‏نمایش پست‌ها با برچسب نبی‌الله سیف. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب نبی‌الله سیف. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۶ شهریور ۱۰, جمعه

ایران-خونش پیراهن زحمتکشان -یادواره قهرمان خلق مجاهد شهید نبی‌الله سیف

مجاهد شهید نبی‌الله سیف

از فرماندهان ارتش آزدیبخش ملی ایران
زندانی سیاسی رژیم شاه: 4سال
سابقه مبارزه: 40سال
از اعضای شورای ملی مقاومت ایران (کمیسیون مالی و تدارکات)
شهید قهرمان مجاهد خلق نبی سیف ، در یک خانواده زحمتکش در خیابان شهباز تهران به دنیا آمد، از آغاز جوانی، ذهن جستجوگرش در پی یافتن علت فقر و تبعیض و تباهی که در پیرامون خود می‌دید و راه چاره بود و سرانجام گمشده‌اش را در سازمان مجاهدین خلق ایران یافت.
نبی‌الله سیف: «در سال 46 وقتی تختی را شهید کردند من برخلاف دستور مؤکد مدیر مدرسه به شب هفت او رفتم و فردای آن‌روز مرا که می‌خواستند بزنند من مقاومت کردم، تهدید به مردود شدن و اخراج کردند که همین طور هم شد.
در سال بعد در دبیرستان سنایی به‌خاطر پایین کشیدن عکس شاه و نصب کردن عکس تختی مرا از دبیرستان بیرون کردند و دیگر نگذاشتند که اسمم را در همان دبیرستان بنویسم.
در سال 50- 51 بود که با (مجاهد شهید) غلامحسین حسینی آشنا شدم و از آن زمان مسیر زندگیم کاملاً تغییر کرد
 نبی در سال 53 توسط ساواک شاه به جرم هواداری از مجاهدین دستگیرشد و به 4سال زندان محکوم شد. دوره زندان شناخت نبی از سازمان محبوبش را عمیق‌تر کرد.
نبی‌الله سیف: «اولین باری که من مجاهد شهید محمد مقدم را دیدم در سلول 16 طبقه سوم کمیته مشترک شاه بود. با لبخندش که از شخصیت انقلابیش در می‌آمد من رو مجذوب خودش کرد. در حدود دو ماهی که در سلول کناری محمد بودم با مورس با هم ارتباط داشتیم و بعد از دو ماه محمد مقدم و شهید محمد معصومی به قصر منتقل شدند. پس از دو ماه منهم به اونها ملحق شدم و در ارتباط با هم و تشکیلات سازمان قرار گرفتیم. »
مجاهد قهرمان نبی سیف با گذراندن سرفرازانه دوره حبس خود در زندانهای ستمشاهی، به قول خودش دست از دامن سازمان محبوبش نکشید و در قامت سرداری رشید، مبارزه بی‌امانش با دیکتاتوری شیخ را تا آخرین دقیقه و تا آخرین نفس ادامه داد.
نبی‌الله سیف: «دو سه ماه قبل از آزاد شدن برادر ما آزاد شده بودیم، مسئول من آنموقع از درون زندان محمد مقدم بود، که بیرونم که آمدیم با فاصله یك هفته دو هفته باهم اومدیم. تا این‌که یک روز زنگ زد گفت یک برنامه‌ای داریم باید آماده باشی، حواست باشه، یه مقدار بیشتر مواظب خودت باش تا بتونیم برنامه مون را انجام بدیم. بعد روز بعد زنگ زد و گفت یک ماشین جور کن، ماشینی که خوب و قوی باشه. که بتونیم یه سوژه‌ای رو جابه‌جا کنیم. به من نگفت سوژه کیه، اما همین که گفت ممکنه خودتم راننده باشی، احساس کردم که سوژه کیه»
نبی قهرمان با عبور از ابتلائات سخت دوران مبارزه سیاسی و مبارزه مخفی در داخل کشور، سرانجام خود را به قرار گاههای بیقراران آزادی ایران رساند و به‌زودی در کسوت یک فرمانده ارتش آزادیبخش در عرصه‌های گوناگون، گوهر مجاهدی خود را بارز کرد. خود نبی راز عبورش از کورانها و کوره‌های گدازان مبارزه را مرهون یک نقطه می‌دانست. او چند روز قبل از شهادتش در راز و نیازی عارفانه و در منتهای هوشیاری انقلابی و خضوع ایدئولوژیک، این‌طور می‌نویسد:
«... در این زمانه پر فتنه و در این زمانه پر آشوب، سکان کشتی توفان زده و خمینی گزیده خلق ایران را رهبری عقیدتی من به دست دارد تا آن را به ساحل امن برساند. در این مسیر هر زاغ و زغن، هر مار و افعی کمین کرده است و هر روز با حیله‌ای خاک در چشم خلق می‌پاشند تا نگذارند این ناخدا کشتی را به ساحل برساند. خدایا، یار و مددکارش باش... بله من مجاهد خلق از همین اشرف و لیبرتی که دشمن آن را شبه اوین کرده است، پلی به سوی تهران می‌سازم.
 … هر آنچه را که در اشرف و لیبرتی می‌گذرد را عین کارزار سرنگونی می‌بینم و تا رساندن مهر تابان به تهران دمی از پای نخواهم نشست».
نبی سرشار از عشق مردم محروم و زحمتکش بود و همه آرزویش این بود که مردم ایران روی آزادی و آسایش و رفاه را ببینند. این عشق و انگیزه را در آخرین نوشته‌ای که از او بر جا مانده به خوبی می‌توان دید.
نبی‌الله سیف: «... هنوز خون سیاووشان 19فروردین خشک نشده است… هنوز روزانه سرها بر دار آونگ است و خامنه‌ای هلهله می‌کند و هنوز قوت لایموت مردم آه و اشک است، پس چطور می‌شود آرام گرفت؟ و چطور می‌شود میدان را روز روزش خالی کرد؟».

 و سرانجام قهرمان خلق مجاهد شهید نبی سیف، این سردار دلاور مردم جنوب تهران، همراه دیگر همرزمان مجاهدش، در حماسه 10شهریور اشرف، درس درخشانی از مقاومت و وفای به‌عهد با خدا و مردم ایران، تا آخرین نفس، در تاریخ مبارزات میهنمان به یادگار گذاشتند و حقانیت تنها راه رهایی خلق را که سرنگونی تام و تمام دشمن ضدبشری است با خون خود مهر کردند.