‏نمایش پست‌ها با برچسب سازمان مجاهدین خلق ایران. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب سازمان مجاهدین خلق ایران. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۴ مهر ۸, چهارشنبه

ایران-اسطوره اشرف-يادي از مجاهد شهيد سيد علي سيد احمدي


مجاهد شهيد سيد علي سيد احمدي

«بگو سیّد چه خبر» - برای مجاهد شهید سیدعلی سیداحمدی

بگو سید چه خبرداری بگو از شهرمون
بگو با ما چی شکسته کمر پیـــر وجوون
بگو ملا چند تا تــیر دارشـو کرده بپــــــا
بگو ضحاک پلید چند تا می‌خواد کاسه خون
بگو سیّد!
چه خبر؟
تو می‌آوردی برامون، خبر از خلق اسیر
و می‌گفتی
کوچه پس کوچه شهر نباس باشه جای عذاب
چرا بچه یتیم گشنه بره تو رختخـــــــــــواب؟
چرا طفلی دخترک شیشه ماشین پاک‌کنه؟
چرا ننویسه روی تختـــه سیاه، بابا و آب؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
عرق شرم پدر تاکی رون رو صورتش؟
اشک مادر تا به کی؟ پر بشه از حسرتش؟
چرا زندونای میهن شده لبریز جوون
چرا هی شیخک قاتل میشه بیشتر ثروتش؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
آره سید، میدونـم که دل توی دلت نبود
تو می‌خواستی بدری از ظلم ظالم تار و پود
تا کـــه هر بچه ســــرش رو، روی بالش بذاره
زندگی تو ناز و نعمت؟! آره این عـــــار تو بود
تو می‌خواستی شور وشادی رو، به هرشهربیاری
تو می‌خواستـــــی دمار از هرچی که ظلمه درآری
اگه دشمن زبون چهر تو رو بخون کشید
نمیذارم قطره‌ای هدر بره خونهای پاک
خون زهره، خون گیتی، خون سید و سعید

ارتشی منتظره روز «ر» و ساعت «سین»
میگیـــــرم تقاصتو با عزم و رزم آتشیــــــن
فردا که می‌شکفه آزادی توی شهرای ما
روزیکه پاره میشه از دست مردم زنجیرا
یاد تو زنده میشه تو هر گذر
میشه جاوید توی دلها قصه اشرفیــــــــــا
حبیب شکری پور.


يكي از مشعلهاي رزم ايران، شيردلي است بنام سيدعلي سيداحمدي. دلاوري كه اولين ذرات درك و درد را به عمل و اقدام براي آزادي مردم تبديل كرد.مجاهد خلق، سيدعلي سيد احمدي از همان ابتداي جواني مبارزة خود را عليه استبداد سلطنتي آغاز كرد. 
«اواز سال 53 به يك گروه از هوادران سازمان وصل شد.ودر سال 54 دستگير ودر سال 57 آزاد شده و از آن به بعد در بخشهاي مختلف در سازمان مشغول فعاليت شد
وقتي خميني همة راههاي آزادي را به روي مردم بست، سيدعلي و يارانش در بخشهاي اجتماعي و دانش آموزي سازمان، مبارزه اي درخشان را عليه خميني دجال پيش بردند. مبارزه اي كه در تكامل خود به نبرد در ارتش آزاديبخش ملي ايران رسيد و سيدعلي در تمامي سالهاي اين سه دهه مبارزه، پرشور و پرتلاش، با انگيزة بسيار زياد و با جديت كامل مسئوليتهايش را انجام مي داد. 
آخرين درخشش هاي اين فرزند سلحشور خلق ايران، پايداري او در دوسال پاياني زندگيش دراشرف بود.
مجاهد قهرمان سيدعلي سيداحمدي در مورد اين مأموريت خود در مرداد 91 نوشته بود 
«با تمام وجود اعلام مي كنم دفاع از اشرف و ايستادگي عين رزم سرنگوني است و از خدا ميخواهم در اين رزم مرا به افتخار شهادت نائل فرمايد. 
…بهترين و باصفاترين لحظة زندگي را همين الان دارم. در يك طرف دشمن ضدبشري ملت ايران با اعوان وانصارش براي ادامة حيات ننگين، ديوانه وار سُم بر زمين مي كوبد و تهديد مي كند، در سوي ديگر صاحبان قدرت با پرداخت هزينه از جيب مجاهدين توصيه ميكنند تا مجاهدين دست از حقوق حقة خود بردارند و جان! سالم به در برند. غافل از اين كه عنصر مجاهد خلق اشرفي، (چيزي) جز عهد با خدا و خلق و دفاع از حقوق ملت ايران ندارد».
او در آخرين كلماتش در هشتم مرداد 92 نيز باز بر اين عهد خود تأكيدكرد ونوشت
«خداوندا مرا در مرحله سرنگوني در آزمايشگاه آزادي موفق و سربلند گردان! 
مرگ بر رژيم ضد بشري خميني. درود بر رجوي. زنده باد ارتش آزاديبخش ملي ايران». 
اينچنين دفتر زرين مبارزات يك مجاهد خلق سلحشور و پرخروش و پرتوان، در اوج قهرماني و افتخار و شرف بسته شد. و صدا و نداي سيدعلي و و خون او و يارانش به تأثيرگذارترين صداي زمانه تبديل شد تا خلق ايران را در پاسخ به نداي مقاومت براي آزادي به قيام برانگيزد. سلام بر مجاهد خلق سيدعلي سيداحمدي قهرمان و تمامي شهيدان قتل عام اشرف. 
آزادی اگر مرهم درد است ایرانی اگر اهل نبرد است
قربان رهایی بکند جان کان مشعله این ره سرد است

۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه

ایران-ستاره اي از خطه سبزوار يادي از مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي


مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي

نزديك حس مرگ قدم مي زنيم ما
در روي ميز زندگي نظمي كه ننگ چيده به هم مي زنيم ما
با مشت و با لگد خشم و با خروش زير بساط ظلم و ستم مي زنيم ما

قبل از پيوستن به ارتش آزاديبخش كه ارتباطي با سازمان نداشتم كارم تنها از طريق راديو و مصاحبه هاي برادر مسعود بود. مثلا شعارنوشتن يا حتي حمع آوري كمك مالي حتي يك ريال
او در خانواده اي متوسط به دنيا آمد. دانش آموز سال اول راهنمايي بود كه در تظاهراتها و راهپيماييهاي قيام 57 شركت ميكرد. در اوايل سال 67 هنگامي كه در سبزوار دانشجوي پرستاري بود به تبليغ آرمانهاي مجاهدين پرداخت.
در عمليات فروغ، من اميد داشتم كه ارتش آزاديبخش به تهران برسد. از روز شروع عمليات مستمراً جريان را دنبال مي كردم. و كار رژيم را تمام شده مي دانستم. هرچند بظاهر در اين عمليات موفقيت نظامي حاصل نشد، اما بازتابهاي اجتماعي و سياسي آن، انگيزة پيوستن من را به ارتش آزاديبخش زيادتر نمود
فريبرز بعد از نبردهاي فروغ جاويدان براي پيوستن به ارتش آزادي به منطقة مرزي رفت اما موفق به عبور از مرز نشد؛ با اين حال از تلاشهاي خود دست نكشيد تا در اوايل فروردين 68 اين تلاشها به ثمر رسيد و او به آرزوي خود رسيد و درصفوف رزمندگان ارتش آزادي قرار گرفت فريبرز كه تا بن استخوان به حقانيت راه و آرماني كه انتخاب كرده بود، ايمان داشت، همان موقع خطاب به خانواده اش چنين نوشت
…پدر و مادر عزيزم ميدانم كه دوري از شما چقدر سخت است. به خصوص براي شما دوري از فرزند. اما جنايتها و خيانتهاي رژيم خميني و دنبالچه هاي آن و ظلم و ستمي كه به مردم و خلق ايران روا داشتند، هيچ راهي جز نبرد رو در رو و مبارزه مسلحانه انقلابي را باقي نمي گذارد اگر من و هزاران مجاهد ديگر لباس رزم به تن نميكرديم، ديگر از شرف و اعتبار و حيثيت اين خلق در زنجير چه چيزي باقي ميماند
در سالهاي بعد فريبرز را در نبردهاي دفاعي مرواريد مي بينيم كه دلاورانه ميجنگد. نبردهايي كه طرح و تهاجم سنگين و بزرگ رژيم آخوندي براي نابودي ارتش آزاديبخش، به يمن جنگندگي و شهامت فريبرز و فريبرزها مقتدرانه در هم شكست و نيروهاي سپاه و بسيج رژيم را خوار و شكست خورده وادار از فرار به لانه هايشان كرد
آنچه كه فريبرز را به رغم سابقة كمش در آن سالها اين چنين مصمم و جنگنده ساخته بود، عبور وي از انقلاب ايدئولوژيك دروني مجاهدين بود، وي با درك عميقي از اين انقلاب به مجاهدي تبديل شد كه هيچ چيز براي خودش نميخواست و همه چيز را براي مردم اسير و محروم ميهنش ميخواست
او خود دربارة اين عشق خود در مرداد 91 نوشت
ما انسانهاي خوشبخت و خوش شانسي هستيم ، هر فرد مي تواند در زندگي خودش در ساحل امن و آرامش سكني گزيند و از درد و رنج ديگران بي خبر بماند و كاري به كار ديگران نداشته باشد . به اينكه چه كساني در كشورش حكومت ميكنند وقعي ننهد. اين هم يك شيوه زندگي كردن است كه نهايتا بامرگ به پايان مي رسد و بعد از آن هيچ اثر و ردي از آن باقي نمي ماند اما يك زندگي ديگر خود را وقف آرمان و هدف مشخص كردن است جهت اعتلا و بهروزي ديگران وارد نبرد شدن و تمام هم و غم و تلاش و سعي خود را در پياده كردن رسالت نوع انسان ، ايستادگي در برابر ظلم و ستم و تلاش براي ايجاد جامعة عاري از ظلم و فساد و تباهي و مملو از آزادي، برابري،
عدالت و همزيستي و صلح و برادري
مجاهد شهيد فريبرز شيخ الاسلامي

مجاهد قهرمان فريبرز شيخ الاسلامي در سالهاي بعد، در نبردهاي نامنظم ارتش آزادي نيز شركت داشت. تمامي سالهاي دهة پايداري اشرف نيز سالهاي رزم و تلاش فريبرز بود. تا آن كه در اوج اين زندگي پر افتخار، او مأمور نگاهباني از اموال اشرف شد. خودش دراين باره نوشت
من مجاهد خلق فريبرز شيخ الاسلامي با استقبال از هر گونه سختي و ناملايمات و توطئه دشمن ضد بشري براي انجام ماموريتي كه بر عهده ام گذاشته شده است از هيچ تلاش و كوششي دريغ نخواهم كرد و اين ماموريت را در راستاي سرنگوني رژيم ولايت فقيه مي دانم و در اين مسير از بذل جان كوتاهي نخواهم كرد. هيهات مناالذله28 آبان 1391
سرانجام مجاهد قهرمان فريبرز شيخ الاسلامي بعد از سالها رزم و سخت كوشي در راه محقق كردن آزادي مردم ايران به دست آدم كشان دولت دست نشاندة ولايت فقيه در عراق، به شهادت رسيد. سلام بر او كه بر پيمانش براي نبرد آزادي مردم ايران وفادار ماند
خون فريبرز، به هر ايراني، پيام برخاستن مي دهد

۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

ایران-شکنجه روانی ساکنان کمپ لیبرتی یا هموار کردن راه قتل عام مجاهدین؟

دبیرخانه شورای ملی مقاومت طی اطلاعیه ای خبر داد که برای بار سوم مزودوران وزارت اطلاعات رژیم در مانده و زهر خورده ولایت فقیه صبح روز پنجشنبه 19شهریوردر وش خانواده ساکنان به لیبرتی منتقل شدند
به یاد داریم که برای ماههای متوالی در قرارگاه اشرف این سناریو همراه با بلندگو برای شکنجه روانی مجاهدان اشرفی تکرار شد و پایان تلخ آن قتل عام 52 تن از بهترین فرزندان این خلق و تاریخ ایران بود
قتل عام  اشرف در اوان زهر خوری رژيم صورت گرفت و حال که  جام زهر اثر خود را گذاشته است و موجب تکه پاره شدن سران رژیم شده است تنها راه نفس خود را در فشار هرچه بیشتر به تنها آلترناتیو جدی خود میداند

برای مطالعه متن اطلاعیه  اینجا کلیک کنید


۱۳۹۴ شهریور ۱۱, چهارشنبه

ایران یادواره مجاهد قهرمان اصغر قدیری


از فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي ايراناز اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران كميسيون مالي و تداركات
شهيد قهرمان مجاهد خلق اصغر قديري 38 سال از عمر 55 ساله اش را در نبرد با ديكتاتوري شاه و شيخ سپري كرد.
او فقر و محروميت مردم در زير ديكتاتوري شاه را نمي توانست تحمل كند؛ از اين رو در جستجوي امكان و تشكلي براي مبارزه برآمد و با بسياري از محافل مذهبي مدعي مبارزه رابطه برقرار كرد، اما با پيدا كردن شناخت عيني از آنها, راهش را از اين مدعيان دروغي جدا ميكرد و به جستجو براي يافتن مطلوبش ادامه داد. در يك كار تحقيقي ستايش انگيز, اسناد مربوط به هزاران امام زاده را جمع و مطالعه كرد, و در مقدمه اي بر وجه مشترك زيارتنامه هاي اين امام زاده ها نوشت:
«مبارزه, يك انتخاب عاشقانه است كه بدون راهبري عقيدتي ره به منزل مقصود نمي برد».
در اين جستجوها بود كه اصغر قديري سر انجام محبوب آرماني اش را در سازمان مجاهدين خلق ايران يافت, به آن دل بست و تا روز شهادتش هر روز عاشقتر و دل بسته تر شد.
 مجاهد قهرمان اصغر قدیریكمتر از دوماه قبل از شهادتش نامه اي براي رئيس جمهور برگزيده مقاومت خانم مريم رجوي نوشت:
از فرصت بدست آمده استفاده مي كنم و از شهر شهرها يعني اشرف و از قلب لشكر فدايي اشرف
شهري زتو زير و زبر, هم بي خبر هم باخبر
وي از تو دل صاحب نظر, مستان سلامت مي كنند
او دربخشي از نامة خود به رهبر مقاومت بعد از واقعة 19 فروردين 1390 نوشته بود:
« شما گفته بوديد كه هيچكس به اندازه خود مجاهدين نميداند كه چه ميزان خطراتي در راهي كه در پيش رو داريم ما را احاطه كرده است.
…قطعا هيچكس به اندازه مجاهدين نميداند روبرو شدن با زرهي يعني چه، كما اين كه قطعا هيچكس به اندازه مجاهدين درجه شرزگي و پليدي و پلشتي خميني و آل خميني را به خوبي نميداند. اما شگفت تر اين است كه مجاهدين در مكتب شما اين را بخوبي ميدانند و لمس مي كنند كه در رويارويي بدنهاي پاك و مطهر خواهران و برادرانشان با زرهي و هاموي و تير و تبر اين پليدان و پلشتان چه نتيجه اي حاصل مي شود
سرانجام قهرمان شهيد مجاهد اصغر قديري با شهادت پرافتخارش در قلة 38سال مجاهدت بي وقفه، آنچه را گفته بود، به درخشانترين وجه به اثبات رساند و صفحه يي زرين از فدا بر تاريخچة خونبار مقاومت ايران افزود
برای مطالعه کامل زندگی نامه اینجا کلیک کنید