۱۳۹۴ دی ۱۰, پنجشنبه
۱۳۹۴ دی ۶, یکشنبه
ایران-قهرمانی که از یاد نمیرود- به یاد علی صارمی درششمین سالگرد شهادتش
خاطرات زنداني سياسي
خالدحرداني از زندان گوهردشت كرج
علی (صارمی) زیر بغل
مرا گرفته بود؛ می خواست به بهداری زندان منتقل کند؛ وقتی زیر هشت رسیدیم نوجوانی
سراسیمه و با چهره ای بر افروخته و سرخ؛ به دفتر رییس بند وارد شد؛ اشک سراسر
وجودش را فرا گرفته بود و مثل ضجه زنان استمداد مطلبید؛ کمک کمک؛ و اشک؛ و فریاد پی
در پی؛ اینها به من تجاوز کردن؛ چندتا قلچماق پشت سر او بودن تا مانع ورودش به
دفتر شوند؛ ولی ظاهرا کار از کار گذشته بود؛
رئیس بند وقتی من و
علی را دید از شرم سرش را پایین انداخت؛ پسرک می گفت 3شبانه روز بیش از 20 نفر در
سلول او را به شوفاژ بسته؛ و به او تجاوز کردن؛
به علی گفتم؛ دیگر نمی
توانم تو این جهنم باشم؛ مرا برگردان؛
عفونت تمام وجودم را
فرا گرفته بود؛ آن شب تا صبح به نماز به خدای خودم شکایت کردم؛ واشک ریختم؛ برای
خودم؛ برای ملتم؛ و برای جوانانی چون گل؛ که اینگونه به آغوش جهل سوق داده می
شوند؛
بعداً؛ در یک گفتگوی
تلفنی با حسن زارع زاده اردشیر این موضوع غیر انسانی را مطرح کردم؛ حسن هم صدای
مرا از کانالvoa پخش کرد؛
چند لحظه پس از پخش مامورین ریختن توی سلولم؛ و به زور و تهدید به سلول انفرادی
منتقل کردند؛ آن هم فقط بخاطر بازگو کردن حقایق پنهان شکنجه و تجاوز در زندان؛
وقتی از انفرادی
برگشتم؛ علی نزدیک شد و دست های گرمش را روی شانه هایم گذاشت:و گفت؛ هر کجا حقوق
ملتی و مردمی؛ با رنج و شکنجه و بردباری آن ملت تحقق بخشیده شود؛ بی شک آن مردم
قابل احترام جهانیان خواهند بود؛ چون؛ کرامت و آزادی خویش را به بهای عشق و جان به
دست آورده اند؛ ....
اما برای علی صارمی
تو نیستی؛ ولی؛
همچنان قلب کوچک شاپرک؛ برای دیدار تو می تپد؛ غروب که می شود؛ هنگام شفق و نورهایی
جادویی اش؛ در آسمان سرزمینم؛ به تو می اندیشم؛ و از پشت دیوارها و حصارهای سرد و
شرمسار؛ آدمیان؛ استقامتت؛ مهربانیت؛ و لبخند های سحر انگیز و جادویی ات را؛ در دل
می ستایم؛ تو نیستی؛ ولی؛ دستهای گرم و مهربانت؛ همچنان؛ روی شانه هایم؛ حس می
کنم؛ تو نیستی. ...
پاورقی خاطرات خالد
حردانی
قهرمانی که از یاد نمیرود-به یاد علی صارمی
هفتم دیماه، سالگرد شهادت
مجاهد شهید علی صارمی است. قهرمانی که با شهادتش، نه مرگ، بلکه حیات جدیدی را آغاز
کرد و حیاتی نوین در مقاومت زندانیان و در همه جا و همه کس ایجاد کرد
مجاهد قهرمانی که با شهادت
خود سنت ایستادن تا پایان و بیا بیا گفتن به دشمن به قیمت اعدام خود را برای درهم شکستن
رعب و هراس تمامیت دستگاه سرکوب استبداد ولایتفقیه، بهرسم زندانیان مقاوم تبدیل کرد.
ترانه نگاه کن
برسینهات نشست
زخم عمیق کاری دشمن
اما،
ای سرو ایستاده نیافتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری
۲۴سال خروش، ۲۴سال زنجیر و
زندان و شکنجه، ۲۴سال پایداری و پایداری و پایداری، مردی که او را زندانی تمامی فصول
اوین و رجایی شهر نامیدند، قهرمان ملی، اسطوره مقاومت و پایداری در زندان، شاداب و
پرصلابت، سرسخت و شکست ناپذیر، ایستاده بر آرمان آزادی یک خلق و یک میهن.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان
لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
این است سیمای حقیقی مجاهد
خلق، سنت سنیه مجاهد اشرفنشان، شهید قهرمان علی صارمی . و چنین بود که احکام اعدام
دادستان ضدخلقی را به پشیزی تحویل نگرفت و در پاسخ به آن دژخیم که حکم مرگ صادر کرده
بود با استناد به آیه ۲۲ سوره احزاب که از میان مومنان و مجاهدان، گروهی در راستای
وفای به عهد و پیمانشان با خدا و مردمشان بهشهادت رسیدهاند و گروهی دیگر در انتظارند
افزود که من از منتظرانم. و آنگاه خروشید که:
«فریاد میزنم که آنها حتی با اعدام و حلقآویز کردنم
نمیتوانند مرا و هموطنان آزادهام را بترسانند چرا که آن قدر آنها را ترساندهام که
مجبورند اعدامم کنند». و افزود: «حکم من هیچ مبنای قانونی نداشته و تنها میخواهند
با اعدام اینجانب مردم و جوانان این میهن را مرعوب ساخته و آنها را در پیگیری مطالباتشان
به وحشت اندازند لذا در این ایام حسینی مناسب میبینم که یکبار دیگر از زبان سرور آزادگان
فریاد بر آرم که: اگر آیین محمد و اکنون میهن ما جز با ریختن خون من و امثال من به
سامان نمیرسد پس ای طنابهای دار مرا دربگیرید…».
و چه شگفت و پرغرور که سرانجام
همچنان که ندا در داده بود، در ایام محرم حسینی و در سالگرد قیام بزرگ عاشورای سال
۸۸ برآستان سرور شهیدان فرود آمد و به دست اشقیالاشقیا بهشهادت رسید. آن هم به موجب
حکم اعدامی که به گفته یک همرزمش: اعدام بر پایه اتهام ناروایی که بشریت مانند آن
را حتی در مستبدترین و ستمکارترین رژیمهای تاریخ به خود ندیده است..
علی صارمی آن که سنت پرشکوه
پایداری در زندانهای رژیم ولایتفقیه را با تأسی به مقاومتهای حماسی مجاهدان قهرمان
در سالهای دهه ۶۰ و سربداران ۶۷، و حجت و ولیالله و عبدالرضا زنده و شعلهور نگهداشته
بود، در بامدادان ۷ دیماه پیروزمندانه به سوی جانان پرکشید و رستگاری ابدی یافت. او
رفت و با آخرین قطره خون و آخرین ذره هستیاش فریاد زد: نه! نه! نه به رژیم ددمنش ولایتفقیه،
آری به مجاهدین خلق پیشتازان آزادی مردم ایران.
مجاهد قهرمان علی صارمی اصلاً
اهل لرستان بود و از میان فرزندان دلیر شهر بروجرد برخاسته بود. اما ساکن و بزرگشده
جنوب شهر تهران بود؛ در محله خانی آباد همانجا که زادگاه جهان پهلوان تختی بود. علی
از همان دوران نوجوانی دست به هر کاری میزد تا کمک خرج خانواده باشد. او که تحصیلات
دانشگاهیاش را در تهران به پایان برده بود، مدتی به استخدام ارتش درآمد، اما به گفته
یک همرزم نزدیکش، بهخاطر طینت پاک و گرایشات مترقی سیاسی از ارتش اخراج شد، او از
جمله حاضر نشده بود به حزب رستاخیز شاه که بهخصوص دولتیان و ارتشیان را ناگزیر از
اعلام وفاداری به آن میکردند. پاسخ مثبت دهد. علی صارمی سپس در نقش دبیری دلسوز و
مردمی، به خدمت و آموزش فرزندان خلق محبوبش در مناطق فقیرنشین تهران پرداخت. وی سرانجام
بهدلیل فعالیت سیاسی، مدتی را در زندانهای رژیم شاه گذراند. و آنگاه حضور فعالش در
انقلاب ضدسلطنتی، رهبری راهپیمائیهای جوانان جنوب تهران، آشنایی با گروههای سیاسی و
درک عمیق و آگاهانهاش از خواستها و آرزوهای مردم، او را مصمم به پافشاری بر آرمانهای
انقلاب کرد. علی این بار در نظام قرونوسطایی خمینی بهخاطر هواداری از مجاهدین از
تدریس در آموزش و پرورش محروم شد.
قهرمان مجاهد که حتی یک دم
از آرمان آزادی دست برنمیداشت، در جریان سرکوبهای دهه ۶۰ به زندان افتاد و به زیر
شکنجه رفت. او مجموعاً ۵ بار در دهههای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ زندانی شد و ۲۴سال از عمرش را
در زندانهای شاه و شیخ گذراند. فشارها و شکنجههای زندان موجب سکته مغزی علی شد، ستون
فقراتش آسیب دید و نیمی از بدنش از کار افتاد بهطوریکه وقتی او را برای محاکمه میبردند
روی صندلی چرخدار بود. او همچنین از درد و نارسایی چشمهایش رنج میبرد. وقتی برای
اولین بار در سال ۱۳۸۶ به علی حکم اعدام دادند، تازه دو روز بود از بیمارستان مرخص
شده بود اما جلادان ناگزیرش کردند، با همان وضعیت و با دست و پای به زنجیر کشیده شده
به بیدادگاه برود و به هنگام بهاصطلاح محاکمه هم اجازه ندادند وکیلش حاضر شود و او
شجاعانه به دفاع از خود برآمد. صارمی قهرمان در پاسخ به قاضی که او را منافق خطاب میکرد،
گفت من منافق نیستم من یک مجاهد و یک مسلمانم.
آخرین دستگیری این قهرمان
فراموشی ناپذیر، ۱۹شهریورماه ۱۳۸۶ بود و آخرین اتهامش حضور در خاوران برای گرامیداشت
نوزدهمین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و آخرین حکمش: اعدام بود. حکمی که
بارها به او ابلاغ شده بود.
مجاهد قهرمان علی صارمی بهرغم
شرایط سنی و رنج بردن از چندین بیماری، همه فشارها و شکنجههای رذیلانه دژخیمان را
با رویکردی انقلابی پذیرا شد و آنقدر ایستاد که دژخیمان ولایت را به زانو درآورد و
آنها را مات و خوار و ذلیل کرد و داغ تسلیم و کرنش را بر دلشان گذاشت. جرمش این بود
که به اشرف سفر کرده بود. به راستی که اعدام شقاوتبار مجاهد قهرمان علی صارمی به گفته
رئیسجمهور برگزیده مقاومت «واکنش ضدبشری و زبونانه ولیفقیه ارتجاع در پی ضربات سنگین
و مداوم از مقاومت ایران و درهم شکسته شدن تمامی توطئههایش بر اثر پایداری اشرف میباشد».
و چنین بود که آوازه قهرمانیهای این مجاهد اشرفی که با تمام رشادت پیامهای امید بخش
و نیرومندش را از دل شکنجهگاههای رژیم قرونوسطایی برای همزنجیران و خلق محبوبش میفرستاد،
افکار عمومی را بهشدت برانگیخت. تا آنجا که نویسنده عرب وائل حسن جعفر قلم برداشت
تا به گفته خودش درباره آن مبارزی قلم بزند که «آخوندها را ترسانده ولی آنها او را
نترساندهاند!» و چنین نوشت:
«اگر نگاه سریعی به زندگی
مردی که ۲۳سال از عمرش را در زندان گذرانده و نهایتاً محکوم به اعدام شده، بیندازیم،
یک مرد ایرانی شورشی را میبینیم که صبح که از سر از بالین برمیدارد، شورشی است، بر
سر کار میرود، شورشی است، وقتی قدم میزند و صحبت میکند و میخورد و میآشامد و میخوابد
باز هم شورشی است… چرا که علی صارمی این مبارز ایرانی حامل اندیشهای انقلابی است که
تمامی وجودش و روح و ذهنش را فراگرفته و از وی مردی سرسخت ساخته که خودش تبدیل به یک
’مکتب انقلابی سیال’ شده است. همچنانکه نامهیی که از سلول زندانش در تهران برای فرزندش
که بهعنوان پناهنده سیاسی ساکن شهر اشرف در استان دیالی عراق میباشد، فرستاده، ابعاد
یگانگی و خلوص این مبارز نسبت به میهن و خلقش و همچنین ابعاد و عمق ایمانش به حقانیت
راه و آرمانش که جوانیاش را فدای آن کرده، به نمایش میگذارد. این کار سادهای نیست
که انسان ۲۳سال از عمرش را در سیاهچالهای زندان بگذراند و از نعمات زندگی محروم و
سرکوب شده و از چشمانی که همه جا او را تعقیب میکنند، در امان نباشد، و نیروهای بسیج
به سراغش رفته و دوباره او را به پشت میلههای زندان ببرند. برای هیچیک از ما ساده
نیست که حتی یک درصد از آنچه بر سر علی صارمی از زندان و شکنجه و سرکوب آمده، را تحمل
کنیم، ولی این مرد سرسخت شکست ناپذیر است…».
مجاهد قهرمان علی صارمی از
برجستهترین و محبوبترین چهرههای زندان، همواره جایگاه خاصی در قلب و ضمیر زندانیان
داشت چه زندانیان سیاسی و چه حتی زندانیان عادی. کانون امید و پایداری بود و سیمای
محبوب یک پشت و پناه و تکیهگاه برای همه زندانیان. همزنجیرانش در دورههای مختلف حرفهای
بسیاری درباره او و نقش ارزندهاش در زندان گفتهاند. یک جمله معروف در بین دوستان
این بود که: «علی آقا مانند شمعی بود که پروانهها را به سوی خودش میکشید». در یادداشتهای
یکی از همزنجیران نزدیکش میخوانیم:
«علی آقا صرفنظر از پایداری سیاسی و وفای به عهد
مبارزاتی، بهلحاظ خصلتهای انسانی هم جزء چهرههای شاخص و درخشان جامعه هستند. باید
با او زندگی کرد تا درک نمود که چه میگویم. باید از آنهایی که با او زندان کشیدهاند،
چه زندانی سیاسی و چه زندانی عادی پرسید که علی آقای صارمی کیست و چگونه آدمی است.
مردی که در سن بالای شصت سالگی نه تنها فعالترین آدم محیط خودش بلکه فداکارترین آنها
هم هست. ورزش میکند. مطالعه میکند. شور و نشاط جوانان را دارد. بیریا به همه کارها
میرسد. در اتاقی که او زندگی میکند گویی همه آسودهاند. بار همه را به دوش میکشد
به درد دل همه گوش میدهد. به داد همه میرسد. با همه گرم میگیرد. روشنگری میکند.
میآموزد. میآموزاند. و از همه مهمتر اینکه حبس میکشد، مرد و مردانه. چه عشقی در
جان و چه شوری در سر اوست؟ خرد پیران را دارد و نشاط جوانان را. با این اوصاف چه کسی
چنین حکمی را در حق او روا میدارد؟».
آری سخن گفتن درباره این اسطوره
مجاهدت و پاکبازی سردراز دارد ولی اجازه بدهید این یادداشت را با سخنان خودش در نامهاش
به دادستان ضدخلقی و پس از ابلاغ آخرین حکم اعدام به اتمام برسانیم:
«… شما مرتجعین زشت ناهنگام، مگر جز مرگ برای مردم
حاصلی داشتهاید؟ شما که این سان بر این ملت اگر که ذلت و مرگ و پریشانی و موهومات
میدارید بهوش باشید که روز انتقام خلق نزدیک است. شب و روز لعنت و نفرین خلق بر رویتان
جاری است، مپندارید که مردم غافلند و از یاد خواهند برد چماق و زنجیر و دشنه و کهریزک
و کشتار پیدرپی و شخصی پوش و اوباشانی که با دستان باتونی میتازند بر مردم. و اما
به روز قیامت هم همدم فرعون و نرون و چنگیز و دیگر خائنان به خلقها خواهید بود و در
دنیا درون کیسه سر بستهای دست عدالت میسپارند، ولی دیری نمیپاید، شما نادادستانهای
توجیهگر احکام بیمبنای بیدادگاه! کجای این صف انسانیت و اسلامیت، جا میکنید پیدا؟
و این ملت دگر با مستبدها عهد نمیبندند. با دروغ و نیرنگ به لب آوردهاید جان را
-سفره را خالی ز نان، و کودکان بیسرپرست، جامعه در اعتیاد، چشمها بر مال غیر! با چه
رویی باز حکومت میکنید وحرف میزنید و قول میدهید؟ خجلت نمیدارید؟ ننگ بر شما باد؟
۱۳۹۴ آذر ۳۰, دوشنبه
ایران-کزارش کامل کنفرانس در سنای آمریکا برای حفاظت از مجاهدین اشرفی در لیبرتی

در کنفرانس در سالن تاریخی کندی سنای آمریکا، تام ریج اولین وزیر امنیت داخلی این کشور در سخنرانیاش به سوابق ظهور بنیادگرایی اسلامی در منطقه همزمان با روی کار آمدن خمینی در سال 57 پرداخت و اعمال دجالگرانه و تروریستی حکومت آخوندی همچون گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران و بمبگذاری در مقر تفنگداران دریایی آمریکا در لبنان را «نقطة عطف در رشد اسلام افراطی» توصیف کرد.
تام ریج- اولین وزیر امنیت داخلی آمریکا
سناتور لیبرمن اشاره کرد که کانون تروریسم در جهان (رژیم) تهران است؛ اما آنها همچنین بانک مرکزی تروریسم هستند و متأسفانه ما در صدد پسانداز مبلغ هنگفتی در آن هستیم، یعنی حدود صد میلیارد دلار. لحظهیی به این فکر کنید. این یک موضوع محرمانه نیست. بنابراین از آن لحظه در سال 1979 تا امروز اگر بهدنبال طرفی باشید که آشوب را تشدید کرده و حالا هم بهصورت این بربریت قرون وسطایی و داعش رخنمایی میکند؛ فکر کنم به سال 1979 برگردید، آن لحظة تسخیر سفارت آمریکا توسط آخوندهاست. و چه چیزی را ایجاد کردهاند؟ نتیجه نه تنها تشدید آشوب در منطقه بوده است بلکه مصیبتی جهانی را ایجاد کردهاند و بهنظر من، ما سادهلوحانه در این کشور عمل خواهیم کرد اگر به 1979 نگاه نکنیم و درک نکنیم که نطفة اسلام افراطی در (ایران) بسته شد.
و 35 سال بعد، این سرآغاز جریانها نه تنها در منطقه بوده، بلکه این بنیادگرایان و تروریسم تحت نام دین و اسلامیون رادیکال در سراسر جهان رشد کردهاند. شک نکنید که آنها تنها به خاورمیانه و آفریقای شمالی محدود نیستند. آنها به آمریکای جنوبی و تقریباً به همة قارههای کرة زمین سرایت کردهاند.
سناتور لیبرمن اشاره کرد که کانون تروریسم در جهان (رژیم) تهران است؛ اما آنها همچنین بانک مرکزی تروریسم هستند و متأسفانه ما در صدد پسانداز مبلغ هنگفتی در آن هستیم، یعنی حدود صد میلیارد دلار. لحظهیی به این فکر کنید. این یک موضوع محرمانه نیست. بنابراین از آن لحظه در سال 1979 تا امروز اگر بهدنبال طرفی باشید که آشوب را تشدید کرده و حالا هم بهصورت این بربریت قرون وسطایی و داعش رخنمایی میکند؛ فکر کنم به سال 1979 برگردید، آن لحظة تسخیر سفارت آمریکا توسط آخوندهاست. و چه چیزی را ایجاد کردهاند؟ نتیجه نه تنها تشدید آشوب در منطقه بوده است بلکه مصیبتی جهانی را ایجاد کردهاند و بهنظر من، ما سادهلوحانه در این کشور عمل خواهیم کرد اگر به 1979 نگاه نکنیم و درک نکنیم که نطفة اسلام افراطی در (ایران) بسته شد.
و 35 سال بعد، این سرآغاز جریانها نه تنها در منطقه بوده، بلکه این بنیادگرایان و تروریسم تحت نام دین و اسلامیون رادیکال در سراسر جهان رشد کردهاند. شک نکنید که آنها تنها به خاورمیانه و آفریقای شمالی محدود نیستند. آنها به آمریکای جنوبی و تقریباً به همة قارههای کرة زمین سرایت کردهاند.
تام ریج در ادامة سخنرانی خود در جلسة سنا بهطور مبسوط به تاریخچة تعهدات دولت آمریکا برای حفاظت از اشرفیها پرداخت، و خاطرنشان کرد:
وقتی آمریکا در سال 2004 قول داد تا از ساکنان (اشرف) حفاظت و دفاع کند، این یک قول جمهوریخواهان نبود. یک قول حزب دموکرات هم نبود. یک ژنرال آمریکایی برگهیی را به این افراد داد، و گفت: «شما به قول ما اعتماد کنید. شما تسلیحات خود را تحویل دادهاید. ما قول میدهیم که امنیت و سلامت شما را تأمین کنیم». 10 سال است که ما به این وعده عمل نکردهایم، چه دولت جمهوریخواه و چه دموکرات. در عالم سیاست و امور شخصی، در همة دنیا و در همین کنگره معیار، وفاداری به قول است. اگر به قول خود وفا نکنید، چگونه دوستانتان را حفظ خواهید کرد؟ چهطور میشود به شما اعتماد کرد؟ خب خوشبختانه برای آن دسته از ما که در این جلسه هستیم و بسیاری دیگر از شخصیتها، هنوز آمریکاییها، جمهوریخواهان، و دموکراتهایی هستند که مقاومت ایران به آنها اعتماد میکند و ما بسیار شکرگزاریم که در این دسته هستیم. و کسانیکه به آنها اعتماد میشود و از این زنان و مردان حمایت میکنند و دوستانشان هستند، به سنا آمدهاند تا بگویند: «به ما کمک کنید تا اطمینان حاصل کنیم، ما به قولی که به این ساکنان دادهایم وفا خواهیم کرد».
من بسیار واضح به شما میگویم که 10 سال گذشته و وزارت خارجه و سازمان ملل بهکرات به جمهوریخواهان و دموکراتها و رهبران نظامی، رهبران عرصة دیپلماتیک، رهبران سیاسی، مقامات امنیتی و غیره، در تمام این مدت که ساکنان از اشرف به لیبرتی نقل مکان میکردند، دروغ میگفتند. خیلی واضح. آنها بیانات خیلی مشخصی داشتند، مثلاً «ما الف، ب، ج، را انجام خواهیم داد» و ما هنوز منتظریم که این کارها انجام شود.
من بهدنبال لفاظی در یک گزارش کمیتهیی نیستم. من بهدنبال یک دستور و شاید مقداری پول برای این اقدام هستم که به وزارت خارجه و وزارت دفاع بگوید: «پوشش هوایی بر فراز فرودگاه بغداد را گستردهتر کنید تا شامل کمپ لیبرتی شود که خیلی به آن نزدیک است». آنرا گسترش دهید. این علامتی به دولت عراق خواهد بود اما مهمتر از آن به روحانی و آخوندها که ما این بار جدی هستیم و بهطور جدی به قول خود عمل خواهیم کرد، بهرغم اینکه طی سالیانی که قرار بود به قول خود عمل کنیم و نکردیم 140 تن بهقتل رسیدند و صدها تن مجروح شدند.
ما به اینجا آمدهایم تا به شما یادآوری کنیم که این یک امر حیثیتی است. ما به آنها قول دادیم. و به قول خود وفا نکردهایم. وقتش رسیده که وفا کنیم. ما به اینجا آمدهایم تا به شما یادآوری کنیم که این همچنین یک امر انساندوستانه است. به ساکنان از طرف کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل قول داده شد که از آنها نگهداری شود و آمریکا مالیات زیادی را به سازمان ملل میبخشد. و صادقانه بگویم که گاهی به این فکر میکنم که دوران سازمان ملل سپری شده است. سازمان ملل تأثیر بهسزایی در پهنه ژئوپلتیک نداشته است. گاهی اوقات در رابطه با پناهندگان کمکهای شایستهیی میکنند اما آنها به این ساکنان دروغ گفتند. به آمریکاییهایی که آنها خواستار کمکشان شدند تا ساکنان از اشرف به لیبرتی بروند، دروغ گفتند. بنابراین ما شما را از این موضوع آگاه خواهیم کرد. اعتماد نسبت به آنها خدشهدار شده است. اصلاً فکر کنم دیگر اعتمادی وجود ندارد. و این یک آرمان انساندوستانه است.
من فکر میکنم دوست ما شهردار جولیانی خیلی وقت پیش اینرا گفت و باید تکرار کرد که آنها از مکانی که حداقل قابل زیست بود به یک اردوگاه کار اجباری نقل مکان داده شدند. آنها باید تمام زیرساختها را مجدداً میساختند تا لااقل یک پناهگاه مناسب داشته باشند. ما همچنان میجنگیم تا آنها از یک پناهگاه حفاظتشده برخوردار شوند و همة اینها برخلاف قولهایی است که آمریکا سالها پیش به آنها قبل از نقل مکان داد. چرا آنها در معرض حملات و تهدید و فشار مستمر هستند؟ که آمریکا و سازمان ملل آنرا نادیده میگیرند. چون آنها مهمترین اپوزیسیون سازمانیافتة مشروع در مقابل آخوندها و روحانی هستند. و تا زمانیکه آنها در صحنه حضور داشته باشند و تا زمانیکه خواستار یک ایران آزاد، بردبار و کثرتگرا باشند، تا زمانیکه آنها خواستار یک ایران غیر اتمی باشند، ایرانی که انرژی اتمی را در مسیر صلحآمیز بهکار ببرد و نه یک حکومت مسلح به سلاح اتمی شود، و تا زمانیکه آنها چنین تصویری را ارائه دهند و این تلاشها را ادامه دهند و بیش از ده سال است که غنای فرهنگ و تاریخ ایران و مردم ایران را تجلیل و تحسین میکنند و میگویند: «ایران (آخوندها)، ایران ما نیست و ما از آنها حمایت نمیکنیم»، و تا زمانیکه آنها باقی بمانند و علیه بدرفتاری قرون وسطایی با هموطنان خود در ایران امروز اعتراض کنند، یعنی چشم از حدقه درآوردن و دست و پا بریدن و اعدام و زندان، و تا زمانیکه توسط خانم مریم رجوی رهبری میشوند و از برنامة 10 مادهیی او حمایت میکنند، تا زمانیکه همة این ابعاد خارقالعاده و خصایص این مقاومت قاطع و پایدار باقی بماند، این مقاومت یک تهدید برای آنها بهشمار خواهد رفت.
و وقتش رسیده که ما به مسئولیت خود قیام کنیم، نه تنها با این که به قول خود عمل کنیم، بلکه از این ساکنان که در راستای منافع کشورشان و نه صرفاً خودشان حرکت میکنند حفاظت کنیم؛ آنها بهدنبال فرصتهایی برای مردم هستند که ما از آنها برخورداریم و اکثراً آرزوی آنرا دارند. ایران یک کشور خارقالعاده است، با فرهنگ پرشکوه، تاریخ شگرف، جمعیت تحصیلکرده، و تا زمانیکه آخوندها و روحانی بر سر قدرت باشند، مردم و خصوصاً جوانان نخواهند توانست این ظرفیتها را بارور کنند. من فکر کنم وقت آن رسیده که ما به قولی که 10 سال پیش به این افراد خوب دادیم وفا کنیم؛ که ما امنیت و سلامت شما را حفظ خواهیم کرد. ما باید از آنها حفاظت کنیم و فکر میکنم یکی از مهمترین علائمی که میتوانیم به رژیم ایران بفرستیم، ایجاد حفاظت هوایی است. بیایید این پوشش هوایی را ایجاد کنیم، با حمایت جمهوریخواهان و دموکراتها. از شما بسیار متشکرم.
وقتی آمریکا در سال 2004 قول داد تا از ساکنان (اشرف) حفاظت و دفاع کند، این یک قول جمهوریخواهان نبود. یک قول حزب دموکرات هم نبود. یک ژنرال آمریکایی برگهیی را به این افراد داد، و گفت: «شما به قول ما اعتماد کنید. شما تسلیحات خود را تحویل دادهاید. ما قول میدهیم که امنیت و سلامت شما را تأمین کنیم». 10 سال است که ما به این وعده عمل نکردهایم، چه دولت جمهوریخواه و چه دموکرات. در عالم سیاست و امور شخصی، در همة دنیا و در همین کنگره معیار، وفاداری به قول است. اگر به قول خود وفا نکنید، چگونه دوستانتان را حفظ خواهید کرد؟ چهطور میشود به شما اعتماد کرد؟ خب خوشبختانه برای آن دسته از ما که در این جلسه هستیم و بسیاری دیگر از شخصیتها، هنوز آمریکاییها، جمهوریخواهان، و دموکراتهایی هستند که مقاومت ایران به آنها اعتماد میکند و ما بسیار شکرگزاریم که در این دسته هستیم. و کسانیکه به آنها اعتماد میشود و از این زنان و مردان حمایت میکنند و دوستانشان هستند، به سنا آمدهاند تا بگویند: «به ما کمک کنید تا اطمینان حاصل کنیم، ما به قولی که به این ساکنان دادهایم وفا خواهیم کرد».
من بسیار واضح به شما میگویم که 10 سال گذشته و وزارت خارجه و سازمان ملل بهکرات به جمهوریخواهان و دموکراتها و رهبران نظامی، رهبران عرصة دیپلماتیک، رهبران سیاسی، مقامات امنیتی و غیره، در تمام این مدت که ساکنان از اشرف به لیبرتی نقل مکان میکردند، دروغ میگفتند. خیلی واضح. آنها بیانات خیلی مشخصی داشتند، مثلاً «ما الف، ب، ج، را انجام خواهیم داد» و ما هنوز منتظریم که این کارها انجام شود.
من بهدنبال لفاظی در یک گزارش کمیتهیی نیستم. من بهدنبال یک دستور و شاید مقداری پول برای این اقدام هستم که به وزارت خارجه و وزارت دفاع بگوید: «پوشش هوایی بر فراز فرودگاه بغداد را گستردهتر کنید تا شامل کمپ لیبرتی شود که خیلی به آن نزدیک است». آنرا گسترش دهید. این علامتی به دولت عراق خواهد بود اما مهمتر از آن به روحانی و آخوندها که ما این بار جدی هستیم و بهطور جدی به قول خود عمل خواهیم کرد، بهرغم اینکه طی سالیانی که قرار بود به قول خود عمل کنیم و نکردیم 140 تن بهقتل رسیدند و صدها تن مجروح شدند.
ما به اینجا آمدهایم تا به شما یادآوری کنیم که این یک امر حیثیتی است. ما به آنها قول دادیم. و به قول خود وفا نکردهایم. وقتش رسیده که وفا کنیم. ما به اینجا آمدهایم تا به شما یادآوری کنیم که این همچنین یک امر انساندوستانه است. به ساکنان از طرف کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل قول داده شد که از آنها نگهداری شود و آمریکا مالیات زیادی را به سازمان ملل میبخشد. و صادقانه بگویم که گاهی به این فکر میکنم که دوران سازمان ملل سپری شده است. سازمان ملل تأثیر بهسزایی در پهنه ژئوپلتیک نداشته است. گاهی اوقات در رابطه با پناهندگان کمکهای شایستهیی میکنند اما آنها به این ساکنان دروغ گفتند. به آمریکاییهایی که آنها خواستار کمکشان شدند تا ساکنان از اشرف به لیبرتی بروند، دروغ گفتند. بنابراین ما شما را از این موضوع آگاه خواهیم کرد. اعتماد نسبت به آنها خدشهدار شده است. اصلاً فکر کنم دیگر اعتمادی وجود ندارد. و این یک آرمان انساندوستانه است.
من فکر میکنم دوست ما شهردار جولیانی خیلی وقت پیش اینرا گفت و باید تکرار کرد که آنها از مکانی که حداقل قابل زیست بود به یک اردوگاه کار اجباری نقل مکان داده شدند. آنها باید تمام زیرساختها را مجدداً میساختند تا لااقل یک پناهگاه مناسب داشته باشند. ما همچنان میجنگیم تا آنها از یک پناهگاه حفاظتشده برخوردار شوند و همة اینها برخلاف قولهایی است که آمریکا سالها پیش به آنها قبل از نقل مکان داد. چرا آنها در معرض حملات و تهدید و فشار مستمر هستند؟ که آمریکا و سازمان ملل آنرا نادیده میگیرند. چون آنها مهمترین اپوزیسیون سازمانیافتة مشروع در مقابل آخوندها و روحانی هستند. و تا زمانیکه آنها در صحنه حضور داشته باشند و تا زمانیکه خواستار یک ایران آزاد، بردبار و کثرتگرا باشند، تا زمانیکه آنها خواستار یک ایران غیر اتمی باشند، ایرانی که انرژی اتمی را در مسیر صلحآمیز بهکار ببرد و نه یک حکومت مسلح به سلاح اتمی شود، و تا زمانیکه آنها چنین تصویری را ارائه دهند و این تلاشها را ادامه دهند و بیش از ده سال است که غنای فرهنگ و تاریخ ایران و مردم ایران را تجلیل و تحسین میکنند و میگویند: «ایران (آخوندها)، ایران ما نیست و ما از آنها حمایت نمیکنیم»، و تا زمانیکه آنها باقی بمانند و علیه بدرفتاری قرون وسطایی با هموطنان خود در ایران امروز اعتراض کنند، یعنی چشم از حدقه درآوردن و دست و پا بریدن و اعدام و زندان، و تا زمانیکه توسط خانم مریم رجوی رهبری میشوند و از برنامة 10 مادهیی او حمایت میکنند، تا زمانیکه همة این ابعاد خارقالعاده و خصایص این مقاومت قاطع و پایدار باقی بماند، این مقاومت یک تهدید برای آنها بهشمار خواهد رفت.
و وقتش رسیده که ما به مسئولیت خود قیام کنیم، نه تنها با این که به قول خود عمل کنیم، بلکه از این ساکنان که در راستای منافع کشورشان و نه صرفاً خودشان حرکت میکنند حفاظت کنیم؛ آنها بهدنبال فرصتهایی برای مردم هستند که ما از آنها برخورداریم و اکثراً آرزوی آنرا دارند. ایران یک کشور خارقالعاده است، با فرهنگ پرشکوه، تاریخ شگرف، جمعیت تحصیلکرده، و تا زمانیکه آخوندها و روحانی بر سر قدرت باشند، مردم و خصوصاً جوانان نخواهند توانست این ظرفیتها را بارور کنند. من فکر کنم وقت آن رسیده که ما به قولی که 10 سال پیش به این افراد خوب دادیم وفا کنیم؛ که ما امنیت و سلامت شما را حفظ خواهیم کرد. ما باید از آنها حفاظت کنیم و فکر میکنم یکی از مهمترین علائمی که میتوانیم به رژیم ایران بفرستیم، ایجاد حفاظت هوایی است. بیایید این پوشش هوایی را ایجاد کنیم، با حمایت جمهوریخواهان و دموکراتها. از شما بسیار متشکرم.
در کنفرانس در سنای آمریکا، ژنرال جک کین نایبرئیس پیشین ستاد نیروی زمینی ارتش امریکا، با ذکر نمونههایی از اعمال تروریستی حکومت آخوندی در منطقه در دهة 80 میلادی و همچنین گسترش تروریسم رژیم و عوامل آن در عراق بعد از سال 2003، گفت: مدت زمان درازیست که آنها اینگونه عمل میکنند. (اما) هیچکدام از رؤسای جمهور (آمریکا)، چه دموکرات و چه جمهوریخواه با این موضوع مقابله نکرده است. هیچ کدام در برابر این رژیم نایستاده است.
ژنرال جک کین در بخش دیگری از سخنرانیاش به اقدامات گستردة رژیم آخوندی برای حفظ دیکتاتوری اسد پرداخت، و افزود:
ژنرال جک کین در بخش دیگری از سخنرانیاش به اقدامات گستردة رژیم آخوندی برای حفظ دیکتاتوری اسد پرداخت، و افزود:
ژنرال جک کین- نایبرئیس پیشین ستاد نیروی زمینی ارتش امریکا
رژیم ایران به تقویت رژیم اسد ادامه داده و بهرغم همة تلاشهای روسیه و رژیم ایران، اسد در حال باختن صحنه و کنترل در سال گذشته بود. این بهخوبی توسط رسانهها گزارش نشده است، ولی آنها در وضعیت خطیری بودند. رژیم ایران اینرا دریافت و روسها را تحریک کرد که دخالت نظامی بکنند تا بتوانند بقای اسد و رژیم او را تضمین کنند. آنها فقط 22 درصد سوریه را تحت کنترل دارند و بخش بیشتری را هم از دست خواهند داد و این بقای رژیم را در وضعیت بسیار خطیری قرار خواهد داد. به همین خاطر است که روسیه در آنجا دخالت نظامی کرده؛ مطلقاَ توسط رژیم ایران تشویق شدند.
یک ضد حمله در حال حاضر در جریان است و با تعجب کامل، روسیه و نیز رژیم ایران و حضور حزبالله و شبهنظامیان شیعی و نیروی قدس و رهبران آن که در صحنه هستند، در سه نقطة مختلف در جریان است و وضعیت آنطور که آنها فکر میکردند، پیش نرفته است. حتی با توپخانة روسیه، با موشکهای روسیه، با جنگندههای روسیه که همگی از این تلاش حمایت میکنند. و دلیل آن این است که سوریهایی وجود دارند که حاضرند زندگی خودشان را فدا کنند و خانوادههایشان را در معرض خطر قرار دهند و نیز جوامعشان را؛ ولی برای یک زندگی بهتر مبارزه کنند. آنها در مقابل این یورش ایستادهاند و باید برای همه ما الگو باشند. و این چیزی است که هماکنون در کمپ لیبرتی در حال اتفاقافتادن، بهعنوان نمونهیی برای همة ما است. این در مورد شجاعت فوق العاده اخلاقی کسانی است که آرمان بزرگتر را، آرمان آزادی و رهایی را فراتر از خودشان قرار داده اند و حاضرند بخاطر آن کشته شوند.
واقعیت این است که گسترش داعش ناشی از تصمیم سیاسی دولت آمریکا در مورد سوریه مبنی بر عدم حمایت از شورشیان بود، در زمانی که آنها به کمک نیاز داشتند، و این یک فاجعه است. نه تنها ترک عراق، آنطور که ما کردیم، نه فقط از نظر نظامی، نه فقط فاصلهگرفتن سیاسی، من معتقدم این وقتی شروع شد که دولت جدید در اوایل سال 2009 روی کار آمد و تمامی تبهکاریهای مالکی را تأیید کرد و سنیها را بهحاشیه راند.
ما به جد به یک استراتژی منطقهیی نیاز داریم که با اهداف هژمونیطلبانة منطقهیی رژیم ایران مقابله کنیم و باید این تلاش را رهبری کنیم.
رژیم ایران به تقویت رژیم اسد ادامه داده و بهرغم همة تلاشهای روسیه و رژیم ایران، اسد در حال باختن صحنه و کنترل در سال گذشته بود. این بهخوبی توسط رسانهها گزارش نشده است، ولی آنها در وضعیت خطیری بودند. رژیم ایران اینرا دریافت و روسها را تحریک کرد که دخالت نظامی بکنند تا بتوانند بقای اسد و رژیم او را تضمین کنند. آنها فقط 22 درصد سوریه را تحت کنترل دارند و بخش بیشتری را هم از دست خواهند داد و این بقای رژیم را در وضعیت بسیار خطیری قرار خواهد داد. به همین خاطر است که روسیه در آنجا دخالت نظامی کرده؛ مطلقاَ توسط رژیم ایران تشویق شدند.
یک ضد حمله در حال حاضر در جریان است و با تعجب کامل، روسیه و نیز رژیم ایران و حضور حزبالله و شبهنظامیان شیعی و نیروی قدس و رهبران آن که در صحنه هستند، در سه نقطة مختلف در جریان است و وضعیت آنطور که آنها فکر میکردند، پیش نرفته است. حتی با توپخانة روسیه، با موشکهای روسیه، با جنگندههای روسیه که همگی از این تلاش حمایت میکنند. و دلیل آن این است که سوریهایی وجود دارند که حاضرند زندگی خودشان را فدا کنند و خانوادههایشان را در معرض خطر قرار دهند و نیز جوامعشان را؛ ولی برای یک زندگی بهتر مبارزه کنند. آنها در مقابل این یورش ایستادهاند و باید برای همه ما الگو باشند. و این چیزی است که هماکنون در کمپ لیبرتی در حال اتفاقافتادن، بهعنوان نمونهیی برای همة ما است. این در مورد شجاعت فوق العاده اخلاقی کسانی است که آرمان بزرگتر را، آرمان آزادی و رهایی را فراتر از خودشان قرار داده اند و حاضرند بخاطر آن کشته شوند.
واقعیت این است که گسترش داعش ناشی از تصمیم سیاسی دولت آمریکا در مورد سوریه مبنی بر عدم حمایت از شورشیان بود، در زمانی که آنها به کمک نیاز داشتند، و این یک فاجعه است. نه تنها ترک عراق، آنطور که ما کردیم، نه فقط از نظر نظامی، نه فقط فاصلهگرفتن سیاسی، من معتقدم این وقتی شروع شد که دولت جدید در اوایل سال 2009 روی کار آمد و تمامی تبهکاریهای مالکی را تأیید کرد و سنیها را بهحاشیه راند.
ما به جد به یک استراتژی منطقهیی نیاز داریم که با اهداف هژمونیطلبانة منطقهیی رژیم ایران مقابله کنیم و باید این تلاش را رهبری کنیم.
ژنرال جککین در ادامة سخنانش، حمایت خود را از تأمین پوشش هوایی برای کمپ لیبرتی توسط آمریکا اعلام کرد و سپس به توافق اتمی با رژیم پرداخت.
وی گفت: ما باید رژیم ایران را به حسابرسی بکشیم. قاطع باشیم و بدانیم که آنها تقلب خواهند کرد. رئیسجمهور (بعدی آمریکا) باید ضعفهای این معامله را شناسایی کند و اگر از آن ضعفها به نحوی سوء استفاده شود که رژیم ایران در مسیر ساختن یک بمب اتمی باشد، در آن موقع، سیاست آمریکا باید متوقفکردن چنین چیزی باشد.
در پایان کنفرانس سنای آمریکا سفیر لینکلن بلومفیلد در سخنان اختتامیة خود، گفت:
سفیر لینکلن بلومفیلد- معاون پیشین وزیر خارجة آمریکا در امور سیاسی – نظامی
اگر شما در تمام طول کنفرانس نشسته بودید، گوش کردید، و اگر سخنان را جذب کرده باشید، حالا میفهمید که ساکنان کمپ لیبرتی در اصل یک تابلو، یک تابلوی چشمکزن را از موقعیت آمریکا در خاورمیانه منعکس میکنند. هر کس در خاورمیانه میبیند که ما یک وعده دادیم و آنرا نگه نداشتیم. هر کس در خاورمیانه میبیند که یک گروه مقاومت وجود دارد که خواهان یک ایران دموکراتیک غیر اتمی با حاکمیت 80 میلیون نفر مردم است و ما آنها را نادیده میگیریم. و همه میبینند که سازمان ملل متحد وعدههایی برای اسکان این افراد داد که برآورده نشدهاند. این موقعیتی است که ما در آن قرار داریم و کمپ لیبرتی اساساً نشاندهندة وضعیتی است که اعتبار و سیاست آمریکا
در آن غرق شده است. و شما امروز برخی اظهارات بسیار قوی را شنیدید.
گزارشی دیگر از سایت همبستگی
وی گفت: ما باید رژیم ایران را به حسابرسی بکشیم. قاطع باشیم و بدانیم که آنها تقلب خواهند کرد. رئیسجمهور (بعدی آمریکا) باید ضعفهای این معامله را شناسایی کند و اگر از آن ضعفها به نحوی سوء استفاده شود که رژیم ایران در مسیر ساختن یک بمب اتمی باشد، در آن موقع، سیاست آمریکا باید متوقفکردن چنین چیزی باشد.
در پایان کنفرانس سنای آمریکا سفیر لینکلن بلومفیلد در سخنان اختتامیة خود، گفت:
سفیر لینکلن بلومفیلد- معاون پیشین وزیر خارجة آمریکا در امور سیاسی – نظامی
اگر شما در تمام طول کنفرانس نشسته بودید، گوش کردید، و اگر سخنان را جذب کرده باشید، حالا میفهمید که ساکنان کمپ لیبرتی در اصل یک تابلو، یک تابلوی چشمکزن را از موقعیت آمریکا در خاورمیانه منعکس میکنند. هر کس در خاورمیانه میبیند که ما یک وعده دادیم و آنرا نگه نداشتیم. هر کس در خاورمیانه میبیند که یک گروه مقاومت وجود دارد که خواهان یک ایران دموکراتیک غیر اتمی با حاکمیت 80 میلیون نفر مردم است و ما آنها را نادیده میگیریم. و همه میبینند که سازمان ملل متحد وعدههایی برای اسکان این افراد داد که برآورده نشدهاند. این موقعیتی است که ما در آن قرار داریم و کمپ لیبرتی اساساً نشاندهندة وضعیتی است که اعتبار و سیاست آمریکا
در آن غرق شده است. و شما امروز برخی اظهارات بسیار قوی را شنیدید.
گزارشی دیگر از سایت همبستگی
۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه
۱۳۹۴ آذر ۲۶, پنجشنبه
ایران-عراق-کمپ لیبرتی-متن و کلیدپ بیانیه شماره ۱۳ کمیساریای عالی پناهندگان درباره لیبرتی
شعری تقدیم به مجاهدان
لیبرتی
كوچكتريد از آنكه مرا زير
و رو كنيد حتي اگر هر آنچه كه داريد رو كنيد
كوچكتريد از آنكه بدانيد من
كيم از كوه ها نام مرا پرس و جو كنيد
اي باد هاي سرد مخالف منم
درخت بايد كه ريشه هاي مرا جستجو كنيد
اي باد هاي سرد مخالف من ايستاده
ام اين سينه ام ،كه خنجرتان را فروكنيد
من ريشه در شقايق پر خون نشانده
ام گلهاي سرخ باغ مرا خوب بو كنيد
بر من مباد تيغ شما زخمي ام
كند شايد به خواب مرگ مرا آرزو كنيد
۱۳۹۴ آذر ۲۳, دوشنبه
ایران-مصاحبه های سیمای آزادی با فرمانده هان ارتش آزادیبخش سوریه بسام حاجی مصطفی از اعضای دفتر سیاسی جبهه شام سوریه سرتیپ ستاد زاهر ساکت
سرتیپ ستاد زاهر ساکت از سوریه خطاب به مجاهدان لیبرتی: ای آزادگان در مقابل آخوندهای شیطان صفت مقاومت کنید
سرتیپ ستاد زاهر عبدالرحمن
ساکت از حلب سوریه طی مصاحبهیی با سیمای آزادی آخرین وضعیت نظامی در این کشور و ضرباتی
که به سپاه پاسداران وارد آمده تشریح کرد.
وی فرمانده سابق شورای نظامی
انقلابی حلب سوریه بوده است. او پیش از پیوستن به انقلاب، مدیر مرکز شیمیایی سوریه
بوده و پس از جدایی از رژیم اسد افشاگریهای مهمی را در رابطه با استفاده این رژیم از
تسلیحات شیمیایی انجام داده است. وی در حال حاضر مدیر مرکز مستند سازی شیمیایی است.
سرتیپ ستاد زاهر عبدالرحمن
ساکت در پاسخ به سؤالی در مورد ابعاد تلفات پاسداران در سوریه میگوید:
نبردهای رزمندگان در حومه
جنوبی حلب در جریان است. نیروهای روسیه راه را برای شبهنظامیان هموار کردند ولی ما
همیشه گفتهایم که از نظر استراتژیکی هواپیما نقش مهمی را بازی نمیکند چرا که هواپیما
نمیتواند زمین را اشغال کند.
زمانی که عملیات زمینی شروع
شد دشمن متحمل تلفات زیادی شد از حزبالله گرفته تا سپاه پاسداران، به اعتراف رژیم
ایران تعداد زیادی از فرماندهان سپاه پاسداران کشته شدهاند.
قاسم سلیمانی هم بهشدت مجروح
شده و چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفته است. عقبنشینی عناصر سپاه پاسداران از
سوریه نتیجه ضربات کوبندهای بوده که در تمامی مناطق سوریه دریافت کردهاند.
بسیاری از پاسداران عقبنشینی
کردند تا مجدداً عناصر جدیدی را از افغانستان و پاکستان بیاورند چرا که قیمت اجیر کردن
این افراد ارزان است.
سرتیپ ستاد زاهر عبدالرحمن
ساکت در مورد اشغالگری روسیه و جنایات جنگی آن در سوریه میگوید: از نظر قانون نظامی
نمیتوان کسانی را شکست داد که برای آزادی و شرافت جان خود را فدا میکنند. بمبارانها
هر قدر که باشند و بهای این مبارزه هر قدر که باشد، هر مقدار موشکهای کروز شلیک کنند،
همان موشکهایی که جنایتکاران به عربستان سعودی هم شلیک کردند در رزمندگان اثر ندارد.
رزمندگان در سنگر و تونل پناه گرفتهاند و این زنان و کودکان سوریه هستند که هدف نسلکشی
واقع شدهاند.
ما با صراحت میگوییم که ما
هماکنون در مقابل اشغال روسیه قرار داریم.
آمریکا و غرب میدانند روسیه
در باتلاق سوریه فرو رفته و همانند افغانستان تلفات سنگینی را متحمل خواهد شد و شکست
سختی خواهد خورد. مردم مقاوم سوریه در مقابل اشغالگران میایستند و آنها را بیرون میاندازند.
سرتیپ ستاد زاهر ساکت در مورد
اجلاس اپوزیسیون سوریه در ریاض گفت:
اپوزیسیون سوریه دیدگاه مشترکی
نداشتند و متحد نبودند ولی اجلاس ریاض این کمبود را در یک مقطع مناسب رفع کرد.
به این دلیل از ملک سلمان
پادشاه عربستان سعودی بهخاطر این اقدام عالی که در راستای متحد کردن اپوزیسیون بود
قدردانی میکنیم. چه اپوزیسیون داخلی سوریه و چه گروههای مسلح در روی زمین از این
دستاورد استقبال کردند.
بعد از اجلاس ریاض دیدگاه
مشترکی میان آنها ایجاد شد که بر پایه اصل بنیادین انقلاب یعنی کنارهگیری بشار اسد
و عوامل آن بود. تأکید بر اینکه بشار اسد و عوامل او در آینده سوریه جایی نداشته باشند.
ما از اجلاس ریاض با دیدگاه
متحد خارج شدیم و هماکنون توپ در زمین جامعه جهانی است که مذاکره را شروع کنیم. بهمنظور
شروع گفتگوها بر اساس بیانیه ژنو -1 میبایست در طرف مقابل هم حسن نیت را ببینیم. رژیم
اسد باید پرتاب بشکههای انفجاری را متوقف کند، زندانیان را آزاد کند و راه کمک رسانی
به شهروندان محاصره شده را باز کند.
البته میدانیم که بشار اسد
هیچ قدرتی ندارد او به مهرهیی تبدیل شده که در کنترل رژیم تهران است. علاوه بر این
ما امروز با اشغالگری روسیه هم مواجه هستیم.
روسیه برای جنگ با داعش نیامده
بلکه آمده است تا به بهانه جنگ با داعش در سوریه دخالت کند، روسیه مواضع داعش را بمباران
نمیکند بلکه خانه غیرنظامیان و مواضع آزادگان را بمباران میکند.
ما امروز در مقابل واقعه بسیار
بزرگی قرار داریم و آن واقعیت اشغالگری است و مردم میبایست مقاومت کنند.
و اگر روسیه فکر میکند که
اشغالگریاش میتواند دوام بیاورد اشتباه کرده است. ما مقاومت را ادامه میدهیم.
شبهنظامیان فرقهگرای رژیم
ایران هم حالا مجبور شدند پس از تلفات سنگین دست به عقبنشینی بزنند.
امروز بشار اسد آخرین روزهای
زندگیاش را میگذراند و به یک تروریست و جنایتکاری تبدیل شده که دشمن و اشغالگر را
به سوریه آورده است. تاریخ حیات او به پایان رسیده است.
سرتیپ ستاد زاهر ساکت خطاب
به مجاهدان لیبرتی نیز گفت:
سلام بر شما ای آزادگان، سلام
بر تمامی کسانی که در هر گوشه جهان خواهان آزادی هستند.
ای آزادگان آخوندهای حاکم
بر ایران که چیزی از اسلام نمیدانند قلبهای شما را به درد آوردهاند و خود را با زور
به این مردم تحمیل کردهاند، به جهاد شما درود میفرستم
به تلاشهای شما برای آزادی
از یوغ آخوندهای شیطان صفت درود میفرستم. در برابر این اشغالگر و دیگر اشغالگران و
متجاوزین به شرافت انسانی پایداری کنید.
مجاهدان لیبرتی پیشتاز تمامی رزمندگان منطقه برای آزادی هستند
پس از
اینکه تمامی راههای مسالمتآمیز در مبارزه با رژیم اسد بسته شد، بسام مصطفی به انقلاب
مسلحانه پیوست و در موضع فرمانده تیپ رزمندگان در نبردهای متعدد شرکت داشت.
بسام حاجی
مصطفی در پاسخ به سوالی در مورد اجلاس ریاض و دستاوردهای آن میگوید:
ما برای
سرنگون کردن رژیم مستبد بشار اسد انقلاب کردیم و فکر نمیکردیم که تمامی جنایتکاران
دنیا. از جنایتکاران فرقهگرا تا جنایتکاران مستبد و رژیمهای استبدادی در خاورمیانه
تا رژیم مافیایی روسیه در کنار او جمع شوند. بسیاری از خلقهای جهان در کنار انقلاب
مردم سوریه قرار دارند و بسیاری از فرزندان سوریه در راه انقلاب از هیچ فداکاری دریغ
نکردند.
بعد از
دخالت گسترده رژیم آخوندی و شبهنظامیان فرقهگرای عراقی و لبنانی و بعد از دخالت گسترده
روسیه علیه انقلاب، ما خواهان تشکیل یک پیمان منطقهای شدیم تا در مقابل این دشمنان
بایستیم و از انقلاب مردم سوریه دفاع کنیم و در ساختن آینده مردم سوریه، انقلاب مستقل
مردم سوریه را به دور از طرح و برنامههای جهانی و درگیریهای داخلی پیش ببریم. اجلاس
ریاض در این رابطه بسیار کمک کننده بود. رژیم آخوندی حاکم بر ایران و رژیم مافیایی
روسیه در سرزمین سوریه ائتلافی تشکیل دادهاند که منطقه را تهدید میکند.
اجلاس
ریاض بعد از دیدارهای وین تشکیل شد تا اپوزیسیون سوریه بتواند هیأت مذاکرهکننده و
مرجعیت سیاسیاش را تشکیل دهد. ما بهرغم بعضی ملاحظات از این اجلاس استقبال کردیم.
ما بیانیه
پایانی اجلاس را تأیید میکنیم و عقیده داریم که در این بیانیه تمامی مواردی که مردم
سوریه خواهان آن هستند وجود دارد. برای کمیته اصلی و کمیته مذاکرهکننده آرزوی موفقیت
داریم و امیدواریم که با راهحل سیاسی و مذاکرات به این رژیم پایان دهند و آن را به
تاریخ بسپارند چرا که بقای رژیم بشار اسد بهمعنی باقی ماندن تروریسم در منطقه و باقی
ماندن قتل و ویرانی است. با بقای این رژیم جنگهای منطقهای که اینده خلقهای منطقه را
منهدم خواهد کرد ادامه خواهد شد.
بسام حاجی
مصطفی از اعضای دفتر سیاسی جبهه شام سوریه در مورد علل تلفات سنگین پاسداران در سوریه
گفت:
در ابتدا
که ما بهصورتی مسالمتآمیز علیه این رژیم تظاهرات میکردیم دستگاههای امنیتی رژیم
ایران و سپاه پاسداران سرکوبگر و رهبران فرقهگرا در ایران به همتایانشان در رژیم اسد
نحوه اداره جنگ علیه مردم سوریه را آموزش میدادند. رژیم اسد و دستگاههای اطلاعاتیاش
تمامی رهنمودهای رژیم ایران را اجرا کردند. سران رژیم اسد که بعداً از این رژیم جدا
شدند رهنمودهای رژیم ایران به بشار اسد را به ما گفتند.
رژیم ایران
به آنها گفته بود که ما قیام سال 88 را با این شیوه سرکوب کردیم و شما هم میبایست
همین روش را دنبال کنید میبایست با قاطعیت تظاهرکنندگان سوری را بکشید، بزنید و سرکوب
کنید.
و بر همین
اساس رژیم اسد تمامی جنایتهایش را با رهنمودهای رژیم ایران. با کمکها و تخصصهای این
رژیم مرتکب شد.
رژیم اسد
دچار تزلزل شده بود و داشت سرنگون میشد که رژیم آخوندی ایران به حزبالله لبنان و
شبهنظامیان فرقهگرا متوسل شد تا در سوریه دخالت کنند و از رژیم اسد حمایت کنند.
یک سال
است که ما در جنگها با عناصر رژیم ایران روبهرو میشویم.
از یک
ماه پیش تا کنون تعداد افسران رژیم ایران که در سوریه در حومه جنوبی حلب کشته شدهاند
بیش از 55 افسر با درجه سرهنگ و سرتیپ بوده. اینها افسران سپاه پاسداران ایران و افسران
سپاه قدس بودهاند. تعداد کشتههای آنها بیشتر و بیشتر میشود چرا که دخالت بیشتری
میکنند. پوشش هوایی روسیه برای آنها فایدهای ندارد. هواپیماهای روسی نمیتوانند جنگ
را تعیینتکلیف کنند. ما فرزندان این سرزمین هستیم و توانایی آن را داریم که در این
سرزمین مقاومت کنیم. ما از خاکمان دست بر نمیداریم، سرزمینمان را به دست اشغالگران
نمیدهیم، خواه این اشغالگر وابسته به آخوندهای ایران باشد و خواه شبهنظامی عراقی
و لبنانی و خواه وابسته به مافیای روسیه و پوتین، قیصر نادان و جنایتکار روس باشد.
بسام حاجی
مصطفی از اعضای دفتر سیاسی جبهه شام سوریه در پایان خطاب به مردم ایران گفت:
ای مردم
بزرگ، شما از مردم شرق و منطقهای هستید که در ساختن تمدن و روابط دوستانه خوب با همسایگانتان
سهیم بوده است. ما و شما همگی برای آزادی و پایان دادن به رژیمهای مستبد تلاش میکنیم.
رژیم آخوندی
تمامی خواستهها و امیدهای مردم ایران و اقوام آن از کرد و عرب و فارس و ترک و آذریها
را کشته است.
شما همانگونه
که ما رنج بردهایم رنج میبرید، بنابراین بپا خیزید، رهبری شما و فرزندان شما در تبعیداند،
فرزندان شما در کمپ لیبرتیاند.
رژیم آخوندی
آنها را تعقیب میکند و تلاش میکند که آنها را کشتار کند، تا خونبهای مبارزه برای
آزادی و آینده صلح در منطقه را از آنها بگیرد. از فرزندانتان دفاع کنید. ما نیز همواره
در همبستگی با ساکنان کمپ لیبرتی هستیم. این مبارزین در دفاع از منافع و خواستههای
مردم ایران پیشتاز مردم ایران هستند آنها پیشتاز صلح و آزادی برای تمامی مردم منطقه
هستند. ما هرگز دست از حمایت از ساکنان کمپ لیبرتی بر نخواهیم داشت، ما با آنها هستیم
و همیشه با آنها خواهیم بود و آنها را در دستهای اطلاعات فرقهگرا و مزدوران وزارت
اطلاعات رژیم ایران در عراق تنها نخواهیم گذاشت.
آنها ایران
را در یکی از همین روزها آزاد خواهند کرد و پیشتاز تمامی رزمندگان منطقه برای آزادی
خواهند بود.
۱۳۹۴ آذر ۱۹, پنجشنبه
ایران-عر اق-کمپ لبیرتی،قصه مجاهد پیرنورمراد 82 ساله
دوستان این مطلب سال گذشته است ولی بعدازشلیک 80 موشک در لیبرتی دیدم خالی از لطف نیست و شک ندارم الان
نور مراد82ساله چندبرابر داره کشت وکار میکنه و لیبرتی را سر سبزتر از قبل میکنه
روزنامه السياسه- كويت 13/9/93
نورمراد 81 ساله اهل خرمآباد ايران در حال تلاش براي كاشت بيدهاي كوچك در گلخانه خود در كمپ ليبرتي ميباشد گلخانه او پر از بيدهاي نونهال است او آنها را براي فصل بهار آماده ميكند. اين عادت او و عادت همه آنهاست، و هرجا كه رفتهاند شكل زندگي و صورت زمين را تغيير دادهاند. آنها بودند كه از زمين خشك و لم يزرع در كمپ «اشرف» يك شهر سر سبز ساختند و اين همان چيزي است كه نور مراد و ساكنان «ليبرتي» ميخواهند در زمينهاي مرده و ميراننده ليبرتي نيز انجام دهند. اين مبارزه ما براي پيشرفت زندگي در دو جنبه مادي و معنوي آن و آنچه كه از تغيير و ترقي در قوانين و ديدگاهها ايجاد ميكند ميباشد. او شرح ميدهد كه بذر اين درختان را با زحمت زياد از تنها درخت تنومند و قديمي داخل كمپ بهدست آوردم و آنها را ابتدا نشا و بعد شروع به كاشتن كردم او كنار هر نهالي كه كاشته بود اسم يك شهيد را روي پلاكارد كوچكي نوشته بود، و بدينسان او زندگان را شاد و مردگان را گرامي ميدارد.
او ميگويد آن چه بعد از به داركشيدن ريحانه جباري در صحنه سياسي بين دنيا و رژيم گذشت و جهان را تكان داد، فقط يكي از جنبه هاي واقعيت زندگي شهداست، آنها كه در مقابل بي عدالتي ايستادند و از خود ضعف و سستي نشان ندادند آنها مثل درخت استوار شاخ و برگشان در فضاي اجتماعي و سياسي جامعه بال و پر ميگشايد، همانطوريكه در قرآن كريم آمده” و لا تحسبون الذين قتلوا امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (آل عمران 162)
نورمراد با تبسمي آكنده از اطمينان و اميد باغچه كناري را نشان داد و گفت گيرم كه يك بوته گل تاج خروسي را از ريشه در بياوري با هزاران دانه اش كه در زمين ريخته و با رويش جوانه هاي آن چه كار ميكني و حقيقتاً نميدانم امروز رژيم در جامعه ايران با خيزش رشديابنده جوانان چه كار خواهد كرد. من نيز دوست داشتم، واقعيت اين رويش و بالندگي مبارزاتي را با كاشت يك نهال در كمپ ليبرتي نشان بدهم تا عصيان همه شهداي اعدام شده را در برابر بي عدالتي زنده نگاه دارم. در كنار اين نهال، درخت سرسبز تنومند تر ديگري ديده ميشود كه روي پلاكارد آن اسم غلامرضا خسروي (زنداني اعدام شده بند350زندان مخوف اوين) نوشته شده است كه تاريخ كاشت آن مرداد 93 است.
نور مراد ميگويد با كاشتن درخت در كمپ ليبرتي و سرسبز نگاه داشتن آن من به جاي تسليم و ذلت، زندگي و سرشاري و اميد و نبرد را انتخاب ميكنم تا به رژيمي كه ميخواهد ما را از بين برده و زندگي را در ما بميراند و توسط عواملش يك محاصره ضد انساني را بر اين كمپ كه آن را ” ليبرتي “ نام نهاده اند، اعمال ميكند، بگويم شما جز سستي و مرگ و نابودي - و دست برداشتن از پيمودن راه آزادي كه آن را در راه آرمانهاي عادلانه مان آرمان انسانيت و عدالت اجتماعي پي گرفته ايم - براي ما نميخواهيد ولي به شما ميگويم كه من سربلند و راست قامت و استوار باقي خواهم ماند و از وحشت شما از مسيرمان كه مسير حق است، مسرور و مفتخرم. و بدانيد كه اعمال جنايتكارانه تان جز بر فخر و سربلندي و پايداري و شجاعت من نخواهد افزود و روز بروز مصمم تر و قدرتمند تر ميشوم اينطور است كه بر شما پيروز ميشوم بهرغم اينكه خروج آزادانه جهت رفتن به بيمارستان و درمان كه حق اوليه هر انساني و بهطور خاص هر پناهجويي است را از من و ساير ساكنان كمپ دريغ كرده ايد اما بدانيد خستگي و كلافگي و سستي و تن دادن در فرهنگ مبارزاتي ما جايي ندارد “.
نورمراد خاك اطراف نهال را براي آبياري آماده ميكند و با لهجه شيرين لري ترانه لري ” دايه دايه.. وقت جنگه ” را زمزمه ميكند.
او ميگويد آخر براي رژيم ايران كه زندگي مردم اهميتي ندارد آنها ميگويند ” مردم ميميرند. به درك ! من به بمب ميرسم ! زنان صورتشان با اسيد ميسوزد و از بين ميرود به درك ! زن نبايد بپاخيزد و عليه انديشه ارتجاعي زن ستيز قيام كند! مخالفين من بايد در كمپ ليبرتي از بين بروند اگر با موشك ديگر جواب ندارد آنها را با زجر كش كردن و كارشكني در بردن آنها به بيمارستان بهصورت قطره اي هم شده زجركش ميكنم و از پاي درميآورم و عمرشان به درك !
نور مراد ميگويد 52 ساله بودم كه به كاروان مبارزه براي آزادي ميهنم پيوستم آنموقع خيلي ها ميگفتند كه تو با اين سن و سال كه ديگر كاري نميتواني بكني اما من از دلاوريهاي مجاهدين و شهر اشرف شنيده بودم آنموقع كتابي خواندم از سرگذشت ماهي سياه كوچولو كه عكس جريان آب شنا كرد و تسليم امواج خروشان رود نشد و آنقدر در پيچ و خم موجهاي كف آلود و ضربه هاي كشنده سنگلاخ هاي بستر اين نهر يا آن رودخانه، دست و پنجه نرم كرد و تسليم نشد تا سرانجام به دريا رسيد، و اكنون كاشتن درخت در ليبرتي برايم همان حركت ماهي سياه كوچولو را تداعي ميكند. رژيم و نيروهاي وفادارش با محاصره پزشكي كمپ ليبرتي ميخواهند ما را هلاك كرده و اراده مان را بشكنند اما آنها هرگز نخواهند توانست آرمانها و اصول ما را محاصره كنند. اينجاست كه به بنيادگراها بايد گفت به گروگان گرفتن عقيده و آرمان هرگز امكانپذير نيست.
خورشيد در حال غروب است و نورمراد از يك روز پركار بيرون ميآيد او صحبتهاي خود را اينگونه به پايان برد راستي نميشود با غربال جلوي خورشيد آزادي را گرفت اين بيدها روزي تنومند خواهند شد و داستان حقيقت پنهان خود را براي نسلهاي بعدي و پيامي كه بههمراه دارند بازگو خواهند كرد. پيام ماندگاري و رويش و جاودانگي، زندگي وفا و پايداري.
ایران-نامه ای ازعلیرضا خالو کاکائي، لبیرتی، به دکتر ملکی هم قلبی و همصدایی با استادِ فرزانه
نامه ای از لبیرتی به دکتر ملکی
ز گهواره تاگور «آزادی» بجوی، هم قلبی و همصدایی با استادِ فرزانه – عليرضا خالوكاكايي
------------------------------------------------------------------------------------
جوانمردا! خونین جگرا!
کلمات با درد سرشته و از سویدای جان برآمدهات را بر تربت پاک مادر مجاهد جنت پور (مادر داعی) شنیدم. برای چندمین بار سیمای آشنایت را، از سیمای آزادی نگریستم و سر بر شانه شوق، غرق غرور و افتخار شدم. آفرین و دستمریزاد! استاد گرامی! از فرزندان آریا نژاد ایرانی همین شایسته است. از نوادگان بابک ِبیباک، جز این انتظار نیست؛ سرداری که در پاییز عمر نیز زردرویی را در برابر دشمن شایا ندانست.
میدانم، نیک میدانم که بهای کلمات آمیخته با خونجگر را باید باجان پرداخت، این را همه «سبزهای گریزان از بذل هزینه» نیز میدانند اما چه باک! آنان که عشق به این کهن مرزوبوم، جانشان را به آتش کشیده، و از حس انسان بودن لبریزند، البته ازآنچه نمیاندیشند جان است. آویزان شدن از قنارهها و چهارمیخ شدن بر صلیب، بسا شیرینتر و قابلتحملتر است تا دست در دست ِخفت، چکمه خونآلود دژخیم را لیسیدن، و برای سر سایر قربانیان نطع گستراندن و کنده و ساطور و قمه بر دوش کشیدن.
آوخ! «روزگار غریبی ست». همصف با قصابان ایستاده بر گذرگاه، خیلِ خاموشِ تماشا؛ با چشمان ِمات ِ گوسپند مرده سکوت کردهاند. ایکاش! فقط دیوارِ ساکت چشم بودند، ایکاش! تطهیر دشنه جلاد را به قربانی، دشنام نمیبستند و نمیگفتند تقصیر خودش بود، خود این را خواسته بوده است.
صاحب وجدانا! اهل دردا!
چه زیبا، چه افراشته قامت و ستبر سینه! پرده سربی سانسور را میدریدی و فریادهای در گلو خفته ملتی بزرگ و نجیب را بر گوشهای بسته و وجدانهای فروخفته میکوبیدی. رساتر باد و رساناتر! این فریاد عاصی نترس. منتشر باد و منتشرتر این صدای شجاعت و اعتراض.
به یاد دارم، پس از حمله جنایتکارانه به اشرف و قتلعام 52 مجاهد خلق، مکنونات قلبی من و ما را چه خوب در مقالهیی نغز با عنوان «محکومیت کشتار انسانهای بیدفاع»؛ همراه با شعری ماندگار از مارتین نیمولر به اوج رسانده بودی؛ شعری که پاتریک کندی نیز آن را در یک سخنرانی خویش یادآور شد:
«سراغ کمونیستها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ یهودیها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
بعد سراغ فعالان کارگری آمدند،
سکوت کردم زیرا فعال کارگری نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگرکسی نبود تا به اعتراض برآید».
بله، «این شتر پای خانه هرکسی خواهد خوابید». دیروز در غوطه دمشق با بمب شیمیایی و کشتار 1400 انسان بیگناه که 400 نفر آنان کودکان سوری بودند، و در اشرف با تیر خلاص زدن به اسیران بسته دست، و امروز در لیبرتی با 80 موشک، فردا شاید درجایی دیگر و کسی دگر.
درود! بر روان پاکیزه مادر داعی که مراسم ختمش نیز به فریادی برای آزادی تبدیل شد. بهیقین او اینک همراه با مادر قوامی، مادر دشتی، و دیگر مادران مجاهد خلق، این خانوادههای حقیقی مجاهدین صحنه زیبای مراسم ختمش را نگریسته و بسا به خود بالیده است. خدا این «زینبهای زمانه» و هزاران دیگر را، در پیشگاه خلق قهرمان ایران قرین شرافت و روسپیدی تاریخی نماید.
عزیزا!
تو و آن مادران قهرمان شهدا که همیشه فریادهایشان را در پشت دیوارهای اوین میشنویم بعد از پرواز اسفانگیز مادر داعی یتیم نشدید بل، میلیونها همدرد و هم نبض پیدا کردید. خون ریحانه و ستار اینک پا درآورده، قلبها و وجدانها را درمینوردد و کرورکرور برمیانگیزاند.
...
چه بجا فرمودی «آن دانشی که در کنارش آزادی نباشد دانش نیست. در دانشگاهی که بهاصطلاح خیلی استاد و دانشمند وجود دارد اما کوچکترین توجهی به وضع فلاکتبار و غمانگیز جامعه ندارد و دزدیها و چپاولگریها را میبینند و سکوت میکنند. بله در این جامعه بازهم باید گفت: «ز گهواره تاگور آزادی بجوی».
اجازه بده، اینک که روزهای آذر هستیم و خون قندچی، شریعت رضوی و بزرگنیاها هنوز بر درگاه دانشگاه نخشکیده، فریادم را با فریادت گره زنم و همصدا به تمام آنهایی که سکوت در زیر سرنیزههای خونچکان را برمیتابند بگوییم:
بین انسان با دیو و دد، خدا و شیطان بهاندازه تار مویی فاصله است. آنکه سلاخی انسان را در خیابان مینگرد و «خون ریخته بر سنگفرش» تکانش نمیدهد و آهسته و خاموش پنجره را فرومیبندد، در حقیقت جز خویش را نکشته است؛ جز انسان را در خویش نکشته است. آنکه در فرادست یا فرودست، رعشه دردناک انسانی را بر جراثقال تماشا میبرد و سر خویش میگیرد و راه خویش در پیش، با جلادان نقابدار همدست است.
جایی است که نمیتوان گفت من کمونیست هستم یا یهودی، نمیتوان گفت من باخدا هستم یا لائیک، ایرانی یا ایرانی. یا اصلاً به سیاست کاری دارم یا نه، و بعد خود را آسودهخاطر ساخت که «سیاست پدر و مادر ندارد»، و بین ظالم و مظلوم راهی میانه جست. امروزه به یمن دانش پیچیده ارتباطات، هر خبری در ششگوشه دهکده جهانی، بهفوریت میپیچد، و نمیتوان ادعا کرد که من خبر نداشتم.
بله به تأکید، آنچه در ایران و لیبرتی میگذرد، حادثهای نیست که منحصر به یک گروه و دسته باشد. همه باید فریاد خود را علیه این رژیم اهریمنی و اهریمن پرور بلند کنند. این رسالتی است بر دوش همگان؛ فارغ از هر تنوع مذهبی، قومی، زبانی، فرهنگی و گروهی. اگر نجنبیم فردا نوبت ماست. «اینجا دیگر مسأله باخدا و بیخدا مطرح نیست، مسأله کشتار انسانهای بیدفاع است. یک وظیفه همگانی، اعتراض به جنایات انجامشده است». ما همگی صورت کسری هستیم با یک مخرج مشترک بنام انسانیت و انسان بودن. اینجا دیگر خط سرخ همه ماست. حدفاصل بین دیو است و انسان. اگر به کشتار انسانهای بیدفاع اعتراض نکنیم - بیآنکه خود بخواهیم- در قبیله دیو ثبتنام کردهایم و رو به قبلة شیطان داریم.
در این میان رسالت روشنفکران و اصحاب قلم بسا سنگینتر است. اگر امروز که روزِ برآشفتن و فریاد زدن است، در برابر ایل غار تاتاران عمامه به سر، سکوت کنند، فردای روشن آزادی بر آنان نخواهد بخشود. نقاد ِنکتهسنج تاریخ از وادادگان ِمتظاهر نخواهد گذشت. حاشا! حاشا! از آنانی باشیم که به ما «برگ رخصتی دهند تا از معاشقه قمری و سرو، سرودها بسراییم ژرفتر از خواب» اما «خون ریخته بر سنگفرش» را کتمان کنیم.
در زمانهیی که «قصابان بر گذرگاهاند با کنده و ساطور»، شایسته است که کلمات ممنوع را با انگشتان بریده خویش بنویسیم و بردار قلم برآییم تا لعنت تاریخ نشویم. آنجا که خدا به قلم سوگند میخورد زنهار! زنهار! اگر قلم را در خدمت دشمنان قلم و انسان درآوریم و به سودای مرده ریگی حقیر از زخارف دنیای دنی، انسانیت خویش را به حراج گذاریم. نوشتن و سرودن از «انسان» در حاکمیت قصابان، خود حماسه است و زیباتر از آن نیست که خود نخستین شهید قلم خویش باشیم. این سفارش و توصیه ناچیز از کسی است که خود بر دماغه خون و خطر میزید و بارها عبورِ هرمِ گلوله را از کنار شقیقه خویش احساس کرده است، به او اعتماد کنید.
پیش از آنکه «ابلیس پیروزْ مست»، «سور عزای ما را بر سفره» نشیند و ما را در زمره خویش به بندگی درآورد، برخیزیم و صدای خود را در همدردی و اعتراض به صدای استاد ِفرزانه پیوندزنیم.
و اما سخن آخر بازهم خطاب به استاد دل شجاع و سر نترس:
بله، بله، ابلیس پیروز مست، بر تن شرحه شرحه و بی سپر مجاهد خلق، بسا تیر و تبر زد ولی این شجره حنیف،50 سال است که همچنان افراشته قامت و کاکل سبز، میبالد. طنین انفجار آن 80 موشک اینک در تکرار ممنوعترین نام در جامعه ایران شنیده میشود. خودتو، و آن دیگرانی که نامشان را نمیدانم، از بینههای زیبای آن هستید. ما به خودت و آن دیگران بسیار؛ یاران دردآشنا تعهد میدهیم لیبرتی، این قلب تپنده نبرد، کانون انگیزش و الهام را تا یکی دو ماه دیگر «از اولش هم زیباتر، بهتر و قشنگتر بسازیم». هدیه زیر را - در پاسخ به مصرعی که از شاهنامه برگزیده بودی و اینک مطلع یک ترانه زیباست- از من و یارانم بپذیر!
با صنوبری که روی قله ایستاده بود
گونه روی گونه سپیدهدم نهاده بود
موج گیسوان به دوش بادها گشاده بود
از نشیب یخ گرفت دره گفتم
این نه ساخت شکفتگی ست
در کجای فصل ایستادهیی؟
مگر ندیدهیی؟
سبزهها کبود و بیشه سوگوار
فصل فصل خامش نهفتگی ست
آن صنوبر بلند
با اشارهیی بهسوی دوردست ، گفت
قد کوته تو راه را به دیدة تو بست
گامی از درون سرد خود برآی
پای بر گریوه یی گذار و درنگر
رود آفتاب و آب در شتاب
کاروان درد و سرد
در گزیر و ناگزیر
آنک آن هجوم سبز مرز ناپذیر
در کجای فصل ایستادهام؟!
در کرانهیی
که پیش چشم من
بهار شعلههای سبز و
سیره و سرود
در نگاه تو کبود و دود
[در کجای فصل؟/ از بودن و سرودن/ محمدرضا شفیعی کدکنی، م. سرشک]
عليرضا خالوكاكايي
«ليبرتي»
آذر 94
اشتراک در:
پستها (Atom)