۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

ایران-يادواره مجاهد قهرمان محمدرضا وشاق




از فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي ايران 
از مسئولان حفاظت رهبري و فرماندهان گارد قرارگاهها
از اعضاء شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون امنيت و ضدتروريسم

محمد رضا وشاق متولد 1334 تهران بود. او در سال 50 از طريق برادرش مجاهد شهيد علي وشاق با سازمان آشنا شد تا سال 54 در فعاليتهاي هواداري از جمله كوهنوردي و شركت درجلسات مذهبي شركت داشت وي درسال54 وبعد ازضربه اپورتونيستي وارد فعاليتهاي جديتر در هواداري از مجاهدين شد و در ارتباط با كادرهايي از سازمان كه بعد ازضربه اپورتونيستي بصورت مخفيانه فعاليت ميكردند قرار گرفت 
محمدرضا كه به طور فعال در تظاهراتها و قيام ضد سلطنتي شركت داشت و بلافاصله بعد از سقوط نظام شاه، بصورت حرفه اي وارد مناسبات سازمان شد 
محمد رضا كه در سازمان و بين همرزمانش با نام احمد شناخته ميشد، از همان ابتدا دربخشهاي مختلف ازجمله حفاظت؛ آنچنان كه در فيلمها و تصاويري كه از آن زمان بر جا مانده ديده ميشود، با شايستگي تمام انجام وظيفه كرد 
بعد از 30خرداد، محمد رضا كه به شدت مورد كينة عوامل رژيم و تحت تعقيب بود در زمستان 60 به منقطه كردستان اعزام شد و تا ورودش به ارتش آزاديبخش در مسئوليتهاي مختلف در منطقه مرزي، در آلمان و فرانسه فعال بود. تجارب او در اين دوره، از او كادري با تجربه و ارزنده ساخت 
در ارتش ازاديبخش وي به عنوان فرمانده اي لايق در يكانهاي زرهي و توپخانه فعال شد و ازخود صلاحيت بالايي نشان داد 
اما تحول اساسي در حيات انقلابي محمدرضا، با انقلاب دروني مجاهدين محقق شد و از وي انقلابي و استوار ساخت

مجاهد قهرمان محمدرضا وشاق
قسمتهايي از نامه مجاهد قهرمان محمد رضا وشاق به خواهر مريم
خواهر مريم با سلام و هزاران درود 
در روز 21 فروردين سال 82 ساعت حوالي 1500 وقتي هنگام بازگشت از منطقه دفاعي به قرارگاه اشرف با مزدوران اعزامي خميني در گير شديم و مورد اصابت گلوله قرار گرفتم و احساس كردم كه آخرين لحظات حيات را پشت سر مي گذارم ،با گفتن شهادتين سرم را روي زمين گذاشتم و آنچنان آرامش و قوت قلبي را در خودم احساس كردم كه هيچگاه طعم آنرا در زندگي ام نچشيده بودم . اما سعادت ياري نكرد و بوسيله خواهران و برادراني كه رسيده بودند جان به در برديم . في الواقع براي خودم چنين آرامشي آنهم در بجبوحه درگيري و كشت و كشتار خيلي تعجب آوربود . آنجا بود كه وصل بودن را با همه وجودم احساس كردم و طعم شيرين آنرا چشيدم

آرزوي او اين بود كه اين نعمت به همه مردم ايران برسد

بار خدايا مسعود و مريم را هر كجا هستند در كنف حمايت و حفاظت خودت قرار بده و چشم مردم ستم زده ايران را هر چه سريعتر به ديدار آنها روشن ساز. همچنين گامهاي ما را در مسير آنها كه بارزترين مصاديق صراط مستقيم هستند هر چه استوارتر گردان . آمين يا رب العالمين-3/3/89 محمد رضا وشاق

محمد رضا دربين همرزمانش به نشاط و شور و سرزندگي معروف بود . خود وي آبشخور اين شور ونشاط در عين آرامش و يقين را طي نامه اي به خواهر مريم در 17 مرداد 76 به بهترين نحو بيان كرده است
اين روزها در جاي جاي اشرف شاهد فضاي جديدي از عشق و صميميت هستيم و شاهد اين هستيم كه چگونه آن بذر نخستين كه شما كاشتيد اينك در ظرف اشرف مي رويد كه به درختي تناور و يا به تاويل خودتان به گرزي محكم در دستان شما تبديل شود
و آنگاه بالاترين آرزويش را در نقشه مسيري كه در دهم مرداد 92 نوشت مشخص كرد و جان پاكش را در همين مسير فداكرد
نهايت آرزويم كه بالاترين ثواب و سعادت ورستگاري دنيوي و اخروي است مجاهد ماندن ومجاهدجنگيدن و مجاهد مردن است آنهم در اشرف پايداريا هرجاي ديگر
او بر اين استواري سوگند ياد كرد و برسوگندش وفادارماند
من مجاهد خلقم ، مجاهد مي مانم و مجاهد مي ميرم و بر سوگندم با خدا و خلق و رهبري عقيدتي ام مسعود و مريم تا آخرين قطره خون و تا آخرين نفس وفادار و استوار هستم سوگند ياد ميكنم كه تا پاي جان از آرمان و اهداف خودم در اشرف دفاع كنم ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم».
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید
لینک کلیپ زندگی نامه مجاهد قهرمان مجمدرضا وشاق 

۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه

ایران-ستاره اي از خطه سبزوار يادي از مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي


مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي

نزديك حس مرگ قدم مي زنيم ما
در روي ميز زندگي نظمي كه ننگ چيده به هم مي زنيم ما
با مشت و با لگد خشم و با خروش زير بساط ظلم و ستم مي زنيم ما

قبل از پيوستن به ارتش آزاديبخش كه ارتباطي با سازمان نداشتم كارم تنها از طريق راديو و مصاحبه هاي برادر مسعود بود. مثلا شعارنوشتن يا حتي حمع آوري كمك مالي حتي يك ريال
او در خانواده اي متوسط به دنيا آمد. دانش آموز سال اول راهنمايي بود كه در تظاهراتها و راهپيماييهاي قيام 57 شركت ميكرد. در اوايل سال 67 هنگامي كه در سبزوار دانشجوي پرستاري بود به تبليغ آرمانهاي مجاهدين پرداخت.
در عمليات فروغ، من اميد داشتم كه ارتش آزاديبخش به تهران برسد. از روز شروع عمليات مستمراً جريان را دنبال مي كردم. و كار رژيم را تمام شده مي دانستم. هرچند بظاهر در اين عمليات موفقيت نظامي حاصل نشد، اما بازتابهاي اجتماعي و سياسي آن، انگيزة پيوستن من را به ارتش آزاديبخش زيادتر نمود
فريبرز بعد از نبردهاي فروغ جاويدان براي پيوستن به ارتش آزادي به منطقة مرزي رفت اما موفق به عبور از مرز نشد؛ با اين حال از تلاشهاي خود دست نكشيد تا در اوايل فروردين 68 اين تلاشها به ثمر رسيد و او به آرزوي خود رسيد و درصفوف رزمندگان ارتش آزادي قرار گرفت فريبرز كه تا بن استخوان به حقانيت راه و آرماني كه انتخاب كرده بود، ايمان داشت، همان موقع خطاب به خانواده اش چنين نوشت
…پدر و مادر عزيزم ميدانم كه دوري از شما چقدر سخت است. به خصوص براي شما دوري از فرزند. اما جنايتها و خيانتهاي رژيم خميني و دنبالچه هاي آن و ظلم و ستمي كه به مردم و خلق ايران روا داشتند، هيچ راهي جز نبرد رو در رو و مبارزه مسلحانه انقلابي را باقي نمي گذارد اگر من و هزاران مجاهد ديگر لباس رزم به تن نميكرديم، ديگر از شرف و اعتبار و حيثيت اين خلق در زنجير چه چيزي باقي ميماند
در سالهاي بعد فريبرز را در نبردهاي دفاعي مرواريد مي بينيم كه دلاورانه ميجنگد. نبردهايي كه طرح و تهاجم سنگين و بزرگ رژيم آخوندي براي نابودي ارتش آزاديبخش، به يمن جنگندگي و شهامت فريبرز و فريبرزها مقتدرانه در هم شكست و نيروهاي سپاه و بسيج رژيم را خوار و شكست خورده وادار از فرار به لانه هايشان كرد
آنچه كه فريبرز را به رغم سابقة كمش در آن سالها اين چنين مصمم و جنگنده ساخته بود، عبور وي از انقلاب ايدئولوژيك دروني مجاهدين بود، وي با درك عميقي از اين انقلاب به مجاهدي تبديل شد كه هيچ چيز براي خودش نميخواست و همه چيز را براي مردم اسير و محروم ميهنش ميخواست
او خود دربارة اين عشق خود در مرداد 91 نوشت
ما انسانهاي خوشبخت و خوش شانسي هستيم ، هر فرد مي تواند در زندگي خودش در ساحل امن و آرامش سكني گزيند و از درد و رنج ديگران بي خبر بماند و كاري به كار ديگران نداشته باشد . به اينكه چه كساني در كشورش حكومت ميكنند وقعي ننهد. اين هم يك شيوه زندگي كردن است كه نهايتا بامرگ به پايان مي رسد و بعد از آن هيچ اثر و ردي از آن باقي نمي ماند اما يك زندگي ديگر خود را وقف آرمان و هدف مشخص كردن است جهت اعتلا و بهروزي ديگران وارد نبرد شدن و تمام هم و غم و تلاش و سعي خود را در پياده كردن رسالت نوع انسان ، ايستادگي در برابر ظلم و ستم و تلاش براي ايجاد جامعة عاري از ظلم و فساد و تباهي و مملو از آزادي، برابري،
عدالت و همزيستي و صلح و برادري
مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي

مجاهد قهرمان فريبرز شيخ الاسلامي در سالهاي بعد، در نبردهاي نامنظم ارتش آزادي نيز شركت داشت. تمامي سالهاي دهة پايداري اشرف نيز سالهاي رزم و تلاش فريبرز بود. تا آن كه در اوج اين زندگي پر افتخار، او مأمور نگاهباني از اموال اشرف شد. خودش دراين باره نوشت
من مجاهد خلق فريبرز شيخ الاسلامي با استقبال از هر گونه سختي و ناملايمات و توطئه دشمن ضد بشري براي انجام ماموريتي كه بر عهده ام گذاشته شده است از هيچ تلاش و كوششي دريغ نخواهم كرد و اين ماموريت را در راستاي سرنگوني رژيم ولايت فقيه مي دانم و در اين مسير از بذل جان كوتاهي نخواهم كرد. هيهات مناالذله28 آبان 1391
سرانجام مجاهد قهرمان فريبرز شيخ الاسلامي بعد از سالها رزم و سخت كوشي در راه محقق كردن آزادي مردم ايران به دست آدم كشان دولت دست نشاندة ولايت فقيه در عراق، به شهادت رسيد. سلام بر او كه بر پيمانش براي نبرد آزادي مردم ايران وفادار ماند
خون فريبرز، به هر ايراني، پيام برخاستن مي دهد

ایران-پمپاژ اطلاعات و اخبار دروغ عليه مجاهدان ليبرتي به منظور تشديد محاصره و سركوب و اخلال در انتقال به خارج از عراق

بنا به گزارشهاي رسيده از داخل ايران، وزارت اطلاعات رژيم آخوندي در هفته هاي اخير پمپاژ اطلاعات دروغ عليه مجاهدين و ساكنان ليبرتي را شدت بخشيده است.

در يكي از اين دروغهاي مسخره، وزارت اطلاعات به كميته سركوب مجاهدان اشرفي و ديگر دستگاههاي امنيتي و نظامي عراقي خبر داده است كه يك گروه از مجاهدين در صدد هواپيماربايي از فرودگاه بغداد هستند. هدف از اين دروغپردازيها تشديد محاصره و اقدامهاي سركوبگرانه عليه ساكنان ليبرتي و همچنين اخلال در انتقال ساكنان به خارج از عراق است.

در ماه گذشته نيز نيروي تروريستي قدس و وزارت اطلاعات در يك رشته داستان سراييهاي مضحك و دروغ مدعي شدند سازمان مجاهدين «اطلاعات بسيار با ارزشي را در اختيار داعش قرار داده است. اين اطلاعات كه با هماهنگي سفارت آمريكا در بغداد تحويل گروه داعش گرديده است شامل ”اطلاعات مربوط به فرودگاه بغداد از جمله ”تصاوير دوربينهاي امنيتي فرودگاه بغداد اعم از ايستگاههاي بازرسي, سالن پرواز, باند پرواز و اتاق هاي كنترل و برج مراقبت فرودگاه» است (تسنيم خبرگزاري نيروي قدس 7 مرداد 1394).

از سوي ديگر در اوايل شهريور ماه جاري يك گروه از افسران نيروي قدس و وزارت اطلاعات با هدف جمع آوري اطلاعات از ليبرتي مانند رفت و آمدهاي ساكنان به بيمارستان يا براي تخليه فاضلاب، چگونگي تهيه مواد غذايي وانتقال آنها به كمپ و ... به عراق رفتند. آنها در هماهنگي با سفارت رژيم طي چهار روز به همراه افسران استخبارات تحت امر فالح فياض شامل صادق محمد كاظم و احمد خضير به فرودگاه مراجعه نموده تا به جمع آوري اطلاعات بپردازند.

اين گروه همچنين با برخي از مزدوران رژيم در عراق كه در سالهاي اخير فعالانه در توطئه عليه اشرف و ليبرتي شركت داشتند ملاقات كرده و اطلاعات آنها در مورد مجاهدين و ساكنان ليبرتي را تخليه كردند.

مقاومت ايران با يادآوري تعهدات آمريكا و ملل متحد در قبال امنيت و سلامت ساكنان ليبرتي، توجه آنان را به توطئه‌هاي رژيم آخوندي عليه ساكنان ليبرتي جلب نموده و خواستار تأمين  و تضمين امنيت آنها تا زمان خروج آخرين نفر  آنها از عراق است.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران


26 شهريور 1394(17 سپتامبر2015)

۱۳۹۴ شهریور ۲۵, چهارشنبه

ایران- کلیپ تحصن و اعتراض ساکنان کمپ لیبرتی به ورود مزدوران وزارت اطلاعات به کمپ

Published on Sep 16, 2015
The new round of harassment and psychological torture against Liberty residents by dispatching Iranian regime agents under the guise of Family and having them stationed at Liberty’s entrance on different days began on Monday, 7 September 2015


Published on Sep 16, 2015
Family Unity or taking advantage of family to destroy PMOI
Reality of Sit-in Staged by Iranian Regime Agents at Camp Liberty Entrance

Published on Sep 12, 2015
Camp liberty residents protest against MOIS and terrorist Quds Force elements sent to the Camp under cover of residents’ relatives by Iranian regime’s embassy in Baghdad and Iraqi security officials under the command of Faleh Fayyad


۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

ایران-شکنجه روانی ساکنان کمپ لیبرتی یا هموار کردن راه قتل عام مجاهدین؟

دبیرخانه شورای ملی مقاومت طی اطلاعیه ای خبر داد که برای بار سوم مزودوران وزارت اطلاعات رژیم در مانده و زهر خورده ولایت فقیه صبح روز پنجشنبه 19شهریوردر وش خانواده ساکنان به لیبرتی منتقل شدند
به یاد داریم که برای ماههای متوالی در قرارگاه اشرف این سناریو همراه با بلندگو برای شکنجه روانی مجاهدان اشرفی تکرار شد و پایان تلخ آن قتل عام 52 تن از بهترین فرزندان این خلق و تاریخ ایران بود
قتل عام  اشرف در اوان زهر خوری رژيم صورت گرفت و حال که  جام زهر اثر خود را گذاشته است و موجب تکه پاره شدن سران رژیم شده است تنها راه نفس خود را در فشار هرچه بیشتر به تنها آلترناتیو جدی خود میداند

برای مطالعه متن اطلاعیه  اینجا کلیک کنید


۱۳۹۴ شهریور ۲۲, یکشنبه

ایران-يادي از قهرمان خطه لاهيجان حسن غلامپور



پگاهي بود و من
از خويش بي خويش 
به راهي كه پر از گلبرگ خون بود
ز پيچ جاده اي در جنگل درد
به اميد طلوعي ميگذشتم.
تمام طول راه، 
از گريه تر بود
تن جنگل پر از زخم تبر بود
ولي پيغام هر گلبرك پرپر

سفر بود و سفر بود و سفر بود
رژيم ديگه روزهاي آخرش است با تلاش و تقلاهاي اينگونه ميخواهد دست به توطئه كثيفي بزند
از ظاهر افتاده و آرام و از چهرة هميشه خندانش نميشد فهميد كه چه شير دلاوري در پشت اين فروتني بي ادعا به كمين دشمن نشسته است. گويي خون سردار جنگل در رگهايش جريان داشت. عقابي كه در حماسة 10شهريور اشرف براي هميشه در ستيغ قلة افتخار مأوا گرفت.
حسن از يك خانوادة كارگري و زحمتكش برخاسته بود. ناگزير بود در تابستانها به كار بپردازد، تا بتواند مخارج تحصيل خود را تأمين كند. رنج كار و محروميت باعث شده بود كه از يك سو همواره پخته تر و مسئولتر از سنش باشد و از سوي ديگر عشق به مردم محروم و شور رهايي آنها با جانش عجين شود. با برخاستن امواج انقلاب ضدسلطنتي، حسن از فعالترين جوانان زادگاهش لاهيجان در برانگيختن تظاهرات و راهپيماييها بود.
پس از انقلاب نيز به سرعت همراه با هزاران و هزاران تن از جوان قيام آفرين همسن و سالش جذب آرمان مجاهدين شد و پس از آن كه ديپلم خود را گرفت و از سال 59،تمام وقت به صفوف ميليشياي مجاهد خلق پيوست و در ستاد مجاهدين در رشت به فعاليتش ادامه داد تا اينكه در آذر 60 شناسايي و دستگير شد. زندان، براي حسن قهرمان، ميدان ديگري از مبارزه و فراز ديگري از زندگي انقلابي او بود.
مجاهد شهید  حسن غلامپور

به نوشتة يكي از همرزمان مجاهدش كه در زندان لاهيجان با حسن همبند بوده، حسن غلامپور و هادي نخجيري و شهرام ياسري كه هر سه از بچه هاي لاهيجان بودند، موتور محرك زندان بودند و با روحية رزمندة خود، فضاي زندان را سرشار از شور مقاومت و رزمندگي ميكردند و پاسداران و دژخيمان را به ستوه ميآوردند.
هنگامي كه حسن در آبان 64 سرفرازانه از زندان آزاد شد، در پيوستن به سازمان درنگ نكرد و همچون دو همرزم ديگرش شهرام و هادي خود را به رزمندگان مجاهد در منطقة مرزي كردستان رساند و در دسته هاي رزمي سازماندهي شد.
پس از تأسيس ارتش آزاديبخش مجاهد قهرمان حسن غلامپور در بسياري از عملياتهاي رزمي شركت كرد و در همة صحنه ها، چون شيري ژيان در رده هاي مختلف فرماندهي و در رسته هاي رزمي گوناگون جانانه جنگيد. اما اوج درخشش عنصر ناب مجاهدي و قهرماني و رزم آوري حسن، طي 10سال پايداري در اشرف و بخصوص طي يك سال اخير در مأموريت حفظ و نگهداري اشرف بارز شد.
حسن قهرمان به يمن انقلاب ايدئولوژيك و با عشق و علاقه اي كه به سازمان و همرزمان مجاهدش داشت، به درخشانترين وجهي اين مرحله را طي كرد. او خود در آبان 91 در اين باره نوشته است:
مجاهد شهید  حسن غلامپور

«...از 33سال پيش سازمان را براي سرنگوني رژيم ضد بشري انتخاب كرده و به زندگي عادي پشت كرده ام . ماندن در ركاب رهبري عقيدتي ام مسعود و مريم را تحت هر شرايطي چه در پيروزي و چه در شكست انتخاب كرده ام و به آن تا آخرين قطره خون و نفسم متعهد مي باشم… نهايت سپاسگزاري و تشكر را از سازمان و رهبري دارم كه من را براي حفاظت از اموال در اشرف انتخاب كرده ، اميدوارم لايق و شايسته اين انتخاب باشم و هر ابتلايي را در اشرف با جان و دل مي پذيرم».
فرزند قهرمان مردم لاهيجان مجاهد شهيد حسن غلامپور كه تا بن استخوان به آنچه ميگفت متعهد بود، با شكوهترين رزم خود را با دست خالي با آدمكشان تحت امر نيروي قدس به انجام رساند و اين پيام را با خون خود به جوانان سراسر ايران داد كه آري با دست خالي نيز ميتوان با دژخيمان مواجه شد و آنها را براي هميشه افشا و رسوا كرد و شيپور پيروزي خلق را با رساترين صدا به گوش همة مردم رساند
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید

ایران- مجاهد قهرمان ستاره اي از كهكشان اشرف قباد سعيد پور


مجاهد شهید  قباد سعيد پور

همچنانكه از روز نخست ورودم به مبارزه، راه و مسير پر افتخار مجاهدين را با كهكشاني از شهيدان و اسيرانش انتخاب كردم، با افتخار و سر بلندي تكرار و باز تكرار ميكنم كه آري من مجاهدخلقم ،ميخواهم مجاهد بمانم و مجاهد بميرم.
به عنوان يك مجاهد اشرفي متعهد مي شوم كه به عهد و پيمانم با خدا و خلق و شهيدان مجاهد از احمد تا آخرين شهيد يعني صبا پايدار و استوار بمانم.قباد سعيد پور 3 آبان 1390
اين، كلمات مجاهد شهيد قباد سعيدپور (فرمانده سعيد) از فرماندهان رشيد ارتش آزادي ايران است كه سلاحش بارها بر جلادان و پاسداران شب اختناق ميهن ما، آتش ريخت. او ميگويد از 20سالگي مبارزه و مجاهدت را آغاز كرد او در سال 57 براي تحصيل راهي هندوستان شداز بدو ورود اقدام به تاسيس جمع هواداران سازمان كرد تا سال64 كه به منطقه اعزام شود در آنجا مشغول فعاليت شد
مجاهد قهرمان قباد سعيد پور از سال 65 در يكانهاي رزمي از فرمانده گروه تا فرمانده يكان مهندسي، مسئوليتهاي خود را با سخت كوشي و صلابت و جنگندگي ، به انجام رساند. سعيد در اغلب عملياتهاي مجاهدين قبل از تشكيل ارتش آزادي شركت داشت
فرمانده سعيد، در دوران پايداري پرشكوه 10ساله در اشرف، صفحات زرين زندگي انقلابياش را نوشت. او در در هر كجا كه نياز بود حضور داشت، از جان مايه ميگذاشت چرا كه قلبي مالامال از عشق به آزادي و بر پائي جامعه اي عاري از ستم داشت.

مجاهد شهید  قباد سعيد پور

فرمانده سعيد در وصيتنامة خودنوشت
خود را در راه بهروزي خلق قهرمان ايران فدا ميكنم . باشد كه اين ذره از فدا، گامي هر چند كوچك در جهت رها شدن خلق از چنگالهاي خميني ضد بشر و در راستاي جامعه بي طبقه توحيدي باشد. من در حالي كه افقهاي درخشان آزادي را در مقابلم مي بينم، از خانواده، دوست و هموطن و ميخواهم كه رهرواني مستحكم در راهي كه به پيشتازي مسعود و مريم و تا نفي هرگونه تبعيض طبقاتي، فرهنگي و جنسي و قومي باشند
او خود در يكي از نامه هايش دربارة پايداريش در اشرف بويژه درآخرين مرحلةآن كه به شهادت قهرمانهاش انجاميد اينگونه نوشت
به بودنم در اشرف پايدار به عنوان كوچكترين عضو اين جمع افتخار ميكنم
پرچم هيهات در دست بر هرگونه ضعف و سستي و ذلت غلبه ميكنم بار ديگر در خاطره 1304 شهيد فروغ جاويدان با پيشواي تاريخي و عقيدتي مجاهدين و با سازمان و رهبري تجديد عهد ميكنم
او كه خود نماد استحكام بود درسپيده دمان دهم شهريور به خون غلطيدند وخون و خاطره اش استحكام بخش 
يكانهاي قيام در نبرد سرنگوني است . يادش گرامي و راهش پر رهرو باد
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید