‏نمایش پست‌ها با برچسب پایداری. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پایداری. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۵ آذر ۱۱, پنجشنبه

هلوکاست قرن درسوریه- حلب داستان و درس هایش مجموعه ای خبر وگزارشات تکاندهنده

مقاومت تاریخی مردم سوریه داستانهای تکاندهنده مردم شهر حلب خونین/ همبستگی با انقلاب سوریه
موضوع این صحفه از وبلاگ است که مستمر اخرین اخبار مهم را در همین لینک منعکس میکند


هولوکاست قرن حاضر در سوریه در جریان است

با شراکت جنایتکاران قرن در راس  همه خامنه ای و رژیم ولایت فقیه, نوچه اش بشار اسد و پوتین
حلب با خاک یکسان,  پنج سال تمام 200هزار شهروند در محاصره و قحطی بسر  بردند و روزانه زیر شدیدترین بمبارانها وجنایت علیه بشریت قرار گرفتند. در این پنج سال همراه با قتل ومرگ فجیع هر کودک و زن و مرد در سوریه یک برگ از درخت انسانیت به زمین فرو غلطید! این درخت در این زمستان سرد ظلمانی رو به نیستی می رود!
بیائيم انسانیت مان را نجات دهیم! سکوت نکنیم!به مقابله برخیزیم!
 بخصوص برای ما ایرانی ها بدانیم کلید پایان به همه این فجایع در دستان ماست

سر نخ در ایران و در انگشتان خامنه ای جنایتکار است

در این پست تلاش میکنم تا جائي که میتوانم ذره ای از داستانهای قهرمانی ها و پایداریهای این خلقی که اسطوره زمانه شد را گردهم آورم تا صدایشان باشم

لینا شامی

لینا شامی از حلب می‌گوید + کلیپ

لینا شامی چهره دلچسب و آشنا بخصوص برای طرفداران توییتر او دختر۲۵ساله و فعال سوری از شهر حلب است که روزانه به کمک تویتیت هایش جهان را از قتل عام حلب آگاه کرد او خود شش سال تمام در زیر بمبارانها و حملات و محاصره رژیم اسد بود، بعد از اینکه به حومه غربی حلب رسید. لینا، پیام محاصره‌شدگان شد او مصاحبه هائي  به زبان انگلیسی وعربی داشت و توضحیات تکاندهنده ای  از جنایت علیه بشریت در جلب ارائه کرد

مصاحبه با کودکان معصوم حلب (کلیپ + تصویر)




زنان و کودکان حلب: انقلابپیروز می‌شود، ما باز خواهیم گشت



پیامی از کودکان حلب پایدار (کلیپ + تصویر)

منم بازمانده این قتل عام قرن یکه و تنها در میان اجساد
مادر و خواهر و برادر و پدر کمی آن طرف تر جسدهای سوخته تل انبار شده!!!!

دختران حلب..

زنان وکودکان قربانی اعدامهای صحرایی در حلب

دختر بچه ای در آخرین توییتش نوشت:
من خودکشی میکنم من يكي از دختران حلب هستم كه چند لحظه بعد مورد تجاوز قرار خواهم گرفت... ديگر نه سلاحي وجود دارد و نه مرداني كه بين ما و وحشياني كه ارتش ميهن نام گرفته اند مانع شوند.
ادامه


از حلب چه درسی باید بگیریم :

«سرفرازي و شكوه يك مقاومت درخشان در حلب»
«حلب» به حق سمبل جاودان ایستادگی و مقاومت نام گرفت و از اين پس در عداد بزرگترين حماسه هاي مقاومت پرشكوه تاريخ بشري خود را به ثبت رساند و الهام‌بخش همه مردم منطقه و آزادیخواهان جهان برای رهایی از هر نوع ظلم و ديكتاتوري به ويژه فاشیسم دینی حاکم بر ایران و مزدورانش شد.
آن روي سكه چنين مقاومت پرشكوهي در حلب، بي شك صفي از جنايتكاران تاريخ قرار دارد؛ اگرچه اين جانيان رنگارنگ، در جنايت از هم سبق مي برند ولي در قلب اين لشكر سياه، نظام آخونديست كه به مثابه سرسلسله جنايتكاران عمل كرد؛ همانگونه كه خامنه‌ای اين جنایت هولناک در حلب را «پیروزی غرورآفرین» و «بی بدیل» و «بزرگترین عیدی» خواند و 27آذر را به همين مناسبت روز «شکرگزاری» اعلام کرد؛ از اين رو؛ حلب خونفشان، یک سند انکار ناپذیر در اثبات مسئولیت تمام‌عیار خامنه‌ای و سران این رژیم در جنایت علیه بشریت است كه دير يا زود آنها را در برابر عدالت قرار خواهد داد.
حلب شكست نخورده و زنده است
به رغم بی‌عملی دولتهاي كوچك و بزرگ منطقه و جهان در مقابل بزرگترین جنایت ضدانسانی در قرن بیست و یکم كه به راستي انزجار‌آور است/ به رغم گمشدن انسانيت و سكوت جهان در برابر چنين جناياتي / به رغم تنها ماندن مردم سوريه در برابر هولناك ترين جنايتكاران تاريخ / به رغم سكوت و بي عملي جامعه جهانی برای توقف خونریزی بی‌رحمانه و جلوگیری از قتل‌عام و کشتار مردم بيگناه /به رغم اينكه بانكي مون بالاترين مقام سازمان ملل گفت؛ ما در كمك به مردم سوريه شكست خورديم و بشريت امروز در برابر تاريخ مورد مواخذه قرار خواهد گرفت؟ و ... اما حلب نه تنها شكست نخورده بلكه درنهايت سرفرازي وشكوه از چنين حماسه اي عبوركرده و مي كند.
حلب زنده و پيروز است
زيرا:
فرماندهان صحنه در آخرين تماسهاي خود گفتند؛ «از همان روز اول که برای انقلاب بیرون آمدیم، می‌دانستیم که در معرض همه‌چیز قرار خواهیم گرفت. به‌همین دلیل، انتخاب ما مقاومت بود و فقط مقاومت
توانست دنياي تهي شده از انسانيت را با سوختن خويش، گرما وحرارت بخشيد تا قلبي كه از سرما و انجماد يك دنياي وحشي و بي رحم، از كار ايستاده بود؛ مجددا آغاز به طپش كند.
آن خونهاي پاكي كه به ناحق بر زمين ريخته شد؛ نقاب از چهره كريه خامنه اي برداشت و ماهيت ضد اسلامي و ضدانساني و ضد عربي اش را براي تمامي جهان به ويژه جهان عرب به نمايش گذاشت.
يك بار ديگر درس بزرگ «كس نخارد يك ملت و يك مقاومت» را براي تاريخ نوشت و اينكه مي توان و بايد در تنهايي مطلق هم كه شده؛ مقاومت كرد.
وبالاخره توانست دنيا را به لرزه انداخته و مقدمات محاكمه بين المللي جانيان اين جنايت ضد بشري و در صدر آنها خامنه اي را فراهم كند.
حلب برمي خيزد

تا مبارزه هست، افت و خيزهاي تاكتيكي هم هست؛ اما تاريخ اثبات كرده است كه پيروزي از آن جريان حقي است كه مي جنگد و هزينه مبارزه خود را مي پردازد، پس اين خونها و اين رنجها و اين مقاومت پرشكوه نه تنها هدر نرفته بلكه بزودي در خيزشي مجدد در رزمي ديگر زنده خواهد شد. حلب بر مي خيزد و در كنار مقاومت ايران در جنگ سرنگوني دشمن مشترك يعني حكومت آخوندي خواهد جنگيد
صدها هزار کودک سوری در وضعیت بحرانی به‌سر می‌برند. اکثر کودکان سوری نیاز ضروری به کمکهای بشردوستانه دارند. طبق گزارش یونیسف حدود نیم میلیون کودک در شهر محاصره‌شده حلب از هیچ کمکی بهره‌مند نمی‌شوند.

داستان دختر و مادر سوری در حلب

آنا فرانک سوریه ای  بانا؛ صدای کوچک حلب از این شهر خارج شد.

فاطمه مادر بانا العابداست آنها  از شروع جنگ در سوریه روزانه با مرگ دست و پنجه نرم میکنند.

بانا هفت ساله است و از زمانی که خواندن و نوشتن و کمی هم زبان انگلیسی فرا گرفته است در اکانت توییتر خود  

آنها از طریق توییتر صدایشان را  به گوش جهان رساند، همه نگران و جویای سلامتی او بودند بقدری این موضوع بر سر زبانها بود که تا بحال تلویزیون سی ان ان دو گزارش که شامل مصاحبه با  بانا و مادرش است پخش کرده است 


او امروز به همراه کاروان غیر نظامیان از این منطقه خارج شد،به گزارش خبرنگار آناتولی در ادلب سوریه؛ بانا العباد در محله قطیرجی در حلب شرقی که به عنوان صدای حلب شناخته می شود، امروز به همراه خانواده خود به ادلب؛ یکی از شهرهای تحت کنترل مخالفان در نزدیکی های مرز ترکیه منتقل شد.

بانا و مادرش فاطمه که معلم زبان انگلیسی است، حدود سه ماه پیش با راه اندازی حساب کاربری در توئیتر، جهانیان را برای پایان دادن به کشتار جمعی در حلب فراخواندند.
مادر بانا با ارسال پیامی به مولود چاووش اوغلو وزیر امور خارجه ترکیه، از وی طلب یاری کرده بود و چاووش اوغلو نیز در پاسخ به آن ها قول داد که خانواده بانا به همراه غیرنظامیان از منطقه تحت محاصره حلب نجات خواهند یافت.
حدود ۳۲۰ هزار مخاطب، حساب کاربری توئیتر متعلق به این مادر و دختر را دنبال می کنند.

نیروهای رژیم سوریه و مخالفان بر اساس توافق جدیدشان که با میانجیگری ترکیه و روسیه حاصل شد، به روند تخلیه غیرنظامیان از حلب ادامه خواهند داد. بر اساس این توافق، حدود ۲۰ هزار نفر از نیروهای مخالف و غیرنظامی امروز و بقیه نیز روز سه شنبه از منطقه مذکور تخلیه خواهند شد.


آخرین پیامهای توییتری بانا و مادرش قبل از خروج دنیا را تکان داد:
16 دسامبر-پیامی از مادر بانا:
این پیام را برای دنیا به اشتراک بگذارید آتش بس متوقف شده است جان مردم در خطر است تمنا میکنم به ما کمک کنید ما را  از حلب خارج کنید!
در پیامی دیگر بانا نوشت: خواهش میکنم ما را نجات دهید
12دسامبر- پدرم مجروح شده است من گریه میکنم
13دسامبر- من بانا هفت ساله بطور زنده برای دنیا پیام میدهم این لحظاتی بین مرگ و زندگی است 

من دیگر از دست رفته ام. مجروح و بیمارم بدون دارو و درمان در این سرما بدون آب تمیز و غذا بمیرم راحتر است.

او دختربچه ای پر از شور زندگی بود  شوری که در تویترهایش و عکس زیبایش در کنار عروسکش منعکس بود 

اما حالا بقول خودش تمام عروسکهایم مرده اند
خانه ام ویران شده 
و حالا اگر بمیرم بهتر است!

آی انسانها که به ساحل نشسته شاد و خندانید
دختر ی کودک میدهد جان!
کودکانی سالیان است لبخندشان مرده است!
کودکانی سالیان است آرزوی مرگ دارند.
بانا العابد -BanaAlabed

فاطمه العابد Fatemeh Alabed






بریتا حاجی حسن رئیس شورای محلی اپوزیسیون در شهر حلب گفت عدم دستیابی شورای امنیت به قطعنامه‌ای برای نجات حلب از بمباران، یعنی ”قتل‌عام ۲۵۰هزار شهروندی“ که در مناطق شرقی شهر به‌سر می‌برند.

خبرنگار پرسید هم‌اکنون چه کسی از مناطقی که رزمندگان بر آنها کنترل دارند دفاع می‌کند؟ گفت: «ارتش آزاد سوریه، بین شش تا هفت هزار رزمنده وجود دارند. … آنان سوری هستند در حالی که شبه‌نظامیانی که در سمت رژیم می‌جنگند تمامی‌شان خارجی هستند.


ندیم یک جوان سوری است. او با وجود جراحت شدید و قطع پای چپش از زیر زانو، هم‌چنان در صفوف 
ارتش آزادی سوریه به مبارزه برای آزادی میهنش ادامه می‌دهد. با او آشنا می‌شویم





۱۳۹۵ فروردین ۱۵, یکشنبه

ایران-یازدهمین سالگرد حماسه فروغ اشرف در19فرودین 90 زندگی نامه این مجاهدان قهرمان

خانم مریم رجوی:

در سالگرد حماسه فروغ اشرف درود می‌فرستیم بر۳۶مجاهد خلق که در ۱۹فروردین۱۳۹۰ با جانفشانی، كلمه اشرف را مايه افتخار بشريت کردند. پیام اشرف و آن زنجیر پولادینی که آن‌روز در مقابل نیروهای مهاجم ساخته شد، با کانون‌های شورشی در کار به‌زیر کشیدن آخوندهاست.

یادواره هشتمین سالگرد حماسه فروغ اشرف در ۱۹ فروردین۹۰

در هفتمین سالگرد حماسه فروغ اشرف در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰به‌ ۳۶ مجاهد دلیر و سرفرازی که در این نبرد نابرابر جاودانه شدند، ادای احترام می‌کنم.
در پی حمله وحشیانه مزدوران ولایت فقیه در عراق به اشرف، ۳۶مجاهد دلیر به شهادت رسیدند و تعداد زیادی مجروح شدند. آن‌ها با دست‌خالی در برابر هجوم زرهی‌ها و هاموی‌هایی که از روی تن‌های خسته مجاهدین عبور می‌کرد، در رویارویی با قوای سراپا مسلح دولت دست نشانده ولایت فقیه در عراق، پرچم آزادی ایران را برافراشته نگه داشتند.
سلام بر خواهران عزیز و شهیدم؛ آسیه رخشانی، فاطمه مسیح، مرضیه پورتقی، نسترن عظیمی، فائزه رجبی، مهدیه مدد زاده، شهناز پهلوانی و صبا هفت برادران.
قهرمانانی كه از همان روز، با رزم و پاكبازی خود، پيشاپيش هزار زن قهرمان، بنای شورای مركزی جديد سازمان مجاهدين خلق ايران را بنياد گذاشتند.
و سلام بر برادران عزیز و شهیدم؛ حسن اوانی، جعفر بارجی، محمدرضا یزدان دوست، غلامرضا تلغری، احمد آقایی، مرتضی بهشتی، علی اکبر مدد زاده، قاسم اعتمادی، ناصر سپه پور، محمد رضا پیرزادی، امیر مسعود فضل‌اللهی، حسین احمدی، زهیر ذاکری، حنیف کفایی، محمد قیومی، خلیل کعبی، سعید چاووشی، مسعود حاجیلویی، سعید رضا پورهاشمی، ورقا سلیمانی، بهروز ثابت، فریدن عینی، ضیاءالله پورنادر، مهدی برزگر، مجید عبادیان، علیرضا طاهرلو، بهمن عقیقی و منصور حاجیان.
شعله‌های یاد و نام یکایک آن‌ها در تاریخ مقاومت و آزادی ایران همواره زنده خواهد بود و آتشی که فداکاری آن‌ها در ‌جان‌ها و وجدان‌ها برافروخت فروزان خواهد ماند؛ تا روزی که مردم ایران روی خجسته آزادی را ببینند.



بیانیه زندانیان سیاسی گوهردشت به‌مناسبت سالگرد حماسه ۱۹ فروردین سال ۱۳۹۰
زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج روز پنجشنبه 17 فروردین درباره حمله وحشیانه نیروهای جنایتکار مالکی به ساکنان اشرف در 19 فروردین 90 بیانیه‌یی با عنوان «بیاد صبا و همرزمانش» صادر کردند. در این بیانیه آمده است:

هفت سال از حماسه ۱۹فروردین سالگرد فروغ اشرف میگذرد با گرامیداشت یاد ۳۶ مجاهد قهرمان و پایداری مجاهدان بی سلاح اشرفی در برابر تهاجم وحشیانه گردانهای زرهی نگاهی به زندگی نامه پر بار این قهرمانان می اندازیم
بعد از توفانی مهیب، آن زمان، دیگر، شب شبها بود.
ماه، پنهان در پشت ابرهای تیره و تار… و زمین فرو رفته در سکوت و تاریکی… به هر کرانه می‌نگریستی بیداد بود و تباهی، توطئه بود و خیانت، ظلمت بود و تاریکی که می‌خواستند سکون و خاموشی را آیه‌های زمینی و یأس و نومیدی را فاتح قصه‌ها سازند؛ می‌خواستند فریاد و خیزش را واژه‌هایی مدفون در میان آرزوهای بر باد رفته‌ بخوانند و لبخند و امید را رویاهای طلایی که به واقعیت نخواهند پیوست.
در چنین خشکسالی از رویش و اعتقاد، نام من زینت‌بخش کتاب تاریخ وطنم گشت.
«روی یک برگ طلایی از کتاب وطن و تاریخش، بنویس که در این‌جا شهری دیدم، آجرش یکرنگی، جامه‌هایش یک‌رنگ، ساکنانش همگی چشمه‌هایی بی‌تاب، چشمه‌های بی‌تاب، چشمه‌هایی بی‌تاب»
اما بی‌تابی ‌آن چشمه‌های جاری را خصم برنمی‌تابید. عقیده و ایمان آنها، خواب شیاطین را از هم می‌درید. پاکی قلبهایشان دشمن را سراسیمه می‌کرد..........
نگاهتان را ببین چگونه بغض
بر تصویر یادها
با قافیه‌های آبی باران هنوز می‌سراید
سینه کلمات ابری‌ست
خاطره از طراوت حضورتان هنوز خیس است
 من و این همه یاد جوان
من و این همه پچ پچ بیرنگی شبنم
من و این همه شکوفه خجسته نام
نرفته‌اید، نرفته‌اید، نرفته‌اید...
خلوت‌های ساده خیس را به یادتان نماز خواهم برد
شعرها ببین چگونه از حرمت پروازتان اشک‌آلودند
 باز نوزده فرودین است
یادم باشد که پشت ایستگاه برق احرار،
نبض حادثه توفانی‌ست
آنجا حماسه دست در دست غرور
شانه به شانه زیبایی می‌جنگد
یادم باشد از لبخند تازه «بهروز»
در قاب فردا
گل سرخی بسرایم
و ببوسم شعری را که در آخرین ثانیه از نگاهش به خاک چکید
یادم باشد که دوربین شجاع آسیه
هنوز دارد از جهنمی‌در مردمک قاتل خویش فیلم می‌گیرد
و گلوله از شرم بین لوله تفنگ و قلبی شهید در تردید است
یادم باشد
انگشت او بر شاسی دوربین
زودتر از انگشت قاتل او بر ماشه،
ثانیه را شکار کرد 
یادم باشد
ضیا در شعری به دانایی لبخند گفت:
«درد عبور هاموی سنگین از روی کشکک پا
برتابیدنی‌تر از درد دیدن بغض
در آرزوی یتیم دخترکان خیابانی‌ست
یادم باشد وقتی کودکان ایران
با گشاده‌چشم، حماسه بابک را ورق می‌زنند
عکسی به یادگار با شهامت سعید چاووشی بردارم
و با غرور در تاقچه کهنه تاریخ بگذارم
یادم باشد، هنوز نوزده فرودین است
سینه کلمات ابری‌ست.
 ع. طارق18فروردین 96.

لینک کلیپ بزرگداشت حماسه نوزدهم فرودین قسمت اول





بزرگداشت حماسه فروغ اشرف توسط رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی در داخل میهن اشغال شده 

فروردین 1395






 19فروردین سالگرد فروغ اشرف  گرامیداشت 36شهید قهرمان و پایداری مجاهدان بی سلاح اشرفی در برابر تهاجم وحشیانه 
گردانهای زرهی 

قهرمان مجاهد خلق، فرمانده دلیرسعید چاوشی گسگری مجاهدی با ۳۵سال سابقه مجاهدت

«اسم همه ما مجاهد خلق است: فرزندان مریم!… بزرگترین و مهمترین سرفصل زندگی ما همانا عبور از کوره‌های گدازان انقلاب بوده است که خودش را در سیمای رئیس‌جمهور برحق و حتمی ما نشان می‌دهد. … این زندگی راهی سرخ‌فام تا رسیدن به جامعه بی‌طبقه توحیدی است».


«امیدوارم که بتوانم با فدای جان ناچیز خودم که هدیه‌ای ناقابل است، قسمتی کوچک از وظیفه‌ای بزرگ را که در قبال خدا و خلق و به شکرانه این هدایت و نعمت بزرگ بر دوش دارم به انجام برسانم. و ای کاش هزاران جان دیگر داشتم تا در این راه مقدس فدا کنم». - از وصیتنامه مجاهد شهید جعفر بارجی در اردیبهشت ۶۶

صدایی که می‌ماند




ترانه خونبهابا اجراي مجاهد شهيد بهروز ثابت





«ولی‌فقیه به نقطه‌ای رسیده که از نان شبش هم مهمتر این است که اشرف را ببندد… ما از ابتدا که به مجاهدین آمدیم مسیر مشخصی را انتخاب کردیم و آن هم چشمداشتن به پیروزی سهل و آسان و رسیدن به مقام و منصب نبود. … همواره در آرزوی داشتن سعادت شهادت در راه محقق شدن آزادی خلقمان بودم» از نامه مجاهد شهید قاسم اعتمادی ۶/شهریور/۸۸»


نگاهی کوتاهبه زندگی جاودانه‌فروغ اشرف، شهید مجاهد خلق، مجید عبادیان





«با سلام به تمام آنهایی که در راه آزادی جان باختند و با خونشان آن را آبیاری و حراست کردند و با سلام به شهیدان قیام ایران و با سلام به تمام خواهران و برادرانم از شهر مقاومت، اشرف تا تمامی نقاط جهان. آنهایی که با گوشت و پوست خودشان برای دفاع از آزادی به اعتصاب غذا شتافتند و ذره ذره وجودشان را در این راه ریختند. انشاالله که لایق این همه بزرگی و کرامت باشم».


مروری بر زندگی جاودانه‌فروغ اشرف- زهیر ذاکری




زهیر همیشه یک رزمنده بود. نه به این خاطر که از وقتی چشم باز کرده بود خود را در سازمان و در کنار پدری مجاهد دیده بود، بلکه در سال ۶۹، وقتی سازمان تصمیم گرفت که بچه‌ها را برای دور بودن از خطرات جنگ اول خلیج فارس به خارج بفرستد، زهیر که هنوز نوجوانی ۱۴ساله بود، زیر بار خواست مسئولان و حتی پدرش نرفت و گفت که می‌خواهد رزمنده ارتش آزادیبخش باشد و با این‌که دانش‌آموزی بسیار با استعداد بود، حتی وسوسه ادامه تحصیل هم نتوانست بین او و عشقش، مبارزه جدایی بیندازد و او باز هم با اصرار زیاد توانست در پشتیبانی عملیات مروارید، جایی برای خود پیدا کند. همین روحیه باعث می‌شد که زهیر همیشه بزرگتر و قابل اتکاتر از سنش باشد، هم در فهم عمیق مسائل بغرنج و هم در مسئولیت‌پذیری.

فدای عاشقانه همه‌چیز







خانه رها می‌کنم، عشق فدا می‌کنم میهن خود را ز دیو، پاک رها می‌کنم.

شجاع و با صلابت



امیر مسعود در وصیتنامه خود، خطاب به مادرش نوشته است:
”مادر مبارز و مهربانم، من رنجها و سختیهایی را که تو در رابطه با فعالیتهای من کشیده‌ای هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد. چه آن دوران که من زندان بودم و تو برای یافتن من روزهای متمادی جلو زندانها بودی و چه روزهایی که مزدوران خمینی به خانه ما هجوم می‌آوردند و تو برای از بین بردن مدارک، کتابهای مرا حتی کتابهای درسی مرا نیز مخفی کرده بودی، و یا حمایتهایی که در برابر هر کس و ناکسی از عقاید من می‌کردی، آری مادر، من اینها را هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد، فراموش نخواهم کرد، هنگامی را که مجاهدی را برای مخفی شدن به خانه می‌آوردم و تو هرچه از دستت برمی‌آمد از امکانات تا عادیسازی امنیتی به بهترین نحو ممکن انجام می‌دادی. مادر، حالا با افتخار به همه بگو که فرزندت راه امام بزرگوارش حسین را پیمود و در این راه به‌شهادت رسید و تو روزی که انقلاب به پیروزی برسد، فرزندت را در چهره‌های شاد خلق ایران و در شکوفه‌های بهاری خواهی دید... .


بهای آزادی، فدای همه چیز

مروری بر زندگی جاودانه‌فروغ اشرف– قهرمان مجاهد خلق، شهید خلیل کعبی



عشق آزادی، و محبت مردم، او را از اردوگاه اسیران جنگی بیرون کشید و به مجاهدی سرفراز آزادی تبدیل کرد.

برخیز، درهم شکن این کاخ عنکبوتی را


امید به تحقق آرمان، تا بن استخوان

«بعد از خارج شدن از ایران و بودن در جمع مجاهدین تنها یک آرزو دارم، این‌که روزی برسد که ایران و مردم رنجدیده آن آزاد شده باشند. روزی که بچه‌های معصوم ایران مجبور نباشند برای تهیه یک لقمه نان دست فروشی و کار کنند. روزی که پدران از تهیه نکردن نیازمندیهای فرزندان شرمنده نباشند. روزیکه زنان و دختران مجبور نباشند برای تأمین زندگی رو به فساد و هزار بدبختی بیاورند».
آری این بود پایان آرزوهایم، یعنی یک مجاهد باشم»



مهربان و صمیمی، فروتن و بی‌توقع، زحمتکش و دلسوز








مجاهد بدهکار، حیات جاودان ایدئولوژیکی خواهد داشت و من نیازمند همین هستم». - از تعهد نامه دست‌نوشته مجاهد شهید مهدی برزگر




«من از آن روز که خود را در بند شهر اشرف احساس کردم، همیشه سراپا احساس غرور و شعف ایدئولوژیکی داشته و با کمال سربلندی احساس می‌کنم که آزادترین فرد هم هستم». این قسمتی از یک نوشته مجاهد شهید محمدرضا یزدان دوست است. گویی حافظ این بیت را در وصف حال محمدرضا سروده است که:


«حافظ از جور تو، حاشا که بگرداند روی / من از آن روز که در بند توام آزادم»







«باید تمام فکر و توانم را در راه مبارزه و انقلاب به‌کار بگیرم» - از نامه‌های مجاهد شهید غلام تلغری
فداکار و دلیر، با عواطف سرشار انسانی
«دنیایی که من تازه در آن متولد شده‌ام دنیای عشق و فداست، دنیایی است که تازه معنا و مفهوم زندگی کردن و پرستش خدا را می‌فهمم» - مجاهد شهید احمد آقایی

سیاوش‌وار به قلب آتشها زد









«مگه می‌شه در مقابل خون شهدای قیام خاموش نشست. مگه می‌شه در مقابل خون ۱۲۰هزار شهید سکوت کرد و به این رژیم پلید تن داد». - از گفته‌های مجاهد قهرمان بهمن عتیقی