۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

ایران-ياد نوگلي از كهكشان اشرف مجاهد شهید سعيد اخوان

ایران-ياد نوگلي از كهكشان اشرف سعيد اخوان
مجاهد قهرمان سعيد اخوان هاشمي، درخانواده اي مجاهد به دنيا آمد. مادرش مجاهد قهرمان نسرين منزوي در عمليات بزرگ فروغ جاويدان و هنگامي كه سعيد 3سال بيشتر نداشت به شهادت رسيد. در بحبوحة جنگ اول خليج فارس، پدرش او را همراه با برادر توأمانش، براي در امان ماندن، از آتش جنگ به كانادا فرستاد. دورة دبستان و دبيرستان را در كانادا گذراند و راهش براي ادامة تحصيلات دانشگاهي كاملاً باز و هموار بود، اما سعيد كه عاشق ايران و آزادي مردم ايران بود. از نوجواني مسير مجاهدت را انتخاب كرد. انتخاب كرد با استبداد ولايت فقيه بجنگد.
سعيد دربارة اين تصميم خود در شرح زندگيش نوشته است:
«خودم تصميم گرفتم كه به ارتش(آزاديبخش) بروم وچندين بار به سرپرستم زنگ زدم وگفتم كه مي خواهم به ارتش آزاديبخش بپيندم. و آنها گفتند آيا تو مطمئن هستي كه ميخواهي بروي؟ گفتم بله! صددرصد! و بعد از آن به مدرسه اي كه درس مي خوانديم زنگ زديم وگفتيم كه ما… ديگر درس نمي خوانيم… و در همان پايگاه فرمهاي ارتش را پر كرديم».
سعيد درجاي ديگر دربارة اين تصميم خود مي نويسد:


« به اين دليل با رژيم خميني مخالفم كه فهميدم رژيم خميني شروع به اعدام و شكنجة مخالفين خود و بطور خاص مجاهدين ميكند …».
«در 15 شهريور يعني چند روز بعد از تظاهرات درآمريكا تصميم به اعزام (به) ارتش آزاديبخش گرفتم. به اين دليل كه مي ديدم دارند بر عليه رژيم مبارزه ميكنند و مي جنگند، و به شهادت مي رسند. با خودم گفتم چرا من بنشينم؟ و زندگي كنم. … مادرم نيز به شهادت رسيده است. ميخواهم انتقام خون شهدا را بگيرم. به اين دليل تصميم گرفتم به ارتش بيايم».
او در نامه اي به رهبر مقاومت، با سادگي و صميميت خاص خودش نوشت
«من شنيدم كه شما گفتين هر كسي كه مي تونه اسلحه دست بگيره، جاش اينجاست، واسه همين من اومدم و دارم آموزشها را ميگيرم وآماده هستم براي مبارزه با رژيم خميني من حاضرم …… من تازه ايراني ياد گرفتم بنويسم و دارم نماز هم ياد ميگيرم. من خيلي ميخواهم مجاهد خلق باشم و حاضرم هر سختي هست بكشم»
او در سال 83 نيز در نامه اي به رهبر مقاومت نوشت:
« برادر سلام! بعد از مدتها توانستم بالاخره يك رابطه با هات بزنم … يك انتخاب مجددي كردم و هي پايم در اين راه سفت تر شد و الان در نقطه اي هستم كه حتي از قبل از جنگ هم پايم سفت تر است … انتخاب كردم كه حتي بعدازسرنگوني هم دنبال زندگي ام نروم و با سازمان بمانم … در هر شرايطي كه پيش بياد براي سازمان، من هستم و هر اتقاقي كه پيش بياد براي سازمان به من مي آد… و تعهد ميدهم كه تا آخرش در هر شرايطي كه باشم پشتت هستم. به اميد ديدار دوباره خداحافظ ،خسته نباشيد ،سعيد اخوان هاشمي26-4-83»

ایران-ياد نوگلي از كهكشان اشرف سعيد اخوان

سعيد قهرمان در گفتگويي دربارة حنيف كفايي يكي از شهيدان 19فروردين، ميگويد:  
«لحظاتي قبل از درگيري بود كه مي خواستند به ما برسند، به شوخي برگشتم بهش گفتم، كفايي، اگه من شهيد شدم اين كيف و وسايلم براي تو. با لبخند هميشگيش گفت : باشه. يكي از بچه ها به من گفت، گفت كه حنيف شهيد شد. اونجا برگشتم بالاسرش، بچه ها بلندش كرده بودند مي خواستند بيان جلو، دستمو گذاشتم روي سر خون چكانش، با تمام وجودم فرياد زدم كه حنيف قسم ميخورم انتقامتو ميگيرم».

ایران-ياد نوگلي از كهكشان اشرف سعيد اخوان

در آخرين خون نوشته سعيد كمترازيك ماه قبل از شهادتش 8 مرداد 92 سعيدنوشت
« رژيم تمام تلاشش را ميكند كه خللي در عزم و ارادة ما وارد كند. از حمله و هجوم تا جابجايي وموشك باران. ولي كور خوانده است چون براي ما مجاهدين اشرفي، اين ها همه اش آزمايش است. و ما در اين راه سه مرز سرخ داريم. ضعف، سستي، و ذلت. و اين توطئه ها نه تنها خللي در اراده هايمان وارد نمي كند بلكه عزممان را راسختر و محكمتر مي كند.تا با درس درخشان، برگ زريني از ايستادي و تسليم ناپذيري در سينة تاريخ به ثبت برسانيم. … به فرمودة مولايم علي عليه السلام، تأكيد ميكنم: اگر از كثرت لشكريان دشمن، تمام زمين سياه شود باكي نداشته و نمي هراسم چون به راه يافتگي و رستگاري خويش و به گمراهي آنان يقين دارم
دفتر خونين زندگي كوتاه سعيد قهرمان در حملة وحشيانة مزدوران مالكي به اشرف با چشماني باز بسته شد. راز چشمان بازسعيد ودستان بسته او و تيرخلاص زدن دشمن به او يادگار جاوانه اي از اين نوگل سرخ انقلاب پيامي است براي همة جوانان ايران براي پيوستن به يكانهاي ارتش آزادي كه به قيام و مقاومت براي سرنگوني استبداد ستم پيشة ولايت فقيه فرا ميخواند
ایران-ياد نوگلي از كهكشان اشرف سعيد اخوان

كليپي ماندگار از نوگل كهكشان اشرف سعيد اخوان

او يكي از مجريان برنامه فرداي ما سيماي آزادي بود
راستي چه وظيفه اي مقدس تر از پيكار و نبرد با آخوندهاي پليد و چه عشقي بزرگتر از عشق به آزادي متصور است پس خوشا آنان كه در راه آزادي ميهن مون ايران از چنگال آخوندهاي ديو صفت و پليد پيكار ميكنند و با عزمي راسخ فراز و نشيب اين راه را طي ميكنند
بله دوستان هر لحظه و هر آن گنج بزرگي است اين گنج را مفت از دست ندهيد زمان قطاري است كه به خاطر هيچكس منتظر نمي مونه قدر زمان را بايد دونست براي اينكه ثانيه ها معنا ومفهوم پيدا كنه بايد آنها را به هدفي بزرگ گره بزنيم هدفي مثل آزادي هدفي مثل فرداي ما
چه جوناي اشرفي چه جووناي توي ايران عاقبت اين رژيم را سرنگون خواهيم كرد با پايداري و با ايستادگي خودمون

کلیپ ترانه زیبای کوچکترید از آنکه مرا زیر و رو کنید

اینجا کلیک کنید

ایران-ياد نوگلي از كهكشان اشرف سعيد اخوان
پدرشهيد قهرمان مجاهد خلق سعيد اخوان -وداع با فرزند عزيزم سعيد از مجتبي اخوان

سعيد جان نخواهم گذاشت بغض وداع با تو تبديل به آه و ناله شود و آن را آذرخشی خواهم ساخت بر سر دشمن...
... روز يکشنبه 10شهريور ابتدا برای من مثل همه روزهای ديگر در زندان ليبرتی بود که صبح از خواب بيدار می شدم و به کارهای روزم می پرداختم و همراه با بچه ها با شادی و شور و نشاط انقلابی امور را پيش می برديم، وبعضاً هم با بذله گويی انفجار خنده جمع پيرامونم را امان نمی داد و...
ولی اين روز تفاوتی داشت بعد از اين که صبحانه خوردم خبر حمله به اشرف را شنيدم. انگار که همه چيز در درون من متوقف شد و بسيار نگران و منتظر اخبار تکميلی بودم...
در اين فاصله تک تک بچه های اشرف از جلوی چشمم رژه می رفتند، فلق دوباره خونين رنگ می نمود و با خودم صحنه های اشرف را پيشاپيش تصوير می کردم بدون اين که هنوز خبری شنيده باشم که چطور شغالان شب پرست از در و ديوار می ريزند تا کبوتران آزادی را به خون بکشند، اما بيچاره شغالان شب پرست..
مستمر آخرين صحبتهايم با سعيد يا نامه های او و نوشته هايش که اين شرايط را برای من از قبل ترسيم کرده بود به خاطرم می آمد. در آخرين صحبت تلفنی که داشتيم سعيد می گفت:
مجاهدين در هر جا که باشند از خواسته های برحق خود و جنگ سرنگونی کوتاه نمی آيند حتی به قيمت شهادت تمامی آنها. بنابراين اگر چه که دشمن فکر می کند می تواند به دلائل مختلف مثل نبود سازمان ملل و قلت نفرات اشرف در اشرف عرض اندام کند اما زهی خيال باطل. ما تا آخرين نفس ايستادگی خواهيم کرد.
سپس اضافه کرد: راستی مجتبی (برخی اوقات به جای بابا مرا مجتبی خطاب می کرد تا نشان بدهد که نه به عنوان فرزندم، بلکه به عنوان يک مجاهد همرزمم دارد نظراتش را با من در ميان می گذارد) از شهادت من ناراحت نشوی و گريه نکنی و از آن خوب عبور کن... .. و بعد می خنديد و می گفت من خودم انتخاب کرده ام و به خطرات و ريسکهای مبارزه از همان ابتدا اشراف داشتم.
درود بر اين عزم انقلابی، دورد درود درود
اما بعد از شنيدن خبر شهادت بچه ها در اشرف لحظات بسيار سنگين بود، نفس به سختی بالا می آمد، و انگاری که زمان از حرکت باز ايستاده بود، اسامی يکی يکی در اطلاعيه شورا در سيما خوانده می شد يک، دو، سه، چهار، ... هر شماره گويی شهابی بود که فرو می افتاد و با هر اسم گويی که زمان متوقف شده به من مجال می داد که آلبومی از خاطرات آنها را مرور کنم، تا اسم سعيدم را شنيدم که... .. به يکباره کلماتش در ذهنم طنين تازه يی پيدا کردند انتخاب، مبارزه، شرف، ميهن پرستی و شهادت... . مجدداً روی بقيه بچه ها متمرکز شدم...
آری زمان مسخر اين قهرمانها شده بود و درخشش الماس وار اين تابلوی باشکوه زمين و زمان وگويی کل تاريخ تکامل را مسخر کرده بود و همه در يک لحظه ايستاده بودند و به اين تابلوی سراسر شور و حماسه و رشادت رشک می بردند، آری من هم رشک می بردم و به تاريخ اظهار فخر می کردم که آری پسر من هم در اين تابلوست، آری فرزند رشيد و دلبند و عزيزم نيز در اين تابلو می درخشد، و می گفتم يا حسين شاهد باش که فرزندم طريق تورا طی کرد و از تابلوی عاشورای تو درس گرفت... و خوشا به حالش که در اين برهه از تاريخ که همه مدعيان مبارزه و انقلابيگری و آزادی و... ته کشيده اند جزيی از اين تابلو رستگاری و ماندگاری است و خودش و وجودش را درسی درخشان و ماندگار برای حال و آينده کرد.
در اين افکار بودم که دوباره خبری پخش شد مبنی بر اين که جلادان مهاجم به 5نفر از اشرفيها با دستهای بسته تيرخلاص زده اند که سعيد يکی از آن دلاوران بود و.. دوباره آتش درونم فروزانتر و شعله ورتر شد در عين حال گفتم درود بر اين رشادت و جسارت که دشمن حتی جرأت ندارد دست بسته آنها را تحمل کند و ترس دارد. البته اين شعله ها تا امروز خاموشی نداشته است...
باخودم گفتم: تکامل برای حرکتش رو به جلو و شکستن بن بستهای ضدتکاملی فديه و خون می خواهد و البته که اين فديه های راه آزادی از جانب رفيق اعلی انتخاب می شوند و طبق معمول در انتخاب خداوند ذره يی شکاف و کاستی وجود ندارد و بهترين را انتخاب می کند، آخر خودش آفريده و حق دارد که بهترين را به نزد خودش باز گرداند و خوشا بحال اين انتخاب شدگان که در واقع امر از همه ماسبقت گرفتند و در مسير تکامل جلودار، راهنما و مشعلی فروزان برای طی طريق ما شده اند و بسی شرف و افتخار برای ما.
آری وقتی به اين تابلوی گرانقدر و بسيار زيبا نگاه می کنم به رغم اين که از دست دادن اين عزيزان و به طور خاص فرزندم سعيد بسيار بسيار سخت می باشد ولی احساس غرور و سربلندی می کنم، عزمم در مبارزه برای سرنگون کردن اين رژيم ضدبشری جزمتر می شود وبا فرزندم جازم تر می شوم.
هميشه در تاريخ چنين بوده است که پيشتازان آزادی و رهايی مردم از قيد و بند ارتجاع و بندگی اندک بوده اند که البته همين اندک تکامل را تابحال به پيش برده اند و می برند و جنايتکاران و ظالمين را به سزای اعمالشان می رسانند:
کم مّن فئةٍ قليلةٍ غلبت فئةً کثيرةً بإذن اللّه واللّه مع الصّابرين
حال چند کلامی با دوستان و آشنايانم به طور خاص و با جوانان ايرانی به طور عام:
سعيد با فدای همه چيزش پا در مبارزه گذاشت و در نهايت با دادن خون خودش حقانيت مسيرش را مهر کرد و به خردمندان راه درست را نشان داد،
خوب است توجه داشته باشيد من که دارم صحبت می کنم اين فقدان برايم بسيار دردناک بود و هست و هنوز يک فرزند ديگرم محمد نيز در کنارم در اين مبارزه هست و با عزمی جزم پرچم سعيد و ديگر شهيدان را گرفته و به پيش ميتازد و درود برعزمش،چون محمد نيز مانند سعيد اين امکان را داشت که بهترين زندگی و تحصيلات را در آمريکا داشته باشد ولی او نيز مانند سعيد و با سعيد همه اين چيزها را کناری گذاشت تا به موضوع عاجل يعنی آزاد کردن مردمش از قيد ستم و سرکوب آخوندی بپردازد و هر دو طريق عشق به ميهن پيش گرفتند و به ارتش آزادی پيوستند.
من به عنوان يک مجاهد خلق و پدر سعيد که قبل از او مادر و عمويش در اين راه جان باخته بودند از يک طرف اين فقدان برايم بسيار سنگين و جانکاه می باشد و از طرف ديگر با خودم می گويم مگر آزادی بدون قيمت می شود و يا مگر می توانم بگويم که آزادی قيمت می خواهد ولی اين قيمت را چرا من بدهم و کسان ديگر هستند و..
طبعاً اين منطق بسيار ناجوانمردانه است و همان مسيری است که حزب توده و اذناب آن در دوره دکتر مصدق پيش گرفتند و از پشت به مردم خنجر زدند وگرنه چه بسا تاريخ ايران زمين طور ديگری رقم می خورد و ای بسا خمينی و ديگر ديو صفتان مجال بيرون آمدن از شيشه نفرين شده را پيدا نمی کردند.
پس اين راه قيمت دارد و بايد که اين قيمت را من و ما بدهيم و البته می دهيم و سرفرازانه هم می دهيم، باشد که فردای آزادی ايران از يوغ آخوندهای خون آشام، مردم ايران سربلند باشند که چنين فرزندان رشيدی داشته اند و به دنيايی فخر بفروشند و حرفی برای گفتن داشته باشند و سرنوشت آنها مثل ديگر قيامهای کشورهای منطقه سرش در گل فرو نرود و خونهايشان به ثمر بنشيند.
درس اين حماسه قبل از هر چيز اين است ک بادست خالی می توان جلوی اين شب پرستان ايستاد و آنها را پس زد و به پيروزی دست يافت. . همان طور که می دانيد اين حمله يی طراحی شده توسط دو دولت (دولت آخوندی و مزدورش مالکی در عراق) بود با امکانات وافر و سگان زنجيری ويژه و آموزش ديده برای کشتار و جنايت.
ولی در اثر مقاومت و ايستادگی جانانه و قهرمانانه اين 100نفر بود که طرح دشمن به شکست کشانده شد و به هدفش نرسيد و آبرويش در سطح جهانی نيز رفت و همه فهميدند که رژيم با مزدورش مالکی اين جنايت را انجام داده اند... . و دستاوردهای بعدی آن... . باش تا صبح دولتش بدمد...
غرض اين که حماسه اين قهرمانان الگو و الهامبخش جوانان غيور ايرانی است و لحظه بپاخاستن آنها را دست در دست مؤسسان چهارم ارتش آزادی نزديک و نزديک تر می کند و هم چون سيلی بنيان کن بساط آخوندهای جنايتکار را برخواهد چيد.
آری اراده ها با خون اين شهيدان صيقل خورده است، انگيزه ها نو شده است و غيرت و شرف ايرانی در برابر چشم جهانيان قرار گرفته است تا کور و بور شوند مماشاتگران غربی ودم و دنبالچه های آنان در داخل و خارج.
و بگذار بفهمند وقتی که جوان ايرانی اراده کند هيچ باند خائن و مماشاتگری يارای مقاومت در برابر عزم آنها را ندارد. پس درود براين غيرت و شرف جوان ايرانی، درود درود درود
گرفتن انتقام اين خونها نيز تنها در چنين مسيری است که محقق می شود و فقط در چنين مسيری است که به ثمر می نشيند و ميوه خودش را می دهد. خونهايی که به حق بن بست شکن و اميد دهنده و مبشر فردای ما، فردايی ”آزاد ورها“ از ستم آخوندی می باشد.
در تاريخ مبارزات بعد از اسلام، حضرت ابوالفضل به دليل شهامت وجسارت و وفای به عهد با امام حسين، تجسم سوگند وفا شد و به حق جاودانه شد،
در تاريخ مبارزات ايران نيز به نظر من شهدای اخير در اشرف با توجه به انتخابشان و شهامت و جسارتی که در مقابل دشمن نشان دادند تجسم سوگند فدای بيکران به خود گرفتند و نام آنها مترادف فدای همه چيز البته آگاهانه و مختارانه می باشد درود براين عزم انقلابی که سيمای سوگند فدا به خود گرفت.
پس يقين دارم که دير نيست روزی که دريادلان و يلان شجاع ايرانی، ای شيردلان و دختران و پسران کاوه همه بپاخيزند و نقش خود را در تاريخ بازی کنند. در آن روز دست در دست يکديگر بساط رژيم ضدبشر و نابودکننده حرث و نسل ايرانی را جمع خواهيم کرد.
و سخنی با فرزند عزيزم سعيد:
سعيد جان به اعتبار جوششی که خون تو و ديگر يارانت در ايرانيان باغيرت و به طور خاص جوانان هم سن و سال خودت به راه انداخته است آرام و مطمئن باش که انتقامتان را به زودی خواهيم گرفت و می دانم که تا ما انتقام اين خونها را نگرفته ايم، شما آسوده 
نخواهيد شد و دوست دارم بدانی که تا آنزمان ما نيز آرام و قرار نخواهيم داشت و آسودگی برما حرام خواهد بود
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

۱۳۹۴ شهریور ۱۱, چهارشنبه

ایران--يادي از قهرمان مجاهدعلیرضا پورمحمد (زکریا)

 قهرمان مجاهدعلیرضا پورمحمد (زکریا)

«… من مجاهد هستم بجز آرمان مجاهدي هيچ چيزي براي من رسميت ندارد و اين را هم به سادگي به دست نياورده ام كه به همين سادگي از دست بدهم. مجاهد مي مانم. به خاطر اين كه آرمان جامعة بي طبقة توحيدي در اين واژه نهفته است. ارزشي خارج از اين، برايم قابل تصور نيست. همواره بر مجاهد بودنم افتخار ميكنم و از آن انرژي ميگيرم… مجاهد ميميرم و اين، دنيا و آخرت من خواهد بود
مجاهد شهيد عليرضا پورمحمد در اردبيل متولد شد. پس از پيروزي انقلاب ضد سلطنتي ابتدا به تصور اينكه خميني آرمانها و خواسته هاي مردم ايران را دنبال ميكند عضو يكي از كميته ها در اردبيل شد اما به زودي دريافت كه اين كميته هاي خميني ساخته، تنها هدفشان سركوب و غارت مردم است و آن را ترك كرد.
عليرضا كه از خميني سر خورده شده بود، در جستجو برآمد كه چه تشكلي و چه نيرويي ميتواند جواب دردها و تباهي و فقري كه در پيرامونش ميديد و با پوست و گوشت خود لمس ميكرد، باشد. او در مطالعه و تكاپوي مستمر خود، در سال 58 با مجاهدين آشنا شد و آنچه را كه در جستجويش بود در سازمان مجاهدين يافت و از آن پس، تمام وجود خود را وقف تبليغ راه و آرمان مجاهدين كرد.
عليرضا پورمحمد كه به علت فعاليتهايش در اردبيل شناخته شده بود، پس از 30خرداد 60 دستگير شد و پس از شكنجه هاي وحشيانه، به 6سال حبس محكوم شد.در سال 63 در حالي كه 3سال و نيم از دورة محكوميت خود را در زندانهاي اردبيل و تبريز طي كرده بود، توانست از يك موقعيت به وجود آمده، با جسارت و هوشياري استفاده كند و از زندان بگريزد.اودر سال 64، خود را به منطقة مرزي رساند
 قهرمان مجاهدعلیرضا پورمحمد (زکریا)

عليرضا تكنيسين خودروهاي چرخدار بود و در كارهاي پشتيباني ارتش آزاديبخش، شاخصي از تعهدپذيري بود. در برخي موارد كه همة شرايط نامساعد و نا اميد كننده مي نمود، عليرضا سرشار و پراميد مسئوليتهايش را پيش ميبرد.
خلاقيتها و ابتكارات فني عليرضا در شرايط محاصرة اشرف و نبود امكانات، از ويژگيهاي برجستة او بود
افزايش مستمر تعهدات و سرخم نكردن زير بار تضادها و مشكلات، جديت و صلابت، بشاشيت و جمع گرايي، از روحية رزمندة او در مَصاف با ديكتاتوري ولايت فقيه، از ويژگيهاي برجستة عليرضا پورمحمد بود كه در لابلاي آخرين نوشته اش تا ماه قبل از شهادتش به خوبي پيداست:
”در مقابل جنگ تهاجمي و هرگونه وحشيگري دشمن با جنگ 100 برابر تهاجم حداكثر آماده بيابيا ميگويم. در اين جنگ سرنوشت كه دشمن نفسهاي آخرش را ميكشد، با سلاح آتشين انقلاب خواهر مريم و پشتيباني وهدايت جمع سلطان نصير با دشمن سينه به سينه، سپر به سپر با تمام ظرفيت ايدئولوژيكي ام در جميع جهات در نبرد و جنگ خواهم بود».
عليرضا پورمحمد، مجاهدي نستوه، از خطة آذربايجان، سر انجام پس از سه دهه مبارزة خستگي ناپذير با استبداد مذهبي، در روز دهم شهريور 92 توسط جلادان مالكي و خامنه اي در اشرف، در رفيعترين قلة فدا، به شهادت رسيد و خون پاكش مشعلي فرا راه جوانان انقلابي اين ميهن و همة عاشقان آزادي ايران زمين شد.
من عشق تو را خریده ام آزادی!
با بال تو من پریده ام آزادی!
می مانم و گر شهید این راه شوم
بر پرچم تو چکیده ام آزادی!

ایرا- يادي ازه مجاهد قهرمان ش حمید باطبی

«… نه جا می‌مانی در دل خاکستر
نه گم می‌شوی در تن غبار.
آیین تو؛ برخاستن است
تـو شمع نیستی
ــ که جاری بمانی در مرگ ــ
تو، هماره، خورشیدی
ــ در آفاق یا در حصار ــ …»
مجاهد قهرمان حميد باطبي در سال 1337 در فيروز كوه به دنيا آمد. دوران دبيرستان را در شهر سمنان گذراند و در همين دوران با مشاهدة نابرابر هاي اجتماعي به دنبال گمشده اش براي مبارزه در راه آزادي و عدالت اجتماعي, از محفل هاي مذهبي مدعي مبارزه گرفته تا گروه هاي هنري مختلف عبور كرد, تا در سال 56 با ورود به دانشگاه صنعتي اصفهان, در ارتباط با دانشجويان فعال و مرتبط با مجاهدين قرار گرفت
«با فهم دقيق از آنچه كه پشت سر گذاشته ايم و با اشراف نسبت به آنچه كه در پيش داريم با تمامي پستي و بلنديها و ابتلائات و مشقت هاي محتمل، متعهد مي شوم… بار بيشتري در كار ومسئوليت برداشته تا بدين وسيله آرزوي خلق محروم و در زنجيرمان كه همانا سرنگوني رژيم پليد آخوندي است و برقراري و بر قراري حاكميتي دموكراتيك , با رهبري برادر مسعود و خواهر مريم هرچه سريعتر محقق شود».
مجاهد قهرمان حميد باطبي، در سخت ترين شرايط، همچون سنگ زيرين آسيا، بردبار و صبور، در همة صحنه ها از مجاهدان پيشتاز مسئوليت پذير و راهگشا بود. درك عميق حميد باطبي از انقلاب ايدئولوژيك دروني مجاهدين، براي همرزمانش شاخص و الهام 
بخش بود. او دربارة ثمرات انقلاب آرماني مجاهدين نوشته بود
مجاهد  قهرمان ش حمید باطبی
«با ايمان و ايقان به راهي كه تاكنون پيموده ايم و پيروزيهائي كه به يمن مقاومت 7 سالة اخير كسب كرده ايم و برگهاي زريني كه در تاريخ مبارزه خونبار خلقمان بر عليه ارتجاع و آخوندهاي دجال و دين فروش حاكم بر كشورمان به ثبت رسانده ايم، و اين همه به بركت برخورداري از تشكيلاتي پولادين و در رأس آن رهبري پاكباز مسعود و مريم و سلسله آهنين عزم شوراي رهبري سازمان بوده و هست و خواهد بود».
حميد قهرمان در مرداد سال 90 در جاي ديگري نوشته است:
«...آنچه توانست اين مهم را محقق نمايد، ايمان به بر حق بودن آرمان و صحت استراتژي و تكيه بر عنصر انقلاب ايدئولوژيكي دروني مجاهدين بوده و هست و خواهد بود. خلق حماسه هاي درخشان 6 و 7 مرداد 88 و 19 فروردين 90 مثال بارز اين حقيقت است، معني تهاجم حداكثر با تكيه بر توانمندي دروني مان كه مبتني بر انقلاب است. من به اين حقيقت ايمان دارم كه در اين مرحله اي كه درآن قرار داريم سرنوشت خلق و انقلاب و مجاهدين در مصاف با ارتجاع غدار و مزدوران عراقي اش تنها و تنها با تكيه بر دستاوردهاي ايدئولوژيكي و تشكيلاتي مان و با جنگ حداكثر و تهاجم در تمامي پهنه هاست كه تعيين تكليف مي شود و هرچيزي غير از آن ما را و مسير خلق و انقلابمان را در مسير انحراف قرار خواهد داد».
با همين ايقان و ايمان بود كه رحيم با روشن بيني تمام، رسالت ملي و تاريخي خود را به عنوان يك مجاهد كمتر از دو ماه قبل از شهادتش اينگونه ترسيم كرد:
«دشمن زبون به شيوه هاي گوناگون تلاش كرده و مي كند شرايط را بر مجاهدين ليبرتي و اشرف سخت كند تا ما را در ادامه راه دچار ضعف و سستي كند ، به عنوان يك مجاهد خلق با تمسك به امير مؤمنان و پرچمداران پاكباز راهش مسعود و مريم ، آرزوي اين خواسته دشمن را تا گور در دلش باقي خواهيم گذاشت
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران- یادواره قهرمان مجاهد حمید صابری شير رزم آور عرصه هاي پيكار

فرمانده قهرمان حميد صابري، زادة مردم مجاهد پرور رشت، بهراستي گردي از سلالة كوچك خان و از فرماندهان برجسته ارتش آزاديبخش بود. او در همة صحنههاي جنگ رويارو با رژيم ددمنش آخوندي با رشادت جنگيد و خوش درخشيد.
حميد كه از سال 57 در صف هواداران سازمان مجاهدين قرار گرفته بود، از سال 58، همزمان با تحصيل در رشتة مهندسي راه و ساختمان دانشگاه كرمان، فعاليت حرفهيي خود را آغاز كرد. مسئوليتهاي او در دورة فعاليت سياسي و سپس در دورة مقاومت انقلابي پس از 30خرداد و سپس اعزام به منطقه و سازماندهي در نيروهاي رزمي و ارتش آزاديبخش، قصة همزمان پولاد شدن و الماس شدن است.
اما درخشش گوهر ناب انساني و آرماني فرمانده حميد پس از انقلاب ايدئولوژيك دروني مجاهدين و به عنوان رزمآور و سردار اين عرصه و بخصوص در 10سال پايداري پرشكوه در اشرف تجلي كرد. مسئوليت پذيري در عين فروتني و بيرنگي و بينام و نشاني. خود حميد قهرمان تأكيد داشت كه جنگ صدبرابر و جنگ سرنگوني تنها در پرتو اين انقلاب امكانپذير است. او در جايي نوشته بود:

قهرمان مجاهد حمید صابری

« دشمن محاسبه كرده بود با زرهي كار اشرف را تمام مي كند ولي باسد سديد مواجه شد و اين سد سديد چيزي جز انقلاب مريم نبود. من به عنوان يك مجاهد اشرفي كه از شاهدان فروغ اشرف بودم به رهبري پاكباز مقاومت اطمينان مي دهم كه مجاهدين بعد از فروغ اشرف آن مجاهدين قبل از فروغ اشرف نيستند و مي توانند با اتكا به انقلاب مريم و شوراي رهبري جنگ صد برابر را ماده كنند و به چيزي كمتر از پيروزي فكر نمي كنند ».
اما بيگمان آخرين رزم و نبرد فرمانده قهرمان حميد صابري در يك سال حفاظت از اشرف و نهايتاً شهادت مظلومانه و در عين حال قهرمانانة او به دست آدمكشان تحت امر نظام پليد ولايت فقيه بود. او خود در يكي از آخرين نوشتههايش در مرداد 92، دربارة اين رزم آخرين چنين گفته است:
«...به نقطه تغيير دوران رسيده ايم و همه شواهد دروني و بيروني حاكي از مرحلة سرنگوني است و اين را بيش از هر كس دشمن گرفته است ، لذا براي نجات خودش از هر فرصتي و شكلي استفاده ميكند تا ما را نابود كند و با افزايش فشار و موشكباران ، شرايط را بر ما غير قابل تحمل كند . غافل از اينكه ما مدتهاست كه نقشه مسير نوشته ايم و تا بن استخوان به مرحلة سرنگوني ايمان داريم . ما سوگند خوردهايم كه ذرهاي از حقوق قانوني خود كوتاه نياييم و هرگز سستي و ضعف وذلت را به خود راه ندهيم… اگر فكر ميكند با موشكباران و شكار طعمه ميتواند ما را بپاشاند ، كور خوانده است …».
آري، بهراستي دشمن زبون در مرحلة سرنگوني كور خوانده بود و بي گمان با آغشته كردن دست ناپاكش به اين خونهاي گران بارتيشه به ريشه خود زد.از خون اين سرداران شرف كه در رگهاي جوانان اشرفنشان و قيام آفرين جاري شد اشرف در جاي جاي ميهن و جهان تكثير گشت، حال گوبه دشمن باش تا ببيني چه طوفانهاي بنيانكن برخواهد خاست.
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید
سـيـنه سرخان مـهاجر
ای که شيوا شعر خون پيچيده در آوازتان 
نـغمه ی آزادگی در تـار تـار سازتان
خنـجـر خون از نيـام جان جان بـر می کشيد
سيـنه ی گلگونتان گل آيت اعـجازتان
خونتان چون توسنی تکـتـا ز جولانگاه عـشق
نعـش دشمن زير پا ی توسن تکتـازتان
در حريم عاشقـی سيمرغ خون سرخ تان
پـر گشود از اوج اوج قاف ايمان سازتان
در پگاهی نقـره گون با تيـر آتشـبـار خصم
گل بـزک شد با گل خون قامت گلـنـازتان
شعله شعـله لاله مشعـل دار شد در خاکـتان
ای غـريب افـتـاده گان آلاله ها دمـسـازتان
رازها در سينه صد چاکتا ن شد گر به خاک
گــفـتگو با گـل کنيــد آلاله ها هـمـرازتان
روح تان با بال نور از تيـره مرز تن گذشت
خوش بود از خاکدان تا بـی کران پـروازتان

ایران یادواره مجاهد قهرمان اصغر قدیری


از فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي ايراناز اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون مالي و تداركات
شهيد قهرمان مجاهد خلق اصغر قديري 38 سال از عمر 55 ساله اش را در نبرد با ديكتاتوري شاه و شيخ سپري كرد.
او فقر و محروميت مردم در زير ديكتاتوري شاه را نمي توانست تحمل كند؛ از اين رو در جستجوي امكان و تشكلي براي مبارزه برآمد و با بسياري از محافل مذهبي مدعي مبارزه رابطه برقرار كرد، اما با پيدا كردن شناخت عيني از آنها, راهش را از اين مدعيان دروغي جدا ميكرد و به جستجو براي يافتن مطلوبش ادامه داد. در يك كار تحقيقي ستايش انگيز, اسناد مربوط به هزاران امام زاده را جمع و مطالعه كرد, و در مقدمه اي بر وجه مشترك زيارتنامه هاي اين امام زاده ها نوشت:
«مبارزه, يك انتخاب عاشقانه است كه بدون راهبري عقيدتي ره به منزل مقصود نمي برد».
در اين جستجوها بود كه اصغر قديري سر انجام محبوب آرماني اش را در سازمان مجاهدين خلق ايران يافت, به آن دل بست و تا روز شهادتش هر روز عاشقتر و دل بسته تر شد.
 مجاهد قهرمان اصغر قدیریكمتر از دوماه قبل از شهادتش نامه اي براي رئيس جمهور برگزيده مقاومت خانم مريم رجوي نوشت:
از فرصت بدست آمده استفاده مي كنم و از شهر شهرها يعني اشرف و از قلب لشكر فدايي اشرف
شهري زتو زير و زبر, هم بي خبر هم باخبر
وي از تو دل صاحب نظر, مستان سلامت مي كنند
او دربخشي از نامة خود به رهبر مقاومت بعد از واقعة 19 فروردين 1390 نوشته بود:
« شما گفته بوديد كه هيچكس به اندازه خود مجاهدين نميداند كه چه ميزان خطراتي در راهي كه در پيش رو داريم ما را احاطه كرده است.
…قطعا هيچكس به اندازه مجاهدين نميداند روبرو شدن با زرهي يعني چه، كما اين كه قطعا هيچكس به اندازه مجاهدين درجه شرزگي و پليدي و پلشتي خميني و آل خميني را به خوبي نميداند. اما شگفت تر اين است كه مجاهدين در مكتب شما اين را بخوبي ميدانند و لمس مي كنند كه در رويارويي بدنهاي پاك و مطهر خواهران و برادرانشان با زرهي و هاموي و تير و تبر اين پليدان و پلشتان چه نتيجه اي حاصل مي شود
سرانجام قهرمان شهيد مجاهد اصغر قديري با شهادت پرافتخارش در قلة 38سال مجاهدت بي وقفه، آنچه را گفته بود، به درخشانترين وجه به اثبات رساند و صفحه يي زرين از فدا بر تاريخچة خونبار مقاومت ايران افزود
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران- یادواره مجاهد قهرمان سعید نورسی


«گاه که می‌خرامی بربلندترین قله‌های فرزانگی لبریز فخر می‌شوم گاه که می‌رزمی لبریز عزم می‌شوم و گاه که می‌درخشی سرشار عشق و بناگاه، ستودنت را آغاز می‌کنم…».
یادی از ستاره اي از كهكشان اشرف مجاهدي فدا كار كه تا آخرين نفس جانش را فداي همرزمانش كرد سعيد نورسي
عكس بجاي مانده از صحنه شهادت اين مجاهد يكي از بالاترين برگهاي زرين تاريخ مبارزات ايران زمين 
نشانه اوج فداكاري و احساس مسئوليت و تعهد مجاهد خلق است
مجاهد قهرمان  سعید نورسی

مجاهدي كه هيچگاه لبخند از لبانش نيافتاد
هيچ حادثه اي هر چند تلخ و ناگوار نمي توانست لبخند شيرين او را از لبهايش محو کند اما در پس اين چهره خندان و پرنشاط، شيرمجاهدي لبريز از عزم و خشم و کينه نسبت به دشمن ضدبشري کمين کرده و پنجه بر ديوارهاي جانش مي کشيد. وقتي صحبت از درد و محنت و زندگي پرنکبتي که رژيم آخوندي بر مردم ايران تحميل کرده، مي غريد که مردم ايران آخه تا کي بايد اين همه بدبختي رو تحمل کنند؟! «اين دشمن را بايد با انقلاب خواهر مريم به سنگ کوبيد».
و آنجا که پاي همرزمان مجاهدش به ميان مي آمد، سعيد يکپارچه عشق و ايثار و فدا بود. نه فقط به خاطر مسئوليتي که به عنوان افسر بهداري مقر داشت، بلکه عشق به همرزم و اصلاً دوست داشتن با جانش آميخته بود. در جريان حملات 6 و 7مرداد و 19فروردين مثل پروانه به دور بچه هاي مجروح مي گشت و شب و روز و خواب و بيداري نمي شناخت.
او در سال 91 نوشت:
«براي آزادي بايد فداي يکتاپرستانه ابراهيم خليل الله را الگو قرار داد، زيرا سايه شوم [نابودي] ارتجاع را بايد درهم شکست و تباهي و فساد و انحطاط را با فداي بي شکاف يکتاپرستانه کنار زد و آزادي را براي خلق به زنجير کشيده به ارمغان برد و اين مسئوليت هر مجاهد و انسان آگاه و با اختيار است».
سعيد در آخرين نوشته اش در مرداد 92 نوشت
«... مجاهدين خلق، پشت ابرهاي تيره اختناق و زنجير، خورشيد آزادي را مي بينند و من که عضوي از آنها هستم به خود مي بالم، چون با آنها بوده ام و ديده ام که چگونه در هر دوره اي بر عليه شرايط سخت شوريده اند و تسليم شرايط نشده اند…
ما در عمل لحظه به لحظه به حقيقت ديديم به آنچه که در ليبرتي و اشرف مي گذشت ايمان آورديم که همه از کارزار سرنگوني و تغيير دوران در جميع جهات بود و چه آزمايشي غرور انگيز بوده و هست که عبور از آنها جزو افتخارات هر مجاهد است»....
و دشمن ضدبشري با جنايت شقاوت بار خود که بي ترديد مصداق بارز جنايت عليه بشريت است، با ريختن خون جوشان سعيد و ياران همرزمش در کلينيک اشرف، به اين حقيقت گواهي داد که آري، اين نبرد، نبرد براي سرنگوني رژيم پليد آخوندي و طلوع خورشيد آزادي بر آسمان ميهن به آخرين مرحله خود نزديک است.
متبرک باد خونهايي که بشارت بخش رهايي مردم ايران شدند!
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-یادبود قهرمان مجاهد ناصر حبشی

به ياد ناصر قهرمان، هميشه حاضر در ميدان هاي جنگ صد برابر و مسيرهاي سخت و ستيغ هاي سربلند

به خداوندي خدا اگر زمانه 100 بار سخت و دشوار بشود سجده شكر به جا مي آورم و ذره اي از آرمانم كوتاه نمي آيم و با كس نخارد و جنگ صدبرابردرسي درخشان بر دشمن خلق و خدا نشان ميدهيم.چه افتخاري بالاتر از اين كه در مسير فدا و صداقت شهيد و رستگار شوم و البته در يكان72 فدايي اشرف در خاك پاك اشرف شهيد شوم

آخوندها بدونند ما یک ذره از این حرف که سرنگونیه هدفمون همون سرنگونیه، یک لحظه کوتاه نمی آییم و تا دینش می ایستیم تا دینش زیر سایه رهبری مون. زیر سایه خواهر مریم هستیم و ایستادگی می کنیم تو هر شق، و مطمئن باشه رژیم خمینی، حامیانش مطمئن باشند، مخصوصاً رژیم خمینی، مخصوصاً خامنه ای بدونه که ما مجاهدین از این راه و از این هدفمون کوتاه نمی آییم»..
اينهاجملات به يادگار مانده و قطره اي از عزم راسخ وفداي حداكثر مجاهد قهرمان اشرفي ناصر حبشي است
 قهرمان مجاهد ناصر حبشی
اين فرزند دلير زاده مردم دلیر آمل، متولد سال1361 ميباشد و از جوانان آگاه و غیرتمندی بود که به رغم فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، و فراهم بودن زندگی مرفه، برای آزادی عزم کردو به قافله ایستادگان برای آزادی، به قافله اشرفیان و مجاهدان پایدار آن پيوست.
این انتخابی بسیار سخت و ستودنی بود چرا که هنگام پیوستن او به سازمان و ارتش آزادی، در سال 1383، اشرف در قلب توطئه های رژیم و مزدورانش در عراق و همدستان بین المللی رژیم قرار داشت. ارتش آزادی بی سلاح، عزم پایداری کرده بود.
شور و نشاط و سرزندگی او همواره در گفتار و رفتارش به چشم می خورر و از ابتدای ورود به اشرف در مسئولیت پذیری و فداکاری نمونه شد
ناصر جزو مجاهدانی بود که برای نگاهداری اموال مجاهدین در اشرف ماند. او در تمام این دوران با سرزندگی، مسئولیتهای خود را انجام داد.
او در مصاحبه ای در مورد سنتهای نوروزی مردم ایران در نوروز 92گفته بود:
«همونطور که می دونید، سیزده به در یک سنتی هست که سالیان بین مردم ایران برگزار میشه و حکومتها و دیکتاتورها آمدند و رفتند ولی نتونستند این سنت رو از بین ببرند و مردم سالیان این سنت رو دارند برگزار می کنند. چرا؟ چون این یک سمبلیه که زشتیها، پلیدیها، خلاصه ناامیدیها، زنگارها رو کنار می زنه. و از اونور بجاش امید، عشق به آینده، سرزندگی، شادابی رو میاره». … «و مردم هم به خاطر مخالفت با این آخوندها و چون به خاطر این که امسال هم سال سینه و سال سرنگونیه این سنت رو با شکوهتر برگزار می کنند».
کلمات این مجاهد والا که یکی از قهرمانان ایستادگی در اشرف گلگون است، خود گواه شأن و مرتبت او و عزم استوار اوست:

 قهرمان مجاهد ناصر حبشی
آخرين دست نويس بجاي مانده از اين مجاهد شيدا و شوريده يك ماه قبل از شهادتش است كه در پيشگاه مولا علي تجديد وفاي به عهد مجاهدت كرده بود
در قسمتي از نوشته هايش گفته بود چه افتخاری بالاتر از این که در این مسیر فدا و صداقت شهید و رستگار شوم. و البته در یگان 72 فدایی اشرف، و در خاک پاک اشرف شهید شوم. یا علی! در این کارزار سرنگونی می خواهم قدر خلق در زنجیر و قدر خودم را رقم بزنم پس من را در این مسیر ثابت قدم نگهدار و ایمانم را هر چه راسختر و بدون شکاف کن

بی شک، هر ایرانی شریف و آزاده و هر عاشق ایران، اینک خون ناصر را بر سرخی پرچم ایران و در ستاره آرم سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران می بیند و از این شهیدان والا و ایستادگان پرشکوه ترین پایداریها، برای سرنگون کردن خامنه ای و رهایی مردم 
ایران بپا می خیزد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید