تابلویی شورانگیز از یک زندگی - خاطراتی از غلامرضا خسروی نوشته زندانی سیاسی مجید اسدی
از بذر کانون شورشی ۳۵۰ اوین، زندان به زندان، کوچه به کوچه و شهر به شهر هزار کانون شورشی و عصیان
رویید و برخاست و بهبار نشست تا بر جباریت و جاهلیت دوران بشورد و بشوراند و طرح
چشمانداز میهنی عاری از غارت و ستم را بر پرده سیاسی اجتماعی ایران به تصویر کشد.
همراه سه تن دیگر جزء آخرین نفراتی بود که پس از بیست روز انفرادی وارد
بند شد. با سری تراشیده و چهرهای تکیده ناشی از اعتصاب غذا، ناگهان در برابرمان
ظاهر شد. تبسمی بهلب داشت و با هم وارد اتاق شدیم. زخمهای بهجا مانده از
باتونهای گارد در ۲۸فروردین هنوز بر تناش خودنمایی میکرد. در همان ساعت اول شرح تمام
اتفاقات آن بیست روز بارها از زبان این و آن برایش بازگو میشد، از خسارتهایی که
وارد کرده بودند، اموالی که غارت شده بود، از کبودی و جراحتها، سخنها میرفت. در
آن حین وقتی شنید که عدهیی از هموطنان به نشانه همبستگی با زندانیان، سرهای خود
را تراشیدهاند با اینکه تا آن لحظه ساکت و آرام تنها به صحبتها گوش میداد، اما
به ناگهان با دستپاچگی بلند شد و به هواخوری رفت. وقتی برگشت گفت باید پیام تشکری
خطاب به مردم بنویسم.
بعدها بود که فهمیدم چرا رغبتی نداشت تا از اموال بهیغما رفته و ضربات
باتون حرفی بزند. آخر از آن جنس نبود که مرغ خاطرش صید دام چنین وسوسههایی شود و
با آرمانش کسب و کار راه بیندازد و وجه آن را نقدا از مردم طلب کند، بلکه بهخوبی
میدانست که نبرد با خصم خدا و خلق تنها با شرارههای عشقی بیکران نسبت به مردم
روشن میماند و عشق، قبل از هر چیز فدا کردن خویش است و اینگونه با نفی خویش، خود
را در برابر همه رنجها و آلام مردم، شریک و متعهد مییافت.
آن که مرگش، سرود توانستن بود
«سرود ستایش تو
قصیده مکرریست
تا آزادی
عظیمترین حادثه باشد... »
زندانی سیاسی سهیل عربی از او فرابشر یاد کرد و گفت غلامرضا برایم چون برادر بزرگتر و استاد شد
غلامرضا خسروی پرنده آزاده ای بودکه درس پرواز مبارزه و پایداری را به همه اطرافیانیش آموخت و این رسم و رزم را با پرواز خود جاودانه کرد
در چهارمین سالگرد پر کشیدنش یادش را گرامی میداریم
زندگينامه مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی
پيام صوتی مسعود رجوي - 12خرداد1393
اشرف 350 کانون شورشی
350 سوگند وفا و خروش مجسم «بیا ،بیا» مجاهد اشرف نشان غلامرضا خسروی
آن که مرگش، سرود توانستن بود / «سرود ستایش تو / قصیده مکرریست / تا آزادی / عظیمترین حادثه باشد... »
اعتراف به زیبایی، تنها گرامیداشت زیبایی نیست، آغاز تداوم زیبا شدن است. وجه و نمایی از این زیبایی، اعترافی است که در زندگیمان کسانی بودند، هستند و خواهند بود که در فلسفهی حیات و مرگ خود،
شهید غلامرضا خسروی ” متولد 24 تیر 1344 ” سوادجان ، متاهل و پدر یک فرزند، متخصص جوشکاری،
اولین بار در سن ۱۶ سالگی و در سال ۱۳۶۰ به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر
و مدت ۶ سال را در زندان گذراند.
پس از آزادی در کنکور
دانشگاه قبول شد ولی بهخاطر سابقه ی هواداری از مجاهدین از ادامه تحصیل در دانشگاه
محرومش کردند. وزارت اطلاعات شرط پذیرش او در دانشگاه را همکاری با رژیم اعلام کرد
اما غلامرضای قهرمان به این شرط ننگین تف کرد.
غلامرضا در 5 اسفند سال
۱۳۸۶ بار دیگر در رفسنجان دستگیر و به اتهام اخوند ساخته (جاسوسی ) برای سازمان مجاهدین
به سه سال حبس قطعی و سه سال حبس تعلیقی محکوم شد. دادگاه تجدید نظر اما محکومیت وی
را تشدید و شش سال حبس قطعی را برای این زندانی تایید کرد.
اسنادی که بازپرس پرونده
برای اثبات جرم جاسوسی به دادگاه ارائه کرده بود، شامل چند عکس از دیوار نوشتههایی
در حمایت از سازمان مجاهدین بود که وی از طریق ایمیل برای این سازمان ارسال کرده بود.
همچنین کمکهای مالی ای که آقای خسروی برای این گروه فرستاده بود.
غلامرضا پس از شکنجه های
جسمی و روحی و بازجوییهای طولانی برای مصاحبه ی تلویزیونی در بازداشتگاه اداره اطلاعات
و زندان 64 وزارت دفاع، در آذر ماه 89، در حالی که تنها دو سال از حبس او باقی مانده
بود، به خاطر کمک مالی به مجاهدین و بدون حتی یک دقیقه گفتگو با وکیلش دوباره محاکمه
و در دادگاهی غیر علنی به اتهام «محاربه» به اعدام محکوم شد.
دژخیمان رژیم در حمله
وحشیانه 28 فروردین 93 به بند 350 اوین غلامرضا را با کینه و سبعیت خاصی مورد ضرب و
شتم قرار داده و با بدنی خونین و کبود، به انفرادی بند 240 منتقل کردند.
دربند 350 غلامرضا همیشه
یک آرم مجاهدین که خود روی مقوا ترسیم کرده بود داخل بوفهاش بالای سرخود نصب کرده
بود
غلامرضا مجموعا 40 ماه از 6 سال دوم زندانش را در انفرادی گذراند و همزمان با روز ولادت امام حسین (ع) در زندان گوهردشت کرج در تاریخ 11 خرداد 1393 سربدار شد .
رژیم پیکر این شهید سرفراز را بر خلاف خواست خانواده و از ترس تجمع مردم، شبانه در آرامگاه باغ رضوان اصفهان به خاک سپرد.
مردم سوادجان زادگاه مجاهد شهید غلامرضا خسروی ، طی مراسمی در مسجد جامع، در اعتراض به اعدام جنایتکارانه این فرزند قهرمان خود به دست دژخیمان رژیم آخوندی مراسمی برگزار کردند.
سیزدهم خرداد 93 مردم سوادجان ، زادگاه غلامرضا تجمع کردند و در حرکتی نمادین و اعتراضی بسوی مسجد جامع راهپیمایی نمودند. جمعیت شعار میدادند: مجاهد گرانقدر شهادتت مبارکاین مراسم مورد یورش مأموران امنیتی و انتظامی قرار گرفت.
از یادگاریهائي که از غلامرضای قهرمان بجای مانده است دست نوشته های اوست که موفق شد آن ها را به بیرون زندان بفرستد
از جمله دست نوشته ای از مجاهد
شهید غلامرضا خسروی که در وصف یاران سرفرازش سروده بود
آه ای شقایقان، بهاران
من! یاران من ! ، از خاک و خاره خون شما را
،حتیطوفان نوح نیز نیارد سترد
، زانک
هر لحظه گسترانگی اش بیش می شود،آن
گونه ای که باران ، هر چند تندتر
رخسار ارغوان شاداب و سرخ گونه تر از
پیش می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر