گیرم از ساقه بریدند بسی شاخه گل
ریشه ها هست که صد شاخ دگر رویانند
ریشه ها هست که صد شاخ دگر رویانند
فاطمه از خانواده اي مجاهد و گردپرور است. دو برادر فاطمه از شهيدان مجاهد خلق، به نامهاي بيژن و اسفنديار بودند
مجاهد شهيد بيژن كامياب شريفي دلاوري بود كه بخاطر اداي احترام شجاعانه اش بر پيكرهاي موسي واشرف، در 19بهمن سال60 در اوين توسط جلادان خميني تيرباران شد
فاطمه شرح شهادت برادر قهرمانش را چنين بيان كرده است
«سال 60 كه شهداي 19بهمن رو آورده بودند توي اوين، برادر من17 سالش بود اون موقع تو زندان بود كه با يك سري از بچه ها آوردند بالاي سر شهداي 19بهمن كه اونجا اداي احترام كردند، همه سرود خوندند، و برادر من پاي اشرف و موسي را بوسيد و همون جا درجا لاجوردي دژخيم، شهيدش كرد».
برادر ديگر فاطمة قهرمان، رزمندة دلير مجاهد خلق، اسفنديار كامياب شريفي بود كه در 4مرداد 1367 در عمليات فروغ جاويدان قهرمانانه به شهادت رسيد.
«سال 60 كه شهداي 19بهمن رو آورده بودند توي اوين، برادر من17 سالش بود اون موقع تو زندان بود كه با يك سري از بچه ها آوردند بالاي سر شهداي 19بهمن كه اونجا اداي احترام كردند، همه سرود خوندند، و برادر من پاي اشرف و موسي را بوسيد و همون جا درجا لاجوردي دژخيم، شهيدش كرد».
برادر ديگر فاطمة قهرمان، رزمندة دلير مجاهد خلق، اسفنديار كامياب شريفي بود كه در 4مرداد 1367 در عمليات فروغ جاويدان قهرمانانه به شهادت رسيد.
آخرين دست نوشته اي كه از فاطمه بجاي مانده است نوشته بود:
«… هر چه زمان می گذرد قدر و ارزش راهی که به آن پا نهاده ام در زیر چتر رهبری مسعود و مریم را بیشتر فهم می کنم و خدا را هزاران بار شکر می کنم که من را در این مسیر هدایت کرد و نمی دانم با چه زبانی شکر این همه نعمت را بکنم. … در این مرحله با ایمان به مرحله سین و تغییر دوران بار دیگر… پیوندم را هرچه مستحکمتر و پولادین تر می کنم که بار مسئولیت پذیری ام را در این دوران صد چندان بیشتر می کند. … بار دیگر از خدا می خواهم که: من را رهروی شایسته در این مسیر گردان! و مجاهد بدهکار باشم و شهادت را که هم چون شهدی شیرین در این مسیر است نصیبم گردان. مجاهد بدهکار می مانم. مجاهد بدهکار می میرم…».
«… هر چه زمان می گذرد قدر و ارزش راهی که به آن پا نهاده ام در زیر چتر رهبری مسعود و مریم را بیشتر فهم می کنم و خدا را هزاران بار شکر می کنم که من را در این مسیر هدایت کرد و نمی دانم با چه زبانی شکر این همه نعمت را بکنم. … در این مرحله با ایمان به مرحله سین و تغییر دوران بار دیگر… پیوندم را هرچه مستحکمتر و پولادین تر می کنم که بار مسئولیت پذیری ام را در این دوران صد چندان بیشتر می کند. … بار دیگر از خدا می خواهم که: من را رهروی شایسته در این مسیر گردان! و مجاهد بدهکار باشم و شهادت را که هم چون شهدی شیرین در این مسیر است نصیبم گردان. مجاهد بدهکار می مانم. مجاهد بدهکار می میرم…».
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید
با سلام عالي بود، درود و سلام
پاسخحذف