پايداري وفاي به عهد 
صبور بودن در برابر ناملايمات سر خم نكردن در برابر دشمن چون كوه ايستادن و در برابر مردم خاكي بودن


از فرمانده هان ارتش آزاديبخش ملي ايران
مهندس و كارشناس كامپيوتر از دانشگاه ماساچوست
از اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون علوم و پژوهش
مهندس بيژن ميرزايي ظاهراً در زندگي هيچ كم و كسري نداشت، از شغل و عنوان خوب و زندگي راحت برخوردار بود و در موقعيتي قرار داشت كه ميتوانست بسياري چيزهاي ديگر را هم كه براي خيليها رؤيا محسوب ميشود به دست آورد.در سال55 او با همين رؤياها، پس از دريافت ديپلمش در تهران، براي ادامة تحصيل روانة آمريكا شد و با تلاش و سخت كوشي بسيار توانست در رشتة مورد علاقه اش، مهندسي كامپيوتر، در يكي از بهترين دانشگاههاي آمريكا تحصيل كند و فارغ التحصيل شود اما كشف تدريجي يك چيز، زندگي او را دگرگـون كرد و وادارش كرد كه براي به دست آوردن آن يك چيز، از همة چيزهايي كه داشت و ميخواست داشته باشد، از جمله جانش، با شكر و شيريني بگذرد.آن يك چيز كه البته براي انساني كه خود را به عنوان انسان شناخته، همه چيز است، اسمش آرمان است.آرماني كه براي بيژن با نام مجاهدين يكي و جدايي ناپذير بود.بيژن در وصيت نامه اي به تاريخ 24 اسفند 66
نوشته است
مجاهد خلق بيژن ميرزايي
به راستي بجز مجاهد بودن و مجاهد مردن چه دليل و انگيزة موجه ديگري براي زنده بودن وجود دارد؟خداوندا شاهدي كه انگيزه اي بجز خدمت به تو و خلقت براي مبارزه نداشته ام و تنها درخواستم از تو اين بوده كه مجاهد از اين دنيا بروم
اما اين فاصلة طولاني ميان بيژني كه آرزويش اين بود كه استاد دانشگاه شود، با بيژن مجاهد و قهرماني كه جز فدا شدن در راه خدا و خلق خواسته و آرزوي ديگري نداشت، چگونه طي شد؟ يكي از همرزمانش مينويسد:
اولين بار كه بيژن را ديدم سال 61 در شهر بوستن آمريكا بود.ما هواداران سازمان در آن شهر يك خانه دو اتاقه خيلي كوچك داشتيم كه بيست نفر در آن زندگي وكار ميكردند.هيچكس براي خودش نه اتاقي داشت، نه ميزي و نه حتي كمدي.قفسه اي داشتيم كه هر كس ساكش را در آن گذاشته بود.وضع مالي خوبي نداشتيم.بيژن مهندس كامپيوتر بود كه در يك شركت كامپيوتري كار ميكرد و حقوقي خوبي ميگرفت.عليرغم اينكه خودش تمايل نداشت، قرار شده بود كه او شغلش را حفظ كند تا منبع درآمدي براي جمع مان باشد.بيژن هر روز از صبح زود تا غروب در شركت كار ميكرد و حتي اضافه كاري ميگرفت و اين در شرايطي بود كه توضيح دادم.تازه وقتي او غروب بعد از 10، 11ساعت كار طاقت فرسا به خانه برميگشت، سرحال و خستگي ناپذير تا آخر شب در كارهاي مختلفي كه داشتيم، از بسته بندي نشريه هاي مجاهد قطع كوچك براي ارسال به داخل كشور تا كارهاي ريز و درشت زندگي جمعي، شركت ميكرد
مجاهد قهرمان بيژن ميرزايي پس از چند سال كار و تلاش شبانه روزي در انجمن دانشجويان هوادار، در سال 65 و به دنبال درخواستهاي مصرانه اش براي پيوستن به ارتش آزاديبخش، به منطقه اعزام شد و در يكانهاي رزمي سازماندهي شد.او در كسوت رزمندة آزاديبخش سر از پا نميشناخت و همة مسئوليتها و وظائف مختلفي را كه به او محول ميشد، با انگيزة بسيار به احسن وجه انجام ميداد.
اما اوج درخشش گوهر مجاهدي بيژن، در 10سال پايداري پرشكوه در اشرف و به رغم آن همه توطئه ها و فشارها بود.خود او در اين باره مينويسد
هزاران بلا بر سرمان آوردند,تروريست خواندند,بمباران كردند، سلاحهايمان را گرفتند,با هدف «فروپاشي نرم»بريده خانه يي تحت نام تيف درست كردند,محاصره كردند,در 6 و 7مرداد88 با تيغ و تبر بر سر و رويمان زدند,در 19فروردين 90,با رگبار گلوله سوراخ سوراخمان كردند و با هاموي و لودر زيرمان گرفتند,با مگاتن فشار…در نيم كيلومتر مربع زندان ليبرتي به بند كشيدند با اين اميد كه تشكيلاتمان را از هم پاشيده و نيروهاي آن را پراكنده و مضمحل كنند,ولي هيهات!بيچاره شب پرستان كه مجاهدين را نشناخته بودند
بيژن آنچه را كه گفته و نوشته و آنچه را كه طي 4دهه زيسته، با خون خود و با حماسة فراموشي ناپذير 10شهريور اشرف كه او خود يكي از قهرمانانش بود، به اثبات رساند.راستي كه رژيم پليد آخوندي مجاهدين را نشناخته و هرگز نخواهد شناخت و نميداند مقاومتي كه با انسانهاي آرمانگرايي مانند بيژن بنا شده فنا ناپذير و شكست ناپذير است.هر يك از اين شهادتها، باعث انگيزاندن و به ميدان آوردن هزاران جوان بي تاب آزادي خواهد شد.
ما زندگي را
در يك نفس عطر شرافت ساده كرديم
ما خويش را بهر گذر از تيغ زار درد و تهمت
آماده كرديم
در برهه اي كه كوه جنبيد
ما مرگ را
از اسب خود ، پياده كرديم
در اين جهان غرقه در وابستگيها، ننگها، نيرنگها
ايجاد يك فصل نوين را در رهايي
اراده كرديم

۱۳۹۴ مهر ۱۰, جمعه

ایران-يادي از گرد دلاور اهوازي مجاهد قهرمان ابراهيم اسدي



ابراهيم فرزند زحمتكش مردم اهواز، يكي از شهيدان سرفراز اشرف در هجوم جنايتكارانة روز دهم شهريور است
ابراهيم در سال 31 در خانواده اي محروم به دنيا آمد. و از همان جواني، خطوط زندگينامة مجاهد قهرمان مهدي رضايي، زندگي او را با مبارزه درآميخت. ابراهيم براي آزادي مردم در قيام ضد سلطنتي فعالانه شركت كرد. اما آرزوهايش را با خميني، پايمال شده يافت. از آن روز، هرگز از تلاش در افشاي خميني و مبارزة عليه اين رژيم جنايتكار باز نايستاد. در پخش نشريه و افشاگري عليه سياست جنگ طلبي خميني، و در تهية كمك مالي و امكانات براي اعضاي سازمان به شدت تلاش ميكرد. در سال 61 كه ارتباطش با سازمانش قطع شد، خود يك هستة مقاومت تشكيل داد و همواره در جنگ و گريز زندگي كرد. در ادامة اين مسير سرانجام خود را به ارتش آزاديبخش براي رزمندگي درآن رسانْد. سالها در بخشهاي نظامي و ارتباطات و پشتيباني تلاش و مبارزه كرد. و سالها نيز در پرزحمت ترين كارها از جمله امور پشتيباني و حمل و نقل، و شهرداري، بدون هيچگونه چشمداشت تلاش و مجاهدت نمود
ابراهيم در سال 73 در نامه اي به رهبر مقاومت نوشته بود
 مجاهد قهرمان ابراهيم اسدي
خدا خميني و بازماندگان او را لعنت كند. كه دست از سر خلقمان بر نمي دارند. البته آخوند دست بردار نيست. اين ما هستيم كه بايد
 دست آخوندهاي جنايتكار را از سر خلقمان كوتاه كنيم
انگيزه هاي مبارزاتي ابراهيم اسدي در انقلاب مريم رهايي به اوج خود رسيد و از او مجاهدي سخت كوش و بي چشمداشت براي كار بي نام و نشان ساخت
ابراهيم در سالهاي اخير مسؤليت خدمات شهرداري اشرف را بر عهده داشت. او عاشق اشرف بود و در مورد هدفش از زحمت كشيدن براي زيبايي شهر اشرف، در مصاحبه اي در سال 85 گفته بود
من هرچي كه كار بتونم تو اين شهر بكنم يعني شبانه روز بكنم باز هم كم كردم بازم جاداره و بيشتر بايد براي اين شهر بزرگ، شهري كه غرور ملي تمام ملت ايران اين شهر اشرفه و اين يك غرور مليه يعني اين شهر اشرف يك شهر معمولي نيست يك شهريه كه افتخار ميكنن بهش ايرانيان، و ما مجاهدين وقتي ميگيم ايستاديم و داريم مبارزه ميكنيم در اين شهر يعني عزم ملي مونه اين شهراشرف
اما آخرين اثر ماندگار اين شهيد جاويد صحنه به قتل رسيدن او با دستاني بسته و آخرين دست نوشته او يك ماه قبل از شهادت است كه تمام وجودش را پلي براي سرنگوني رژيم ولايت فقيه و ارمغان آزادي خلق قهرمان ايران كرد
او نوشه بود
آنچه اكنون در اشرف و ليبرتي مي گذرد، عين كارزارسرنگوني است. با ايمان راسخ نسبت به تغيير دوران و با اشراف به تمامي توطئه هايي كه سر راهمان قرار دارد، اعلام ميكنم اشرف و ليبرتي، فتح مبين فقط همين. ابراهيم اسدي 12/5/92
هرچند خون پاك ابراهيم اسدي توسط مزدوران جنايتكار مالكي و خامنه اي بر زمين اشرف ريخت، اما اين خون در حقيقت بر آسمان ايران پاشيده است از هر قطرة خون او و ساير شهيداني كه دركنار او بخاك افتادند، هر روز بر شهرهاي ايران پيام مقاومت و قيام براي
سرنگوني مي بارد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید
ترانه اي زيبا از خواننده اشرفي محمد براي ابراهيم اسدي همراه با تصاويري زيبا از شهر اشرف
اگه شهر تو دل صحرا شده بام جهان همه سر سبزيشو از دست تو داره لاله ها
سرو آشناي اشرف عاشق گلهاي اشرف سرنهاده پاي اشرف 
تك درخت آزادي از خون تو جون ميگيره تازه ميشه اسمت ميمنونه توي خاطراته سرخ اين خاك تاهميشه
ظهر شهریور داغ
وقتی خورشید چشماشو
رو به باغچه‌های تشنه وا می‌کرد
صدهزار گل و نهال، «ابراهیم» و صدا می‌کرد.
همه بیـــــــقرار او،
توی اون کویر سبـــز!
تشنه دیدار او
ـ «چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟
چرا هیشکی
                 به گلای باغچه‌ها آب نداده؟»
یه دفه، پروانه‌ای از راه رسیــــــــــــــــــــد،

که می‌گفت با هق هقای گریه‌هاش
                     «ابراهیم شده شهید،
ابراهیم شده شهید»
پشت هم پروانه‌ها می‌اومدن
با خبرهای جدید
و می‌گفتن:
آره دشمن گلا،
ابراهیمو با دست بسته کشتــــــــــنش
اما یادش واســـــــــــه‌ی همه گلا،
نفس گرم بهـــــــــاره
اون که از دستای خوب و مهربونش
رو تن دونه به دونه بیدا و اقاقیـــــا
                                یه یادگـــــــــاره،
حالا اون نیست ولی،
سرخی چهره هر غنچه میده از او سراغ
همه جا یادش پیچیده
                توی هر بیشه و باغ
گوش کنین
حالا توی شهر اشرف
همه شاپرکا دارن پیـــــــــــــــــــــام
هر گل و سرو چمن،
می خونه برای اون باغبون شهر
                      صد درود و صد سلام.

                                                                          حبیب شکری پور.


۱۳۹۴ شهریور ۱۱, چهارشنبه

ایران یادواره مجاهد قهرمان اصغر قدیری


از فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي ايراناز اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون مالي و تداركات
شهيد قهرمان مجاهد خلق اصغر قديري 38 سال از عمر 55 ساله اش را در نبرد با ديكتاتوري شاه و شيخ سپري كرد.
او فقر و محروميت مردم در زير ديكتاتوري شاه را نمي توانست تحمل كند؛ از اين رو در جستجوي امكان و تشكلي براي مبارزه برآمد و با بسياري از محافل مذهبي مدعي مبارزه رابطه برقرار كرد، اما با پيدا كردن شناخت عيني از آنها, راهش را از اين مدعيان دروغي جدا ميكرد و به جستجو براي يافتن مطلوبش ادامه داد. در يك كار تحقيقي ستايش انگيز, اسناد مربوط به هزاران امام زاده را جمع و مطالعه كرد, و در مقدمه اي بر وجه مشترك زيارتنامه هاي اين امام زاده ها نوشت:
«مبارزه, يك انتخاب عاشقانه است كه بدون راهبري عقيدتي ره به منزل مقصود نمي برد».
در اين جستجوها بود كه اصغر قديري سر انجام محبوب آرماني اش را در سازمان مجاهدين خلق ايران يافت, به آن دل بست و تا روز شهادتش هر روز عاشقتر و دل بسته تر شد.
 مجاهد قهرمان اصغر قدیریكمتر از دوماه قبل از شهادتش نامه اي براي رئيس جمهور برگزيده مقاومت خانم مريم رجوي نوشت:
از فرصت بدست آمده استفاده مي كنم و از شهر شهرها يعني اشرف و از قلب لشكر فدايي اشرف
شهري زتو زير و زبر, هم بي خبر هم باخبر
وي از تو دل صاحب نظر, مستان سلامت مي كنند
او دربخشي از نامة خود به رهبر مقاومت بعد از واقعة 19 فروردين 1390 نوشته بود:
« شما گفته بوديد كه هيچكس به اندازه خود مجاهدين نميداند كه چه ميزان خطراتي در راهي كه در پيش رو داريم ما را احاطه كرده است.
…قطعا هيچكس به اندازه مجاهدين نميداند روبرو شدن با زرهي يعني چه، كما اين كه قطعا هيچكس به اندازه مجاهدين درجه شرزگي و پليدي و پلشتي خميني و آل خميني را به خوبي نميداند. اما شگفت تر اين است كه مجاهدين در مكتب شما اين را بخوبي ميدانند و لمس مي كنند كه در رويارويي بدنهاي پاك و مطهر خواهران و برادرانشان با زرهي و هاموي و تير و تبر اين پليدان و پلشتان چه نتيجه اي حاصل مي شود
سرانجام قهرمان شهيد مجاهد اصغر قديري با شهادت پرافتخارش در قلة 38سال مجاهدت بي وقفه، آنچه را گفته بود، به درخشانترين وجه به اثبات رساند و صفحه يي زرين از فدا بر تاريخچة خونبار مقاومت ايران افزود
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید