۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

ایران-يادي از مجاهد قهرمان علي اصغر عمادي چاشْمي

آيين تو برخاستن است
نه جا مي ماني در دل خاكستر
نه گم ميشوي در تن غبار
تو شمع نيستي
كه جاري بماني در مرگ
تو هماره خورشيدي
در آفاق يا در حصار
تيغ شب در مي ماند آنگاه كه تو ديده مي گشايي
بگذار بخت خود را بيازمايد تيغ شب
 علي اصغر عمادي چاشْمي
از آخرين نوشته و اثر ماندگار از علي اصغر عمادي
”ارزش انسانِ امروز به جنگ و مبارزه براي آزادي است”.
اصغر عمادي در انقلاب ضد سلطنتي درشمارفعالترين جوانان قائمشهر بود. و ازهمين جا با مجاهدين آشنا شد. با اينكه تكنسين برق صنعتي و داراي شغل بود، اما زندگي و رفاه فردي او را قانع نميكرد. چرا كه مردم محروم را ميديد كه چگونه براي كمترين خواسته هايشان سركوب ميشوند. از اين رو آرمان آزادي، اصغر را به مجاهدين در مازندران رهنمون كرد. به خاطر رويارويي با عوامل استبداد مطلقة فقيه، علي اصغر در سال60 دستگير شد و تا پايان همان سال در شكنجه گاههاي سمنان و قائمشهر محبوس بود. اما اصغر كسي نبود كه با شكنجه و زندان تسليم شود و دست از آرمان خود بردارد. پس از آزادي از زندان هستة مقاومت تشكيل داد و به فعاليتهاي تبليغي در راستاي خطوط و سياستهاي سازمان دست زد.
با تشكيل ارتش آزاديبخش ملي، اصغر عزم خود را براي پيوستن به آن جزم كرد و با تلاشهاي پيگير موفق شد در سال 1367 خود را به صفوف رزمندگان شهر اشرف برساند. اصغر به دليل تخصصي كه در برق داشت، سالها از مسؤلان برق اشرف بود و در سختترين شرايط و محاصره 5ساله اشرف، به بهترين صورت و ابتكارات و خلاقيتهاي خود و ساير يارانش برق اشرف را تأمين كرد.
روحية فعال و بشاش اصغر و تواضع و افتادگيش، از او الگوي رزمندهاي تمام عيار و هر لحظه حاضر به جنگ ارائه ميداد.
اصغر با عبور از انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين، در مبارزه با رژيم آخوندي بسا مستحكمتر شد.
در نوشته اي به تاريخ 28 آبان 91 مينويسد
” هيهات مناالذله من به خود نامدم اينجا كه به خود باز روم. روزيكه خود را يافتم يتيم و درمانده و بي پرو بال بودم، خداوند به من رهبري شايسته مسعود و مريم را داد و مرا به سبب انها عزت و كرامت بخشيد. ... گم گشته و سرگردان بوديم اين مسعود بود كه به ما راه را نشان داد و اين انقلاب خواهر مريم بود كه ما را بالا و بالاتر برد و به مقم انسان رساند.
هيهات، هيهات، هرگز دست از چنين رهبري شايسته برنخواهم داشت …».
حركت به سمت آزادي و حاكميت مردم نياز به انقلابيوني دارد كه با آگاهي عميق و چشماني باز حركت كنند و پيش بروند.
در افقي نزديك، سرنگوني آخوندهاي حاكم بر ايران را ماده ميبينم. هرگز خون ما از خون هزاران رزمنده آزادي رنگين تر نبود. اگر هستيم از براي جنگ براي آزادي است. امروز مأموريت و نقشه مسير من ادامه راه حضرت علي و امام حسين ع همان جنگ با بي عدالتي و براي آزادي است”.
مرداد 91.
آخرين اثر ونوشته اصغر اوج ايمان راسخ او به سرنگوني را نمايان ميكند او درمرداد92 نوشته بود
«با ايمان راسخ به وارد شدن به دوران سرنگوني رژيم، معتقدم كه هرآنچه در ليبرتي واشرف ميگذرد، همه اش فتح مبين است و به سرنگوني ميانجامد
بي شك از خون اين دلاور هزاران ستاره و اشرف ديگر تكثير شده و ميشود
كما اينكه فرزند اواميرمسعود عمادي
دركنفرانس گراميداشت شهيدان قتل عام اشرف در واشينگتن در (23شهريور92) گفت
مرگ پدر من بيهوده و باطل نبوداو
خطاب به هم ميهنانش در ايران منجمله خويشاوندانش که در خيابانها اعتراض کردند و بخاطر اينکه بخشي از جنبشي هستند که پدرم در حمايت از آن جانفشاني کرد، يعني سازمان مجاهدين خلق ايران، زنداني شده اند گفت: ما براي ترسيم آينده مي جنگيم. شک ندارم که دست در دست هم خواهيم توانست تغيير سازنده اي را که در پي آن هستيم ايجاد کنيم
سرنگوني با اين خونهاي و با عزم راسخ اين جوانان كه ادامه دهندگان اين راه و آرمان هستند بي شك در دسترس و محقق شدني و نزديك است
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-ياد ستاره اي بي ترس وبيم وشجاع از كهكشان اشرف فرمانده ناصر سرابي

ناصر سرابي
فرمانده ناصر سرابي، آزمودة صحنه هاي پيكار بود. شجاع و بيترس و بيم. از نسل قيام آفرينان انقلاب ضد سلطنتي. دانش آموزي
 پرشور كه با شروع قيام ضدسلطنتي، درس و مدرسه را كنار گذاشت تا در دانشگاه انقلاب درس فدا و صداقت را فرا بگيرد و خود معلم آن شود.
ناصر اين تصميم خود را چنين بازگو كرده است:
«يه روزي شنيدم جنبش ملي مجاهدين تاسيس شده گفتم برم ببينم مجاهدين كي اند و چي هستند، رفتم و اونجا و با اولين نفري كه برخورد كردم مجاهد شهيد فريدون نجاتي بود، كه يه مقدار برام صحبت كرد و اينا ، گفتم ميخوام مجاهدين را بشناسم يه مقدار برام صحبت كرد و گفت كه فردا هم بيا، كه فرداش هم رفتم اونجا، ديگه فرداش رفتم و الانم خدمت شمام».
ناصر از دانش آموزان فعال هوادار مجاهدين در بجنورد بود. او بعد از سي خرداد 60 و از آنجا كه در بجنورد براي پاسدارها و عوامل رژيم شناخته شده بود، ناچار شد به شهر ديگري برود او بارها توسط نيروهاي سركوبگر كميته هاي ضد انقلاب رژيم دستگير شد اما با جسارت انقلابي و گاهي با وجود آن كه به شدت زخمي بود، هر بار موفق شد از دست مزدوران و از زندان بگريزد.
ناصر دلير كه ارتباطش با سازمان در سال 60 قطع شده بود، توانست با هوشياري و خلاقيت، از كشور خارج شده و خود را به قرار گاههاي ارتش آزاديبخش برساند. و اين آغاز مرحله نويني در حيات انقلابي او بود، ناصر به يمن جوهرة انقلابي و با آمادگي براي فدا و با عبور از انقلاب ايدئولوژيك، شايستة نام مجاهد اشرفي شود.
ناصر ميگفت: «در مجاهدين مسئوليت به اسمش نيست، بلكه به رسمشه. در واقع هر مسئولي هرچه مسئول تر خيلي از قوانين ، اصول و پرنسيپ ها رو خيلي بيش از بقيه رعايت مي كنه»
مجاهد قهرمان ناصر سرابي به عنوان يكي از فرماندهان پشتيباني ارتش آزاديبخش ملي، با مايه گذاري چشمگير، در رسته هاي مختلف صلاحيت خود را بارز كرد.
توجه ناصر به شادابي محيط زندگي همرزمانش از عشق بي كرانش به مجاهدين و رهبري مقاومت سرچشمه ميگرفت.
پشت عواطف فروزاني كه به سادگي به زبان مي آورد، آگاهي عميقي از شرايط سياسي و از ماهيت رژيم نهفته و آمادگي براي رويارو 
شدن با آن نهفته بود. او در يكي از نامه هايش به رهبر مقاومت در شهريور 1388 از جمله نوشته است:

ناصر سرابي،
«شك ندارم كه روزهاي سخت تري در انتظارمان هست چون اين حراميان تاريخ به اين سادگي ها دست از رذالت و جنايت برنمي دارند».
فرمانده ناصر با اشراف به همين درنده خوئي دشمن ضدبشر، در اوج خلوص ايدئولوژيك و آگاهي از شرايط مبارزات مردم ايران، در 28 آبان سال 1391 آمادگي تمام عيار خود را براي فداي خود نوشت:
«... با استعانت از شهيدان كربلا و سرور شهيدان امام حسين (ع) و سوگند وفا حضرت عباس (ع)، پاسخ من هيهات مناالذله، هيهات مناالذله، هيهات مناالذله ميباشد».
باچنين انتخاب جانانه اي بود كه فرمانده ناصر قهرمان و ساير خواهران و برادران شهيدش در حماسة پايداري در اشرف، درسي درخشان از فدا و صداقت در راه رهائي مردم آفريدند.
شهيد قهرمان ناصر سرابي، كمي قبل از شهادتش در راز و نيازي عارفانه، و دراوج شور و بلوغ عقيدتي و سياسي استراتژيك اينگونه گوهر وجود خود را بارز كرد:
«در شب شهادت مولاي متقيان علي ( ع) و سالگرد فروغ جاويدان و فروغ ايران ، بار ديگر با مولا علي و با برادر مسعود و خواهر مريم، با شهدا و با خلق قهرمان تجديد عهد و پيمان مي كنم، و در دوران تغيير و بند «س» براي محقق كردن فتح مبين و جنگ صد برابر با رژيم 
ضد بشري آخوندي و حاميانش سوگند ياد مي كنم».

برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران- یادبود مجاهد قهرمان اميرحسين افضل نيا


ما لشكر آن هُدهُد بي نام و نشانيم 
ما ارتشي از قافلة دلشدگانيم
فرمانده ما شوق دل ماست وَ ما نيز 
آن شوق و شراريم كه در سينه نهانيم
بيباك تر از شير ز هر بيشه درآييم 
تا ميهني از قافلة دد برهانيم
مجاهد قهرمان اميرحسين افضل نيا

«در سال 58 به خاطر فضاي هواداري خانواده ( خواهر بزرگم ) با اسم سازمان آشنا شدم و از طريق او مفاهيم ساده سازمان به گوشم خورد».
خواهر شهيد امير حسين، افسانه افضل نيا از كادر هاي با ارزش سازمان مجاهدين خلق ايران بود كه در سال60 به دست دژخيمان رژيم خميني تيرباران شد

اوسال65 به قصد تحصيل به هندوستان رفت ودر انجمن هوادران مجاهدين درهندوستان به طور حرفه اي به فعاليت پرداخت

امير حسين پس از پرواز تاريخ ساز رهبر مقاومت به عراق ،با سراپا شور و اشتياق به جمع ارتش آزادبخش ملي ايران پيوست
امير حسين قهرمان در يكي از دستنوشته هايش كه به يادگار مانده مينو،يسد
«از روزي كه سازمان را شناختم و به تبع آن توانستم چهره راستين آئين رهايي بخش اسلام محمدي و تشيع علوي را كه ايدئولوژي ناب توحيدي مجاهدين ، زنگارها و رسوبات طبقاتي را از چهره آنها زدوده بود مشاهده كنم و در حد توان و درك ايدئولوژيكي خودم ، از آنها بهره بگيرم ، احساس خاصي به من دست داده بود ، احساس سبكبالي ، احساس رهاشدگي
امير حسين به عنوان رزمنده اي پرشور در صحنه هاي رزم پياده وزرهي ويكانهاي هوايي بعنوان يكي از برجسته ترين رزمندگان درخشيد
ولي در صدر ارزشهاي اين مجاهد پر تلاش، صحنه هاي رزم او طي ده سال پايداري در اشرف است كه جلوه خاصي به زندگي سراسر شور وحماسه او ميدهد. او در مقاطع مختلف عهد و پيمان بسيار عميقش را با مردم و سازمان محبوبش به بيانهاي مختلف ابراز ميكرد:
«هرگونه رويارويي و جنگ با رژيم در رابطه با اشرف را بخشي از جنگ سرنگوني مي بينم و تعهد جنگ صد برابر با عزم حد اكثر در رابطه با آن مي دهم».
«افتخار دارم كه انتخاب كرده ام كه تا آخرين نفس و تا آخرين قطره خون در سايه هدايت رهبري سازمان مبارزه كنم و تا تحقق سرنگوني رژيم ولايت فقيه لحظه اي از مبارزه نايستم .
رود خروشان خون شهيدان ضامن پيروزي محتوم سازمان مجاهدين خلق ايران است
اوراق پاياني كتاب زندگي امير حسين مثل هميشه پر از واژه هاي سرنگوني رژيم ، ايمان راسخ ، آزمايش وفداكاري است . چرا كه او با اين واژه ها زندگي ميكرد و با اين واژه هابه پيش مي تاخت .
«با ايمان راسخ و بدون شكاف به اين حقيقت كه آنچه در ليبرتي و اشرف ميگذرد عين كارزار سرنگوني است و با ايمان راسخ و بدون شكاف به تغيير دوران در جميع جهات و ايقان به اين كه اشرف و ليبرتي به مثابه «شبه اوين، فتح مبين» آزمايش اين دوران من مجاهد خلق است، پاي در مسيري ميگذاريم كه با چشم انداز هر چه روشنتر تحقق سرنگوني و با اتكا به اصل كس نخارد و فداكاري عنصر پيشتاز مجاهد خلق، نويد پيروزي براي خلق اسير و محروم به ارمغان ميآورد».
با همين ايمان و يقين روشن بود كه مجاهد قهرمان امير حسين افضل نيا در آخرين صحنة رويارويي درخشيد و ستارهيي تابان از كهكشان شهيدان اشرف شد. ستارهيي كه تا ابد شاخص و نشان عبور مردان و زنان انقلابي در مسير آزادي خواهد بود.
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه

ایران-مجاهدي گرد و دلاور از خطه كردستان مجاهد قهرمان حسین رسولی


مجاهد قهرمان حسین رسولی

«رنج از گرده های کردستان برمی خیزد
چرا که تو دوستش داری
و زیرا که
برادران و خواهران تو
بر یالها و سینه دشتهایش به خون غلطیده اند.
و باز هم زیرا که
مشعلی فرا راه ماست.
با شعله هایی حقیقی

«من حسين مام رسولي از لحظة شروع زندگي كه تا حدي مي فهميدم ونابرابريها و تناقضات را حس مي كردم هميشه دنبال راه و روشي بودم و گويي چيزي را گم كرده بودم و به همين علت دائما جوياي چيزي بودم … تا بعد از پيوستن به سازمان و آشنايي با آرمانهاي والا و پر ارزش آن، به اين هدف رسيدم. »
حسين، زماني كه دانش آموز پانزده ساله اي بود به محض يافتن گمشده اش و براي تحقق آزادي و بهبود زندگي مردمش، درس و تحصيل را رها كرد و به مجاهدين پيوست.
« سال 58 در جريان انتخابات رياست جمهوري به وسيلة انجمن موحد اروميه (به) فروش نشريه مي پرداختم.
« در مهر سال 60 از شهر خارج شدم و به نزدمجاهدين در منطقة آزاد شده آمدم».
پس از شروع مقاومت، حسين در گردانهاي مجاهد خلق، دلاورانه به رزمندگي پرداخت. برادرش حسن رسولي در درگيريهاي سال 1360 با مزدوران رژيم، در روستاي قلاتان به شهادت رسيد. حسين شهادت برادرش را به شعله هاي انگيزه براي رژم بيشتر تبديل كرد.
در عملياتي در فروردين 66 عليه پايگاههاي رژيم ضدبشر، در منطقة مرزي، حسين پاي چپش را از دست داد. . اما خم به ابرو نياورد و راه را با همان عزم و اراده در تمامي سه دهة گذشته در بخشهاي پشتيباني ارتش آزادي، ادامه داد.
سه دهه مبارزه و انقلاب و پايداري در نبرد بخصوص در دهة هشتاد، از او گوهري از مجاهدت و فداكاري و كار بي چشمداشت ساخت.
حسين بعد از حملة مزدوران مالكي به اشرف در 6 و 7 مرداد سال 88 جزو مجاهداني بود كه در اشرف به مدت هفتاد روز اعتصاب غذا كرد.
در همين روز ها در پيامي براي هموطنانش گفته بود
”آنچه كه رژيم ددمنش حاكم بر ايران را به اين روز رسانده ،خوني است كه در ساليان سال بر روي اين زمين ريخته شده است مردم به پا خاسته ايران بدانند ما اين مسير را تا هر جايي كه لازم باشد ، هر ميزان كه بها بخواهد، هر ميزان كه خون بخواهد ، هر ميزان كه فداكاري بخواهد ، حاضريم پرداخت كنيم و يك قدم از خواسته هاي مردم ايران كوتاه نخواهيم آمد . مالكي و خامنه اي بدانند كه تير و تبر و چماق و سلاح هيچ تاثيري ندارد. من به پيروزي و سرنگوني اين رژيم يقين دارم و هيچ شكي در اين نيست. پيروزي از آن مردم ايران 

است
مجاهد قهرمان حسین رسولی

در آخرين فراز زندگيش كه بعنوان عضوي از لشكر فدائي در اشرف انجام وظيفه ميكرد آخرين پيام و يادگاري كه از خود بجاي گذاشت چنين بود
«همة وجودم ،افتخارم ، انگيزه و حياتم در بودن در اين مسير خلاصه مي شود . به چيزي جز اين تف كرده و هيهات مناالذله مي گويم و با صداي رسا مي گويم كه من مجاهد هستم و مجاهد خواهم زيست و مجاهد در اين مسير خواهم مرد و اين مايه رستگاري ام در هر دو دنيا ميباشد…آرزو و آرمان خودمان كه همان محقق كردن دولت مهر تابان در سرزمين شيرو خورشيد است فرا رسيده و با همين انگيزه و اشتياق به مصاف سختيها و تعهدات خواهم رفت» حسين مام رسولي 28 آبان 91.
مزدوران جنايتكار خامنه اي و مالكي اين مجاهد قهرمان را با دستان بسته به رگبار بستند .
اما حسين در عزم مجاهدين، و در تاريخچة پايداريهاي درخشان اشرف جاودانه شد تا مبارزه اش و شهادتش، و حماسة پايداري اش برانگيزانندة خلق ايران براي خروش و قيام و سرنگون كردن رژيم دد منش ولايت فقيه باشد.
ویدیو مصاحبه ها وتصاويري از قهرمان دلير و خطه كردستان حسين مام رسولي 

برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-اسطوره اشرف يادي از مجاهد شهید علیرضا خوشنویس


خوشنویس لوح فدا!
ای خوشنویس رساله پیروزی و فدا
زیبا نگاشتی
رسم الخط وفا
تا به انتها
با سرخ ترین جوهر جود وجود خود.
ای خوشنویس
قلم ات
سوز نی هستی تو بود
آن نی که حکایت پیمان و وصل بود
وآن نی که شکایتش از ظلم و درد بود
بانگی ز نای خلق محکوم رنج و بند
پاسخ به هل من ناصر سردار سربلند.
ای زیبا نویس قصه حرمان ملتم
وه خوش نگاشتی
فریاد خونفشان ’دستان بسته’ و سگ های هار و خوار
در صحن کارزار
در لشکر فدا.
ای خوشنویس
با ’دست بسته


چه زیبا نگاشتی
مهدی رضوی - به‌مناسبت دومین سالگرد شهادت مجاهد خلق علیرضا خوشنویس
 از فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي ايران افسر خلبان 
از اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون تحقيقات دفاعي و استراتژیک
مجاهد خلق علیرضا خوشنویس

عليرضا درسال 55 با مجاهدين و آرمان آن آشنا شد.اوسال 56 براي ادامه تحصيل به آلمان ميرود و درآنجا به جمع دانشجويان هوادارسازمان پيوست. پس از پيروزي انقلاب ضدسلطنتي،تحصيل را رها كرد و در اسفند 57 به ميهن بازگشت و بلافاصله در زادگاهش مشهد در جنبش ملي مجاهدين به طور تمام وقت به فعاليت پرداخت 
نشاط و سرزندگي و روحيه سرشار از ايمان و اعتقاد به راهي كه برگزيده بود با ورودش به هر مسئوليتي و هرقسمتي چشمگير و همرزمانش را متاثر ميگرد. وي با اينكه دانشجويي در آلمان بود و امكانات مناسب براي هر نوع انتخابي را داشت ولي وجود خويش را به آرمان و راهي سپرد كه تنها ارده اش رهايي خلقش از ايلغار فاشيسم مذهبي بود.
با تشكيل ارتش آزاديبخش ملي ايران ، عليرضا كه شيفته نبرد با دشمن مردم ايران بود فعال و پر انرژي درعملياتهاي مختلف از جمله آفتاب و چلچراغ وفروغ جاويدان شركت داشت.
او بدليل شايستگيهايي كه از خود نشان داد در قسمت هوايي ارتش آزاديبخش وارد شد و پس ازگذران آموزشهاي سخت وسنگين به كسوت يكي از افسران خلبانان ارتش آزاديبخش درآمد.
در انقلاب دروني مجاهدين او به اوج ديگري از ارزشهاي والاي انساني و انقلابي دست يافت كه ادامه مسير مجاهدت با هر فراز ونشيبي را براي وي شيرين كرد. وي نوشته بود:
”از آنجا كه به يمن انقلاب ايدئولوژيك ومسئول اولي خواهرمريم به تازگي چشمم به دنياي جديد و بي منتهاي ايدئولوژي اسلام انقلابي.... بازشده ميخواهم بگويم كه درحال حاضر بعلت دريافتي كه از اين رهبري كرده ام در نقطه اي قرارگرفته و ازشخصيت و اعتبار انساني اي برخوردار شدم كه به هيچ وجه حاضربه ازدست دادن آن نيستم
او كه در صفوف فدائيان اشرف براي حفظ اشرف و اموال مجاهدين در اشرف مانده بود اين دوران را اينچنين توصيف ميكند
”اكنون كه ما در اشرف مانده ايم ..... من صد باربيشر از قبل آنچنان كه درصحنه هاي ديگرازجمله 19 فروردين نشان داديم آماده هستم تا پتانسيل مجاهدين را در رويارويي با رژيم وهمپالگي هايش به آنها نشان دهيم .... . ما درسايه رهبري ذيصلاح خود و به يمن هدايت او دراين مسير به همه رنجها و محروميت مردممان و به ستم وبدبختي كه اخوندها در كشورمان حاكم كرده اند پايان خواهيم داد و من تا آن روز دمي از پاي نخواهم نشست.”
درآخرين كلمات بجاي مانده ازعليرضاچكيده 35سال مبارزه و مجاهدت اوست كه به يادگار از خود بجاي گذاشت
مجاهد خلق علیرضا خوشنویس
«من يكي از مجاهدان لشكر فدايي اشرف هستم ... با هرآنچه تحت نام مشكل، تضاد، سختي و صعوبت در اين راه مواجه شوم، آنرا لطف و رحمت تلقي نموده و از سر صدق و خضوع نسبت به قرار گرفتن در چنين مقام شايستهاي، شاكر و آنرا نعمت و منتي به خود ديده و رستگاري خود را در پيمودن همين مسير ميدانم».
من مجاهد خلقم ، مجاهد ميمانم و مجاهد ميميرم برعهد و پيمان با خدا و خلق وشهيدان وبر سوگندهاي خود پايدار و استوارم
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-يادي از قهرمان مردم بلوچستان مجاهد شهید عظیم (عبدالحلیم) نارویی

سنگفرش راه تو گلبرگهای جان ما
ای بهار آرزو، بازآی در بستان ما
ما شقایق در رهت بر کوچه ها پاشیده ایم
تا ز آزادی گلستانی شود ایران ما
 مجاهد شهید عظیم (عبدالحلیم) نارویی
« جنگ و نبرد با رژيم ظالم و حق ستيز ولايت فقيه را برگزيدم و به همين منظور به صف مجاهدين خلق ايران پيوستم، بر اين تعهد و سوگند خود وفادارم… زندگي مطلوب من، مجاهدت براي آزادي مردم ايران است كه در اين صف و با اين آرمان تحقق مي يابد.»عظيم(عبدالحليم)ناروئي.
“عظيم» درسال 1334 درشهرك نارويي زابل درخانواده اي فقير به دنيا آمد بعداز اتمام دوره ابتدايي، تصميم به ترك تحصيل و كارگري براي تامين معاش خانواده گرفت. اما از آنجا كه شاگرد ممتازي بود مادر فداكارش با فروش اموال اندك خانه وبا كمك بعضي ازاقوامش، عظيم در رشته پزشكي دانشكده جديدالتاسيس شيرو خورشيد تهران (طالقاني امروز) قبول شد او كه محروميت وظلم را با پوست وگوشتش لمس كرده بود همزمان با قيام مردم عليه رژيم شاه، با دوستان دانشجويش در تظاهرات و قيامها شركت ميكرد.
 مجاهد شهید عظیم (عبدالحلیم) نارویی

در جريان همين فعاليتها، عظيم به تدريج با سازمان مجاهدين آشنا شد و به آرمان و ديدگاههاي مجاهدين دل بست.همزمان با انقلاب ضد فرهنگي خميني و تعطيلي دانشگاهها؛ عظيم نيز در حاليكه سال چهارم پزشكي بود به زاهدان بازگشت و به طور موقت به استخدام بهداري زاهدان درآمد و دربيمارستان بوعلي مشغول بكار شد و در آنجا اقدام به تبليغ آرمان مجاهدين از طريق توزيع نشريه مجاهد و جمع آوري كمك مالي براي سازمان كرد.
او در شهريور 60 از طريق مرزهاي شرقي به پاكستان رفت و به طور حرفه اي تمام وقت خود را وقف آرمان و سازمان كرد.
عظيم تا سال 66 مسئوليتهاي مختلفي را با عشق و مسئوليت پذيري چشمگيري در پاكستان انجام داده وسپس با تأسيس ارتش آزاديبخش به اشرف رفت وبا شور و جنگاوري بسيار در عملياتهاي مختلف شركت كرد.
اما آنچه كه او را تبديل به يك انقلابي برجسته و آمادة فداي همه چيز خود كرد، انقلاب ايدئولوژيك دروني مجاهدين بود كه بخصوص با زدودن بقاياي ديدگاهها و تفكرات ارتجاعي، توان و استعداد او را هر چه بارزتر ساخت.
 مجاهد شهید عظیم (عبدالحلیم) نارویی
او خود در همين رابطه طي يادداشتي در سال 89 نوشت:
”....با اعتقاد و تعهد به انقلاب ايدئولوژيك دروني مجاهدين كه زنگارهاي ارتجاعي ايدئولوژي جنسيت را از ذهن و ضمير ما زدود متعهد به جنگ صد برابربراي سرنگوني دشمن ضد بشري ميشوم..”
عظيم كه اينك مجاهدي برآمده از انقلاب مريم بود، نه تنها در مسير مبارزه، از همه سختيها رنجها و فشارها، با روحيه اي بالا استقبال ميكرد بلكه آنها را نعمت ميدانست و خدا را از اين بابت شكرگزار بود.
”بار خدايا ترا بخاطر راه يافتگي كه به من ارزاني داشتي شكرگزارم و متعهد ميشوم كه براي پيروزي اين راه و آرمان هرچه در توان دارم مايه بگذارم و قيمت آن را بدهم عبدالحليم نارويي”
عظيم صداقت خود را در مورد آرماني كه انتخاب كرده بود طي 31 سال مبارزه حرفه اي به اثبات رساند و قيمت آن را آن چنان كه زيبندة يك مجاهد خلق است، با خون خود پرداخت
در آخرين دست نوشته اي كه از او بجاي ماند كه آن را با خون خود مهر كرد نوشته بود:
«من مجاهد خلقم ، مجاهد مي مانم ومجاهد مي ميرم و برعهد و پيمان با خدا و خلق و شهيدان و بر سوگندهاي خود پايدار و استوارم».
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران-کمپ لیبرتی-ویديوی مراسم تجدید عهد با قهرمانان کهکشان اشرف در سالگرد پرواز پر شکوهشان