«در سال 56 توسط یکی از همکلاسیهایم
با سازمان مجاهدین آشنا شدم. کتابهای «راه انبیا، راه بشر» و «تکامل» و «شناخت»
سازمان را خواندم.
در سال 58 بعد از اینکه دوره لیسانس را تمام
کردم به سربازی رفتم. در کلاسهای تبیین در دانشگاه شریف شرکت میکردم و در پادگان
فرح آباد مشغول فعالیت هواداری بودم. … بین سالهای 59 تا 60 در بخش کارمندی سازمان
فعالیت میکردم.
در سالهای 60 تا 61 خودم هسته مقاومت تشکیل دادم
و در سال 66 به ترکیه آمدم و چون میخواستم در سرنگونی رژیم ضدبشری خمینی شرکت
داشته باشم به سازمان پیوستم. …
در آن موقع در سازمان مجاهدین صحبت از این میشد
که انقلاب شده است. مجاهدین به آن انقلاب ایدئولوژیک میگفتند. … وقتی به انقلاب
خواهر مریم نگاه میکنم میبینم در این دنیای مادی هیچ قدرتی به گرد پای چنین قدرت
شگرفی نمیرسد. قدرتی بینظیر در تغییر انسان، چه چیزی در جهان بالاتر از این است؟
بله… با این دستگاه توحیدی است که مجاهدین قطعاً تأثیرگذار و تغییر دهنده هر شرایطی
هستند».
با این ایمان او در صحنههای مختلف رزم به پیش
تاخت. که یکی از درخشانترین آنها 10سال پایداری در اشرف بود.»
اصغر طی 10سال پایداری در اشرف جزو کسانی بود که
در همه حملات شقاوتبار آدمکشان مالکی در صف اول بود و در برابر آنها سینه سپر
کرده بود.
«من اصغر
مکانیک روز جمعه 19فروردین در میدان لاله بودم که دیدم مزدوران مالکی وارد خیابان
100 شدند. رفتم جلوشان گفتم چرا شلیک میکنید، ... در همین لحظه یک نفر که سیاه
چهره بود و به سمت بچهها شلیک میکرد به سمت پای من نشانه رفت و به مچ پایم زد که
منو به بیمارستان رسوندن بچهها. … من میخوام به این مالکی مزدور ولایتفقیه بگم
که روز 5دی فرق من را توی مصلحی شکافتید و روز جمعه 19فروردین به ساکنان بیدفاع و
بیسلاح اشرف حمله کردید ولی تو و اون ولیفقیهت کور بخونند، مجاهدین با این چیزها
از بین رفتنی نیستند و ولایتفقیه را حتماً سرنگون خواهند کرد».
اصغر در نقشه مسیر خود در مرداد 91 مینویسد:
«... قسم میخورم
برای سرنگون کردن رژیم پلید آخوندی، سمبل رجس و ناپاکی، لحظهیی درنگ نکنم و تا
آخرش ایستادهام و به قول آقا علی اگر کوهها بجنبند ما مجاهدین اشرفی در راه گرفتن
حقوق حلق ستمزده، قدمی به عقب برنخواهیم داشت. ما با رهبری خودمان بر سر این
موضوع پیمان خون و نفس بستهایم که در این راه از هیچ چیز دریغ نکنیم، کمترین چیزی
که میتوانیم در این راه بدهیم جان است»...
بیگمان آخرین فصل زندگی مجاهد قهرمان اصغر مکانیک
در اشرف، زیباترین و درخشانترین فصل است، پایداری او و همرزمان قهرمانش در اشرف که
ظاهراً برای حفظ و نگهداری اموال اشرف بود، اما در عمق برای در اهتزاز نگهداشتن
پرچم عزت و شرف یک خلق و بخشی از نبرد سرنگونی رژیمی بود که مردم ایران را به بند
کشیده است. اصغر با ایمان و آگاهی تمام به این نقش در نقشه مسیر خود در مرداد 92 مینویسد:
«در شب قدر با آقا علی (ع) و (با) ایمان راسخ و بدون شکاف به این حقیقت
که آنچه در لیبرتی و اشرف میگذرد عین کارزار سرنگونی است و ایمان به تغییر دوران
در جمیع جهات… یکبار دیگر بر سر عهد و پیمان خودم»
و اصغر شهید اینگونه به کهکشان جاودانه فروغهای
مجاهد خلق پیوست و با شهادت خود، افتخار دیگری برای مردم مجاهدپرور همدان و
خانواده سرفراز مکانیک رقم زد که پیش از او نیز دو فرزند دیگرشان، مجاهدان قهرمان،
عفت و فرحناز مکانیک در عملیات کبیر فروغ جاویدان، بهشهادت رسیده بودند. خونهای
پاکی که مسیر رهایی مردم ایران را روشن و گلگون کرده است.
لینک زندگی نامه کلیک کنید