۱۳۹۵ خرداد ۱۷, دوشنبه

ایران-مصاحبه با زنان مقاومت ایران




سحر غلامعلی:‌
سحر غلامعلی:‌ تمام حركت ما، در واژه اميد خلاصه مي شود 
با نگاه نافذش، تمام صحنه را زير نظر دارد؛ پس از شنيدن سئوالات، اندكي تامل مي كند و با لبخندي مليح، پاسخ مي گويد...
سختي ها و گذر زمان، در شادابي نگاه و لحن بيان او، تاثيري نداشته...
شايد كه چون ساليان است در ضميرِ مصممِ خود عهد كرده كه تا هر كجا كه لازم است، بجنگد.
حكايت زندگي اش را اينگونه شرح مي دهد
سحر غلامعلي هستم. در زندان اوين متولد شده ام و الان، در مقاومت ايران هستم.
شايد از نادر نمونه هايي باشم كه وقتي سوال مي شود در كجا به دنيا آمده اي، جوابم اين باشد كه در زندان!
مخوف ترين، بيگانه ترين و شايد سخت ترين مكاني كه «تولد» يك نوزاد در آن متصور است.
در آن سالها در دهه 60، مادر و پدرم هر دو در ايران از هواداران مجاهدين بودند و به دليل فعاليت هايشان دستگير شدند.
تنها علت دستگيري آنها هم، اعتقادشان به آزادي بود و مخالفت با حكومتي كه آمده بود تا در ايران، ديكتاتوري مذهبي برقرار كند.
چندي بعد از دستگيري مادرم که باردار بود، من در زندان متولد شدم. در محيطي بدون كمترين امكانات استقراري، كمترين مقدورات بهداشتي و حتي كمترين امكان رسيدگي هاي عاطفي از سوي مادر.
اگر كمك و همكاري ساير زنان در بند نبود، نمي دانم كه سرنوشتم چه مي شد.  آنها كه به كمك مادرم آمدند و هر آنچه در توان داشتند، براي كمك به كار گرفتند. از پوشاك، تا سهم غذاي خودشان و مهمتر از آن، مرهم گذاشتن بر دردهايش و مهر ورزيدن به من تا بتوانم زنده بمانم و جان بگيرم.
پدرم هم در همان ايام در زندان بود. او را بارها، زير فشار بردند تا در ازاي ديدن من، تن به خواسته هاي بازجویان بدهد و تسليم شود، اما او هيچگاه در برابر امتيازهاي آنها، سرتسليم فرود نياورد.
آن ها او را در سخت ترين ابتلاي ممكن براي يك پدر جوان قرار دادند: ديدن دختر نوزادش در ازاي خیانت و همكاري!
اما پدرم، شجاعانه، مسير سخت تر را انتخاب كرد و تا آخرين روز حياتش، شجاعانه، در برابر دژخیمان، ايستاد و در نهايت، در دهه 60 در حالي كه هرگز مرا نديد، اعدام شد.
زندگي من در زندان، تا يك سالگي ام ادامه داشت و نهايتاً با تلاش بسيارِ خانواده و نزديكان، از زندان بيرون برده شدم و به دور از مادرم که در زنجیر و زندان بود بزرگ شدم.
بعد از آزادی مادرم از زندان و زمانی که حدوداً 4ساله بودم، به همراه او به «اشرف» رفتیم.
من در «اشرف» توانستم مانند خيلي ديگر از بچه هاي هم سن و سال خودم، به مدرسه بروم و درس بخوانم.
چندسالي گذشت و همزمان با درگرفتن جنگ كويت و جنگ آمریکا در عراق، شرايط به وخامت گراييد.
بمباران ها هر روز ادامه داشت و جايي براي ماندن كودكان در آنجا نبود.
از اين رو، مادرم تصميم گرفت كه با کمک سازمان من را مانند سایر کودکانی که در اشرف بودند به مكاني امن منتقل كند.
من به کانادا و به نزد خانواده اي رفتم كه زندگي را براي من، بسيار آرام، بسيار مجهز و بسيار كامل، تأمين كردند.
در كانادا از تمامي امكانات ممكن، برخوردار بودم... رفاه، دوستان خوب، امكان تحصيل و هر آنچه كه يك جوان آرزويش را داشت.
اما در كنار همه اين ها، در لحظات خلوت، به ياد هويت خود، ياد فداکاری های مادر و شجاعت پدر، مي افتادم و اين لحظات رهايم نمي كرد. گويي ندايي بود كه مي گفت، پدر را از ياد نبر... مادر را از ياد نبر و ايران، كشورت را...
كمي كه  بزرگتر شدم، شروع به ديدن و خواندن در مورد ايران و مقاومت ايران و به طور خاص مجاهدین خلق كردم.
در مورد ايران، هر چه بود، ديكتاتوري بود و دستگيري و زندان و شكنجه و اعدام! سركوب زنان، بگير و ببند جوانان و بستن تمام راه هاي آزادي بيان!
در نقطه مقابلش در مقاومت و «مجاهدین خلق»، جمعي از زنان و مردان بودند كه مانند پدرم انتخاب كرده بودند براي آزادي كشورشان، هر بهايي را بپردازند. از فرزند و خانه و خانواده و جان، گذشته بودند.
خيلي اوقات در حين مطالعات، اين افكار ذهنم را به خود مشغول مي كرد كه پدرم چگونه توانست با آن همه عاطفه نسبت به من، تاب تحمل نديدنم را داشته باشد؟ مگر چنين كاري، ساده است؟ آن هم براي يك پدر در رابطه با دختر نوزادش؟
چطور مادرم، باردار دستگير شد و به زندان افتاد؟ چطور با طفلی در شکم سلول و شکنجه را تاب آورد؟ مگر وضع حمل در سلولهای زندان، امكانپذير است؟ چگونه مي توان تصورش را كرد؟ 
چطور هزاران زن همچون خاله ام اعظم «قیمت انسان ماندن» را با شکنجه های فراسوی طاقت انسان پرداختند تا معلمی باشند برای نسل ما و نسل های آینده و...
پس...
پس حتماً كه اراده اي در انسان وجود دارد كه مي تواند، بر سخت ترين سختي ها هم غالب شود!
مي تواند نشدني ها را عملي كند! و  بر خيلي اجبارات بشورد!
مصاحبه فاطمه اکبری منفرد خواهر زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد. زنی با دو  دختر که ۸ سال است بدون حتی 
روز مرخصی در زندان به سر می بر
... تاريخ، بر خود چهره ها و اسطوره هاي بسيار از زنان ديده است
كوشندگان، مخترعين، مديران و نوابغي كه هر يك، در جنبش برابري نقشي شايان داشته و جامعه بشري را در مسير كسب ارزش هاي نوين، گامي به پيش برده اند.
اما تجربه مقاومت ايران، از دو منظر، بي بديل و حائز اهميت است: طولِ زماني و گستردگي آن.
زناني كه از طريق سايت كميسيون زنان شوراي ملي مقاومت با نام و چهره هايشان آشنا مي شويد، تاريخچه اي 50ساله را پشت خود دارند.
برخي از آنان، زناني هستند كه براي سرنگوني رژيم شاه در ايران، به اميد آزادي به خيابان ها آمدند اما خميني از همان ابتداي حكومتش، طرد و سركوب شان كرد
برخي ديگر، مقاوميني هستند كه در برابر خميني ايستادند و زندان و شكنجه را تجربه كردند و خميني، بسياري از نزديكان شان را قتل عام كرد.
برخي، زنان جواني هستند كه از بدو تولد، طعم تلخ سركوب و تحقير توسط ديكتاتوري حاكم را چشيده اند؛
و برخي ديگر، فرزندان خانواده هايي كه به ناچار، ايران را پس از انقلاب 57 ترك كردند و در كشورهاي غربي، سكني گزيدند.
برخي، مادراني هستند كه همراه با فرزندان شان، مقاومت در برابر توحش بنيادگرايي را برگزيده اند و برخي ديگر، دختران جواني كه براي آزادي مام ميهن، خانه و خانواده را پشت سر گذاشته و به عشق آزادي وطن، هر سختي را به جان خريده اند.
اين زنان، گرچه در ظاهر، اسامي و چهره هايي متفاوت، اما در بطن، روحي واحد و هدفي يكسان را نمايندگي مي كنند كه آرمان آزادي و برابري را در دنياي كنوني تحقق مي بخشد؛ همان «نيروي تغيير» كه پاسخ نخست به پديده شوم بنيادگرايي است كه در توحش و بربريت، امروزه، جهاني را طعمه اميال شنيع خويش ساخته است...
سخنرانی پریا کهندل، دختر زندانی سیاسی صالح کهندل و فرزاد مددزاده زندانی سیاسی از بند رسته
من همان مسافر هفتگی زندانهای گوهردشت و اوینم و به قول پدرم صالح، پری خوش الحان بهاران پدر، که فقط هفته‌ای 20دقیقه زندگی کرد. من همان مسافر هفتگی زندانهای گوهردشتم که هفته‌ای 20دقیقه از پشت شیشه‌های خاک گرفته زندگی کرد و تنها امیدم دیدن برق نگاه پدرم بود، وقتی که از آزادی حرف می‌زد. روی پایش بند نبود و نمی‌فهمیدم از کجا چنین سرشار است.
به عقب برمی‌گردم شب 13اسفند 1385، دختری 8ساله بودم و بی‌تاب.
در افکار خود غرق بودم و اشک می‌ریختم. پدرم مرا در آغوش گرفت و آن‌قدر با من حرف زد تا خوابم برد. آن شب آخرین شبی بود که من در آغوش پدرم بودم. چرا که صبح با حمله مزدوران وزارت اطلاعات به خانه‌مان و گذاشتن اسلحه به روی سر من پدرم را بردند.
قبل از آن هم پدرم یک سال و نیم در زندان بود و این بار به‌خاطر نه گفتن به رژیم برای مصاحبه علیه مجاهدین به10سال زندان محکوم شد. در زندان جهنمی گوهردشت .
لینک کلینک گفتگوی بهاری با فرزاد مدد زاده و پریا کهندل ، خاطرات و تجربیات دو جوان که سال گذشته به مقاومت پیوسته اند


دامونا تعاونی
در تمام طول عمرم، کمتر زمانی بوده که بتوانم لبخند پدر را بیرون از میله های زندان و در آزادی حقیقی ببینم.
مهناز سعیدی:‌ بر دلم داغها است ولی به پیروزی یقین دارم                             
 روزهای گرم تابستان، برای من یادآور تابستانی است که در آن با مادرم، آخرین دیدار را داشتم
آن زمان کودکی خردسال بودم، دختری کوچک که تمام دنیای عاطفه ها و رویاهای رنگینش در محبت و نگاه مادر، خلاصه می شد
لینک متن کامل از سایت زنان شورای ملی مقاومت ایران

پروين فيروزان:‌ هیچگاه تصور نمی کردم ۹ سال پشت میله ها باشم
زندان، برايم تجربه جديدي بود.

پروين فيروزاناز وقتي خود را به ياد مي آورم، در پي فهم قانونمندي ها بودم؛
قانونمندي هاي علم، قانونمندي هاي نهفته در كشفيات دانشمندان در هر حرفه و موضوعي ...
در عين حال، مي دانستم كه در هر پهنه اي از علم، نياز به تجربه قوانين هست تا بتوان راهش را به پيش، كشف كرد.
گذشت تا در 16سالگي و همزمان با روزهاي انقلاب در سال 57، مجاهدين را شناختم.
آنزمان چهره هاي برجسته مجاهدين كه در موردشان در دبيرستان و دانشگاه، بحث و صحبت مي شد، فاطمه اميني و مهدي رضايي بودند. دو جواني كه توانسته بودند در برابر تمامي فشارهاي حبس و شكنجه در زندانهاي شاه مقاومت كنند و در نوع خود، سمبل و اسطوره بودند.
من در مورد مجاهدين هميشه در پي پاسخ به قانونمندي و چگونگي اين موضوعات مي گشتم كه:
آنها چگونه و با چه انگيزه اي توانسته اند در زندان ها مقاومت كنند و تسليم نشوند؟
با چه انگيزه اي توان آن را پيدا مي كنند كه درد شكنجه را تحمل كنند؟
شهامت شان را از كجاست و به كمك چه نيرويي بدست مي آورند؟
مطالعاتم در مورد مجاهدين را ادامه دادم و به عنوان هوادار آنها، فعاليت كردم تا اينكه در 18سالگي و در يك صبح گرم مردادماه سال 60، به همراه دو دوست ديگرم كه هر سه دانش آموز بوديم در تهران دستگير شدم. ما را به اتهام هواداري از مجاهدين گرفتند و به زندان بردند. آنروز، هيچگاه تصورش را هم نداشتم كه براي 9سال، در پشت ميله ها خواهم بود. 9سال پياپي در زندان هاي اوين و گوهردشت و قزلحصار...



اعظم فارسي: روزی طعم آزادی را خواهیم چشید
به واسطه تلاش زنان در اين مقاومت، آینده برابری و آزادی زنان ایران تضمين دار شده است.
اعظم فارسيزنان ایران روزي طعم برابري را خواهند چشيد و مي توانيم نقش مان را دوشادوش آنها آنطور که باید در سرنوشت كشورمان ايفا كنيم.
سلام، اسم من اعظم فارسي است.
۴۰ساله و متولد تهران هستم.
اينجا - در مقاومت ايران -  يك خواهر و يك برادر ديگرم را هم در كنار خود دارم. مريم و حسين.
بعد از 14سال پايداري و رزم در اشرف و لیبرتی، امروز ما بیش از هر زمان دیگر برای آزادی مردم و میهنمان مصمم هستیم.
مانند تمام ديگر همرزمانم، من تاريخچه اي پرفراز و نشيب از مقاومت و ايستادگي را در پشت خود دارم؛ از سال 74 كه به مجاهدين پيوستم، تا سالهاي بعد كه با تلاش و آموزش، يك تعميركار زرهي شدم، تا 6 و 7مرداد كه در اشرف در برابر هاموي ها ايستاديم و تا 19فروردين كه دوست و همرزم عزيزم مهديه را از دست دادم... و امروز که در کنار همه مسئولیت هایم به ضبط برنامه هایی برای سیمای آزادی می پردازم.
تمام اين ساليان، براي من مملو از داستانهاي تلخ و شيرين بوده است

قروغ كلبي: لبخند يقين، بر چهره دارم
قروغ كلبي
دختري كوچك، حدوداً 7ساله بودم كه خاطرات بسيار نزديك و صميمي با پدر، بعنوان «معلم مبارزه»، در ذهن و ضميرم نقش بست...
 آن روز كه  براي اولين بار به من آموخت، به جاي آن كه خرس كوچكم را براي خود نگاه دارم، شايسته است كه آن را به كودك فقير محلة مان كه پدرش کارگر شهرداري بود هديه كنم...
يا آن روز كه يادم داد، «كتاب»، يگانه گنجينه اي است كه هر روز به انسان مي آموزد و بهترين سرمايه اي است كه مي توان آن را به ديگران، هديه كرد...
و روزي ديگر كه در سينما، در آن ساعاتي كه در كنار هم فيلم «نبرد الجزاير» را مي ديديم، به اشاره نشانم داد كه «زن، يعني اين...!»؛ همان وجود ناآرامي كه در پس سختي ها و مرارت هاي جامعه، جنگ و برخاستن را برمي گزيند و با اراده اي خلل ناپذير، تا پيروزي، ره به پيش مي گشايد...
سرسخت، شجاع و بي محابا...


فرخ فرهنگيان: آرمان و هدف یگانه راهنماست

دوست دارم از من و تجارب زندگي ام، همين تك واژه به ثبت داده شود كه «آرمان و هدف، يگانه راهنماست»؛ در هر سختي، هر شادماني، هر نشيب و هر فراز...

مبارزه، هر روز و هر ساعت ظرفيت هاي شما را به چالش مي كشد اما اگر صاحب ايمان باشيد، شكست ناپذير مي شويد.
نگاهش، معصوم و بیقرار است...
قطره اشکی شفاف، دردهای پنهانش را بر هر ناظری، آشکار می سازد...
او می گِرید و من...
در غم چهره  بی گناهش، خود را در مظلومیتی بی مانند می یابم...
مظلومیت ملتی بزرگ که در قلب کوچک او خلاصه شده است...
و برای بازگشت لبخندی زیبا بر چهره غمبارش، باید که کفش و کلاه آهنین پوشید و طی طریق کرد...


لیلا دلفی، پیک آزادی


سکینه، خواهر بزرگترم یکی از کسانی بود که سکوت نکرد و چشم بر بيداد نبست.
او علاوه بر خواهر بزرگ، برای من مادری مهربان و یک معلم بود كه قلب پرعشق اش، دردهای بسیاری را در خود نهفته داشت.
 درد کودکان فقیری که در خطه نفت خیز جنوب، شب ها را تا صبح در خیابانها، در سوز و سرماي زمستان و گرماي كشنده تابستان بی سرپناه سپری می کردند.
درد مادران و پدران داغدار و کارگران محروم و رنج کشیده شهرمان كه عليرغم احاطه شدن بين شاه لوله ها و پالايشگاههاي نفت و گاز در جنوب در فقر و بي چيزي هر روز، روزگارشان سياه و سياهتر ميشد..
سر انجام در سال 66 در مسير خروج از كشور براي پيوستن به مقاومت دستگير و در تابستان 67 در حاليكه تنها 24 سال از بهار زندگي اش ميگذشت در قتل عام 30 هزار زنداني مجاهد به دار آويخته شد.


من، مرضيه هستم. در روستايي به اسم چاشم در سمنان، شمال ايران بزرگ شده ام. در آنجا، زنان و دختران، به دليل تبعيض و محروميتي كه در جامعه وجود دارد، نمي توانند به طور فعال به تحصيل بپردازند.
بسياري از آنها براي گذران زندگي، مجبور هستند كار كنند. آنها را مي شود در مزارع  و در كار دامداري ديد. من هم يكي از آنها بودم.
اينجا در ليبرتي، در بسياري ساعات روز، به آنها فكر مي كنم. به همان زنان و دختراني كه وقتي ترك شان مي كردم، در عين سختي تبعيض و محروميت هايي كه در جامعه وجود دارد، به آينده اي روشن، چشم داشتند و به من و ديگر دوستانم در اينجا، اميد بسته بودند..
مبارزه ما، معنايش همين است. ما در ليبرتي سازندة آينده اي هستيم كه پاسخ تمام نگاه هاي منتظر و اميدوار آنها باشد... پاسخ همه آرزوهايشان...
در اين عكس، من مشغول كار با دستگاه هاي برقي و الكترونيكي هستم. طرح يك كار فني را مي ريزم، آن را با دستگاه هاي برقي، درست مي كنم و نهايتاً چيزهايي را به كمك دوستانم مي سازم كه امروز، در ليبرتي وجود دارد


افسانه حاجي بابا: لحظاتی که سرنوشت سازند

لحظاتي هستند كه در زندگي، مسير حركت شما را عوض مي كنند.
لحظاتي كه تا ابد، با انسان مي مانند و هيچگاه از صفحة خاطرات دل و ضمير پاك نمي شوند.
پرستار بودم و در بيمارستان در شيفت هاي شبانه كار مي كردم.
 يك روز صبح بعد از تحويل شيفت كاري، در حال بازگشت به خانه، صحنه اي تكاندهنده، متوقف ام كرد.
در ميدان امام حسينِ تهران، نوجواني 17ساله را دار زده بودند!  لحظه اي رسيدم كه پاهاي او تكان مي خورد و جمعيت حاضر، با شوك، ناظر صحنه بودند.
نفس ها در سينه ها حبس شده بود.
كسي نمي توانست آب دهانش را هم قورت بدهد.
مشاهدة تكان خوردن پاهاي نحيف او و جان دادنش بر بالاي دار، زندگي ام را عوض كرد و تصميم به انتخابي جديد براي مبارزه با ديكتاتوري حاكم گرفتم....
ليلا محمدي: طنین یک آرمان مشترک
سلام؛ اين فلوت من است.
ظاهرش فلوت است، اما در حقيقت، سلاح كارايي است كه قلب رزمندگان آزادي را با مردم ايران، و مردم ايران را با جهان، هم نَوا كرده
من يك روز صبح در طلوع زيباي اشرف، فلوتم را نواختم.  به فاصله كمي، ديدم كه پسري جوان در ايران، دارد همان ملودي را با ساز خودش مي نوازد و بعد، طنين اين نوا، در سراسر جهان...!
من اين پژواك را طنين يك «آرمان مشترك» مي نامم.
 «آرمان مشتركي» كه آن را در كودكي، از منِشِ پدرم كه زنداني سياسي بود، يافتم و البته، در چشمان غمبار پسرك فقيري كه هر روز در سرماي زمستان، شاهد دستفروشي اش با تكه لباسي نازك در مقابل دبيرستان مان بودم...
او فرشيد نام داشت.
 صبح ها خودكار مي فروخت و عصرها، با سر و صورت سياه، كفش هاي عابران را واكس مي زد. فرشيدها در ايران، بسيار هستند...
كودكان و نوجواناني كه فقر، دنياي زيباي كودكي و روياهاي رنگين آينده شان را تيره و بي نور، ساخته است
ادامه 

عاصفه امامی: مسیر درست همین است
اين، برادر عزيز من، حنيف است. بيش از هر چيز ديگري در اين دنيا، دوستش داشتم و دارم.
او در حمله اي كه در روزهاي 6 و 7 مرداد به اشرف شد، هدف گلوله قرار گرفت
ديدار آخر با او را فراموش نمي كنم. گلوله، به قلب اش خورده بود، اما آنروز، حنيف زنده تر از هميشه در قلب من، حك شد...
سرانجام تصميمي جديد در زندگي ام گرفتم.
تصميم گرفتم كه خودم، تغيير دهندة سرنوشت تمام آن دختران و كودكان و جوانان مملكتم باشم.
يك روز ساكم را بستم و تصميم به رفتن به اشرف گرفتم.
 به دوستانم هم گفتم و زندگي آرام و بي تنش آنجا را ترك كردم.
 به اشرف رفتم و بعد به همراه همه مجاهدين به كمپ ليبرتي آمدم.

در اينجا، آن آرامش و زندگي يكنواخت، جاي خود را به مبارزه براي آزادي و به دست و پنجه نرم كردن با توطئه هاي دشمن كه هر روز، به نوعي در برابر جنبش ما قرار داده مي شود، داده است.

فروغ و مائده معيني: زنان مقاومت،‌ آموزگاران ارزشهای انسانی
ما با هم خواهر هستيم. از كودكي در كنار هم بوده ايم و الان در مبارزه نيز در كنار هم هستيم.
قلب هايمان براي يك هدف مي زند و علاقه و آرزوهايمان هم يكي است
كار ما گرافيك و توليد برنامه هاي تلويزيوني است.
 روزي كه ما مي خواستيم از خانه مان خارج شويم و براي اولين بار به صفوف مبارزه در اشرف بپيونديم، تنها يك انگيزه داشتيم: آزادي مردم مان!
آخر در ايران، ما هر روز كودكان خردسالي را مي ديديم كه براي يك لقمه نان، در سرما و گرما كار مي كردند...
دختران كوچكي را مي ديديم كه شب ها، در خيابان بدون سرپناه و داشتن پشت و پناهي بر روي كارتن مي خوابيدند...
دانشجوياني را  می دیدیم كه دستفروشي مي كردند...
 و خانواده هايي كه عزيزان شان را به زندان مي انداختند و چند صباحي بعد شاهد اعدام آنها بودند...
و صحنه هاي سركوب روزانه عليه زنان و دختران جوان در خيابان و دانشگاه و مدرسه و هر جاي ديگر به بهانه هاي آخوند ساخته ...
اين صحنه ها، جايي براي ماندن در ميهني كه دوستش داشتيم، برايمان باقي نمي گذاشت؛
تنها و بهترين تصميم، پيوستن به رزمندگاني بود كه بر عليه ظلم حاكم به مبارزه برخاسته و براي برقراري همان آزادي كه در پي اش بوديم، ساليان بود كه در رزم و تلاش بودند...
حكيمه كريمي: به عهدم وفادار مانده ام
حكيمه هستم، معلمي از تهران كه چند سال پيش به صفوف خواهرانم براي نبرد عليه ديكتاتوري پيوسته ام.
معلمي كه دردهاي جامعه را از نزديك ديده و با فقر، آشناست...
 يادم مي آيد، سالها پيش، در يكي از تابستانها، در خيابان كودكي را ديدم كه مشغول آدامس فروشي بود.
بعد از كمي دقت، متوجه شدم كه از شاگردان خودم است!
كمي كه با او صحبت كردم و چرايي كارش را پرسيدم، متوجه شدم كه شب ها، سرپناه مناسبي براي خواب، ندارد!
شب ها بي پناه است و روزهاي گرم، در خيابان مشغول دستفروشي تا اندكي پول براي خانواده اش به دست بياورد.
ديدن مشكلات او و صحنه هايي كه در كلاس درس از نگاهم پنهان مانده بود، مرا به سئوالاتي جدي كشاند...
با خود مي انديشيدم، چگونه است كه كودكي با اين سن و سال مجبور به دستفروشي است؟
چگونه است كه يك سرپناه مناسب ندارد؟
و چرا بايد دنياي رنگين آرزوهايش، اينچنين به سياهيِ فقر و ناداري تبديل شود؟
در نهايت و بعد از ديدن نمونه هايي بيشتر به اين يقين رسيدم كه اين كودكان، تك نمود نيستند...
آنها بسيارند و گسترده...
دلم از اين بيعدالتي به درد آمده بود و ديگر آرام و قرار قبلي را نداشتم!

فرشته همداني: به اين مسير و تمام سختي ها و شيريني هايش، عشق مي ورزم
اينجا، در پسِ جوانه ها و سرسبزي هاي ليبرتي، من جوانه هاي اميد به ايران فردا را مي بينم.
 جوانه هاي اميد مردمم و به خصوص خلق كُرد را كه بيش از همه، در اين سالها سركوب شده اند.
اسم من، فرشته است. از كردستان ايران، شهر كرند در استان كرمانشاه، مي آيم.
در آنجا از كودكي در چادر و كوهستان و فضايي بزرگ شده ام كه به قول پدرم، «مرد جنگ» مي سازد!
ما براي گذران زندگي روزمره مان، بايد تلاشِ بسيار مي كرديم.  زمستان ها در يك منطقه زندگي مي كرديم و تابستان ها، در منطقه اي ديگر.

۱۳۹۵ خرداد ۸, شنبه

ایران-یادواره مجاهد شهید غلامرضا خسروی


تابلویی شورانگیز از یک زندگی - خاطراتی از غلامرضا خسروی نوشته زندانی سیاسی مجید اسدی

 از بذر کانون شورشی ۳۵۰ اوین، زندان به زندان، کوچه به کوچه و شهر به شهر هزار کانون شورشی و عصیان رویید و برخاست و به‌بار نشست تا بر جباریت و جاهلیت دوران بشورد و بشوراند و طرح چشم‌انداز میهنی عاری از غارت و ستم را بر پرده سیاسی اجتماعی ایران به تصویر کشد.


همراه سه تن دیگر جزء آخرین نفراتی بود که پس از بیست روز انفرادی وارد بند شد. با سری تراشیده و چهره‌ای تکیده ناشی از اعتصاب غذا، ناگهان در برابرمان ظاهر شد. تبسمی به‌لب داشت و با هم وارد اتاق شدیم. زخم‌های به‌جا مانده از باتونهای گارد در ۲۸فروردین هنوز بر تن‌اش خودنمایی می‌کرد. در همان ساعت اول شرح تمام اتفاقات آن بیست روز بارها از زبان این و آن برایش بازگو می‌شد، از خسارتهایی که وارد کرده بودند، اموالی که غارت شده بود، از کبودی و جراحتها، سخن‌ها میرفت. در آن حین وقتی شنید که عده‌یی از هموطنان به نشانه همبستگی با زندانیان، سرهای خود را تراشیده‌اند با این‌که تا آن لحظه ساکت و آرام تنها به صحبت‌ها گوش می‌داد، اما به ناگهان با دستپاچگی بلند شد و به هواخوری رفت. وقتی برگشت گفت باید پیام تشکری خطاب به مردم بنویسم. 
بعدها بود که فهمیدم چرا رغبتی نداشت تا از اموال به‌یغما رفته و ضربات باتون حرفی بزند. آخر از آن جنس نبود که مرغ خاطرش صید دام چنین وسوسه‌هایی شود و با آرمانش کسب و کار راه بیندازد و وجه آن را نقدا از مردم طلب کند، بلکه به‌خوبی می‌دانست که نبرد با خصم خدا و خلق تنها با شراره‌های عشقی بیکران نسبت به مردم روشن می‌ماند و عشق، قبل از هر چیز فدا کردن خویش است و این‌گونه با نفی خویش، خود را در برابر همه رنجها و آلام مردم، شریک و متعهد می‌یافت.
آن که مرگش، سرود توانستن بود
«سرود ستایش تو
قصیده مکرری‌ست
تا آزادی

عظیم‌ترین حادثه باشد... »


این روزها در پایداری زندانیان سیاسی نام و یاد مجاهد سرفراز غلامرضا خسروی میدرخشد
زندانی سیاسی سهیل عربی از او فرابشر یاد کرد و گفت غلامرضا برایم چون برادر بزرگتر و استاد شد

غلامرضا خسروی پرنده آزاده ای بودکه درس پرواز مبارزه و پایداری را به همه اطرافیانیش آموخت و این رسم و رزم را با پرواز خود جاودانه کرد 
در چهارمین سالگرد پر کشیدنش یادش را گرامی میداریم


زندگينامه مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی 


پيام صوتی مسعود رجوي - 12خرداد1393 
اشرف 350 کانون شورشی 350 سوگند وفا و خروش مجسم «بیا ،بیا» مجاهد اشرف نشان غلامرضا خسروی

اعتراف به زیبایی، تنها گرامیداشت زیبایی نیست، آغاز تداوم زیبا شدن است. وجه و نمایی از این زیبایی، اعترافی است که در زندگی‌مان کسانی بودند، هستند و خواهند بود که در فلسفه‌ی حیات و مرگ خود، 


شهید غلامرضا خسروی  ” متولد 24 تیر 1344  ” سوادجان ، متاهل و پدر یک فرزند، متخصص جوشکاری، اولین بار در سن ۱۶ سالگی و در سال ۱۳۶۰ به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر و مدت ۶ سال را در زندان گذراند.

پس از آزادی در کنکور دانشگاه قبول شد ولی به‌خاطر سابقه ‌ی هواداری از مجاهدین از ادامه تحصیل در دانشگاه محرومش کردند. وزارت اطلاعات شرط پذیرش او در دانشگاه را همکاری با رژیم اعلام کرد اما غلامرضای قهرمان به این شرط ننگین تف کرد.

غلامرضا در 5 اسفند سال ۱۳۸۶ بار دیگر در رفسنجان دستگیر و به اتهام اخوند ساخته (جاسوسی ) برای سازمان مجاهدین به سه سال حبس قطعی و سه سال حبس تعلیقی محکوم شد. دادگاه تجدید نظر اما محکومیت وی را تشدید و شش سال حبس قطعی را برای این زندانی تایید کرد.

اسنادی که بازپرس پرونده برای اثبات جرم جاسوسی به دادگاه ارائه کرده بود، شامل چند عکس از دیوار نوشته‌هایی در حمایت از سازمان مجاهدین بود که وی از طریق ایمیل برای این سازمان ارسال کرده بود. همچنین کمک‌های مالی ‌ای که آقای خسروی برای این گروه فرستاده بود.

غلامرضا پس از شکنجه های جسمی و روحی و بازجویی‌های طولانی برای مصاحبه ی تلویزیونی در بازداشتگاه اداره اطلاعات و زندان 64 وزارت دفاع، در آذر ماه 89، در حالی که تنها دو سال از حبس او باقی مانده بود، به ‌خاطر کمک مالی به مجاهدین و بدون حتی یک دقیقه گفتگو با وکیلش دوباره محاکمه و در دادگاهی غیر علنی به اتهام «محاربه» به اعدام محکوم شد.

دژخیمان رژیم در حمله وحشیانه 28 فروردین 93 به بند 350 اوین غلامرضا را با کینه و سبعیت خاصی مورد ضرب و شتم قرار داده و با بدنی خونین و کبود، به انفرادی بند 240 منتقل کردند.
دربند 350 غلامرضا همیشه یک آرم مجاهدین که خود روی مقوا ترسیم کرده بود داخل بوفه‌اش بالای سرخود نصب کرده بود

غلامرضا مجموعا 40 ماه از 6 سال دوم زندانش را در انفرادی گذراند و همزمان با روز ولادت امام حسین (ع) در زندان گوهردشت کرج  در تاریخ 11 خرداد 1393 سربدار شد .

رژیم پیکر این شهید سرفراز  را بر خلاف خواست خانواده و از ترس تجمع مردم، شبانه در آرامگاه باغ رضوان اصفهان به خاک سپرد.

مردم سوادجان زادگاه مجاهد شهید غلامرضا خسروی ، طی مراسمی در مسجد جامع، در اعتراض به اعدام جنایتکارانه این فرزند قهرمان خود به دست دژخیمان رژیم آخوندی مراسمی برگزار کردند.

سیزدهم خرداد 93 مردم سوادجان ، زادگاه غلامرضا تجمع کردند و در حرکتی نمادین و اعتراضی بسوی مسجد جامع راهپیمایی نمودند. جمعیت شعار می‌دادند: مجاهد گرانقدر شهادتت مبارکاین مراسم مورد یورش مأموران امنیتی و انتظامی قرار گرفت.

از یادگاریهائي که از غلامرضای قهرمان بجای مانده  است دست نوشته های اوست که موفق شد آن ها را به بیرون زندان بفرستد

از جمله دست نوشته ای از مجاهد شهید غلامرضا خسروی که در وصف یاران سرفرازش سروده بود

آه ای شقایقان، بهاران من! یاران من !  ، از خاک و خاره خون شما را ،حتیطوفان نوح نیز نیارد سترد ، زانک
هر لحظه گسترانگی اش بیش می شود،آن گونه ای که باران ، هر چند تندتر
رخسار ارغوان شاداب و سرخ گونه تر از پیش می شود.








۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۱, جمعه

ايران-قطعنامه شماره 650کنگره آمریکا درباره حفاظت و امنیت مجاهدان لیبرتی


ايران-قطعنامه شماره 650کنگره آمریکا درباره حفاظت و امنیت مجاهدان لیبرتی

قطعنامه شماره 650
درباره حفاظت و امنیت مجاهدان لیبرتی
قطعنامه۶۵۰ کنگره آمریکا درباره
برقراری امنیت و حفاظت مخالفان ایرانی در لیبرتی
در اجلاس کمیته خارجی به اتفاق آرای نمایندگان
ازهردو حزب دموکرات و جمهوریخواه به تصویب رسید


مجلس نمایندگان از دولت آمریکا می‌خواهد که با دولت عراق و کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد به کار بپردازد تا اطمینان حاصل شود که ساکنان لیبرتی بدون هیچ استثنایی بر اساس یادداشت تفاهم دسامبر 2011 به‌طور امن در خارج از عراق و ایران مستقر گردند
مجلس نمایندگان دولت را فرا می‌خواند که با دولت عراق به‌کار بپردازد تا برای ممانعت از حملات آتی و تضمین سلامت و امنیت ساکنان، سطح حفاظت لیبرتی را به سطح حفاظت فرودگاه بین‌المللی بغداد برساند
مجلس نمایندگان از دولت می‌خواهد با دولت عراق به‌کار بپردازد تا همه تلاش‌ها را برای تسهیل دسترسی و توانمندی ساکنان برای فروش دارایی‌های‌شان در اشرف و لیبرتی به‌عمل آورد
مجلس نمایندگان دولت را فرا می‌خواند با دولت آلبانی و کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد برای تسهیل و تأمین مکانهای مناسب استقرار برای بقیه ساکنان لیبرتی در آلبانی به‌کار بپردازد تا زمانی که آنها در این زمینه خودکفا شوند.

قطعنامه شماره 650 مجلس نمایندگان آمریکا درباره حفاظت و امنیت مجاهدان لیبرتی در 17مارس 2016 (27اسفند 94) توسط قاضی تدپو رئیس زیرکمیته تروریسم ارائه شد.

این قطعنامه که از حمایت یک گروه دو حزبی متشکل از 65تن از نمایندگان، شامل رؤسای کمیته‌ها و زیرکمیته‌های مجلس نمایندگان، از جمله اد رویس رئیس‌کمیته امور خارجی و الیوت انگل رئیس دموکراتها در این کمیته برخوردار است، در اجلاس رسمی کمیته خارجی به بررسی گذاشته شد و باتفاق آرا نمایندگان از هردو حزب دموکرات و جمهوریخواه به‌تصویب رسید.

از این پیشتر اد رویس رئیس کمیته امور خارجی کنگره آمریکا در جلسه‌ای که به‌مناسبت عید نوروز 1395 در کنگره آمریکا برگزار شد، با تأکید بر تعهدات آمریکا برای حفاظت مجاهدان اشرفی در لیبرتی گفته بود:



اد رویس: ما یک مسئولیت ویژه از طرف ایالات متحده برعهده گرفتیم وقتی گفتیم، ما افراد را از حملاتی که از ایران نشأت گرفته می‌شود محافظت می‌کنیم و مسئولیت ما امروز این است که ببینیم نه تنها ایمنی و امنیت آنها را برآورده می‌کنیم، بلکه تحقیقاتی انجام می‌دهیم در مورد کسانی که باعث این حملات شدند، کسانی که با عوامل رژیم ایران به‌منظور کشتن اعضای سازمان مجاهدین خلق همکاری کردند. بنابراین من به عضو کمیتهمان، تد پو، که قطعنامه‌ای را برای عدالت در این زمینه ارائه داده افتخار می‌کنم. و من قصد دارم این قطعنامه را از کمیته بگذرانم و به اجلاس رسمی مجلس نمایندگان بکشانم.

قطعنامه 650 که در اجلاس کمیته خارجی مجلس نمایندگان به تصویب رسید، نخستین قطعنامه‌یی است که تماماً به تعهدات آمریکا نسبت به تأمین امنیت و حفاظت آنها اختصاص یافته و به‌طور مستقل به رأی گذاشته شده است.

در جریان بررسی قطعنامه 650 که اجلاس آن تحت ریاست اد رویس به‌طور زنده از سایت رسمی کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان پخش شد، نمایندگان برجسته از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه و رؤسای زیرکمیته‌ها، طی سخنانی حمایت قاطع خود را از قطعنامه اعلام و جنایات و توطئه‌های رژیم آخوندی علیه ساکنان لیبرتی را محکوم کردند.

قطعنامه مجلس نمایندگان آمریکا - شماره 650
یکصد و چهاردمین کنگره آمریکا- دوره دوم
تاریخ ارائه: 17مارس 2016
برقراری امنیت و حفاظت مخالفان ایرانی که در کمپ لیبرتی در عراق به‌سر می‌برند و در انتظار انتقال توسط کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل‌متحد هستند و این‌که مجاز باشند از سرمایه‌های خود برای استقرار مجددشان استفاده کنند

قطعنامه:
(از آنجا که تقریباً 2000تن افراد غیرمسلح از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در لیبرتی در انتظار انتقال و استقرار مجدد توسط کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل‌متحد هستند که آنها را به‌عنوان ”افراد مورد نگرانی“ و ”افرادی تحت حفاظت بین‌المللی“ شناخته است،

(از آنجاکه آنها با رژیم مذهبی در تهران مبارزه می‌کنند، و به‌دلیل همین مخالفت در معرض خطر و تهدید دائمی از طرف نیروهای طرفدار رژیم ایران هستند،

(از آنجاکه این افراد در پی یادداشت تفاهم دسامبر 2011 بین سازمان ملل‌متحد و دولت عراق با دخالت نمایندگان دولت ایالات متحده آمریکا به‌منظور انتقال سریع به کشورهای دیگر، از کمپ اشرف به کمپ لیبرتی در مجاورت فرودگاه بین‌المللی بغداد منتقل شده‌اند،

(از آنجا که آنها تحت موافقتنامه‌ای کاملاً مشخص مبنی بر حفظ حق مالکیت خود بر اموال و داراییهایشان، لوازم و متعلقات ارزشمند خود را در کمپ اشرف به‌جا گذاشتند،

(از آنجاکه ایالات متحده آمریکا استاتوی آنها را به‌عنوان ”افراد تحت حفاظت ”بر مبنای کنوانسیون چهارم ژنو اعلام کرد، و به حفاظت و امنیت آنان تا تعیین‌تکلیف نهایی متعهد شده است،

(از آنجاکه ایالات متحده آمریکا، نظارت و مسئولیت ساکنان را در اوایل سال 2009 همان‌طور که در بیانیه مورخ 28دسامبر سال 2008 سفارت آمریکا در مورد انتقال مسئولیت حفاظت اشرف به دولت عراق آمده است، به این دولت انتقال داد،

(از آنجاکه ساکنان پس از انتقالشان به کمپ لیبرتی چندین بار مورد حمله قرار گرفته‌اند.

(از آنجاکه نیروهای امنیتی عراق که مسئولیت حفاظت و نگهبانی ساکنان را بعهده‌ دارند از اجرای این مسئولیت در مقابل حملات مکرر باز مانده‌اند،

(از آنجاکه اخیراً در تاریخ 29اکتبر سال 2015، ساکنان لیبرتی توسط 80 موشک مورد حمله قرار گرفتند که منجر به 24 کشته و دهها زخمی شد،

(از آنجاکه وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، جان کری، حمله 29اکتبر را به‌شدت محکوم نمود، و آن را یک حمله تروریستی وحشیانه و بی‌دلیل خواند، و خواستار پیدا کردن مجرمان و حسابرسی از آنان شد

(ازآنجاکه دبیرکل سازمان ملل متحد، قویاً این حملات را محکوم کرده و خواستار سپردن عاملان آن به دست عدالت شد،

(از آنجاکه کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل‌متحد این حملات را به‌عنوان ”بسیار اسفناک“ تشریح کرد،

(از آنجاکه به‌دلیل این حملات در اشرف و لیبرتی تابحال 140تن کشته و 7تن ربوده شده، و بیش از 1300تن زخمی شده‌اند،

(از آنجاکه گروههای همدست با نیروهای سپاه پاسداران وابسته به نیروی قدس مسئولیت این حملات را به‌عهده گرفته، و اعلام کرده‌اند که اگر ساکنان عراق را ترک نکنند حملات بیشتری صورت خواهد گرفت،

(از آنجاکه همان نیروهای امنیتی عراقی که سابقه خشونت آمیزی علیه ساکنان غیرمسلح داشته‌اند، هم‌چنان در اطراف لیبرتی مستقر هستند

(از آنجاکه شرایط امنیتی کمپ لیبرتی در مقابل حملات موشکی، نامناسب بوده است،

(از آنجاکه ساکنان کمپ با قابلیت دسترسی رژیم ایران با تسلیحات اتمی مخالفت کرده‌اند، و گزارشهای ارزشمندی را در مورد فعالیتهای اتمی رژیم ایران، و تلاشهای رژیم ایران برای ایجاد توانایی تسلیحات اتمی و دادن بمبهای کنار جاده‌ای و بمبهای نفوذ کننده به نیروهای شبه‌نظامی عراق افشا کرده‌اند،

(از آنجاکه وزارت‌خارجه آمریکا در 29 اوت 2012 اعلام کرد، ”ایالات متحده بر تعهدش در حمایت از امنیت و حفاظت ساکنان در طی پروسه انتقال در خارج از عراق تأکید می‌کند.

(ازآنجاکه صدهاتن منتقل شده‌اند ولی چشم‌انداز انتقال سریع همگی وجود ندارد،

(از آنجائیکه دولت آلبانی تابحال صدها تن از ساکنان لیبرتی را در راستای حمایت بین‌المللی از افراد تحت خطر پذیرفته است، و متعهد شده که در همبستگی بین‌المللی برای مراقبت از افراد تحت خطر 2000تن دیگر را بپذیرد،

(از آنجا که ساکنان قادر نبوده‌اند که به دارایی‌ها و متعلقات خود در اشرف دسترسی داشته و یا آنها را بفروش برسانند تا مخارج جابه‌جایی خود را تأمین کنند،

بنابراین کنگره ایالات متحده آمریکا بدین وسیله:
1) حملات به ساکنان لیبرتی را محکوم می‌کند،
2) از دولت عراق می‌خواهد که عدالت را در مورد مسئولان این حملات به اجرا در آورد،
3) دولت ایالات متحده را فرا می‌خواند با دولت عراق به‌کار بپردازد تا برای ممانعت از حملات آتی و تضمین سلامت و امنیت ساکنان، سطح حفاظت لیبرتی را به سطح امنیتی و حفاظتی فرودگاه بین‌المللی بغداد ارتقاء بدهد،
4) دولت ایالات متحده را فرا می‌خواند با دولت عراق به‌کار بپردازد، تا سابقه پرسنل مسئول امنیت کمپ لیبرتی، به‌طور دقیق بررسی و اطمینان حاصل شود که آنان نه اکنون و نه در گذشته، به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم، با سپاه پاسداران و سپاه قدس یا سایر گروه‌های مسئول در حملات قبلی ارتباطی نداشته باشند؛
5) از دولت عراق می‌خواهد که از دسترسی ساکنان به آب پاکیزه، غذا، و خدمات بهداشتی و پزشکی، برق، و لوازم و وسائل ضروری اطمینان حاصل کند،
6) دولت ایالات متحده را فرا می‌خواند، با دولت عراق به‌کار بپردازد تا این دولت همه تلاش‌های معقول، برای تسهیل دسترسی و توانمندی ساکنان برای فروش دارایی‌های‌شان در اشرف و لیبرتی به‌منظور پرداخت هزینه‌های زندگی و استقرار مجدد در خارج از عراق را به‌عمل بیاورد؛
7) از دولت ایالات متحده می‌خواهد، با دولت عراق و کمیساریای عالی پناهندگان ملل‌متحد به‌کار بپردازد تا اطمینان حاصل شود که ساکنان لیبرتی، بدون هیچ استثنائی، بر اساس یادداشت تفاهم دسامبر 2011، به‌طور امن در خارج از عراق و ایران مستقر گردند؛
8) دولت ایالات متحده را فرا می‌خواند، با دولت آلبانی و کمیساریای عالی پناهندگان ملل‌متحد برای تسهیل و تأمین مکانهای مناسب استقرار برای بقیه ساکنان لیبرتی در آلبانی، به‌کار بپردازد تا زمانی که آنها در این زمینه خودکفا شوند.



کنگره ایالات متحده آمریکا
اجلاس کمیته خارجی مجلس نمایندگان
بررسی و تصویب قطعنامه شماره 650
درباره حفاظت و امنیت مجاهدان لیبرتی
سخنرانیهای اد رویس رئیس کمیته خارجی
الیوت انگل رئیس دموکراتها
و نمایندگان از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه
در اجلاس کمیته خارجی
۱۸می ۲۰۱۶ (۲۹اردیبهشت۹۵)

اد رویس رئیس کمیته امور خارجی: کمیته کار خود را شروع می‌کند؛ امروز جمع شده‌ایم تا چند لایحه دوحزبی را بررسی کنیم. این موارد که پیشاپیش در اختیار اعضا قرار گرفته بررسی خواهد شد. ما قطعنامه 374 مجلس نمایندگان درباره شراکت بین سنگاپور و آمریکا را داریم و الحاقیه 78 انگل را داریم... ، ما قطعنامه 650 مجلس نمایندگان را داریم درباره امنیت و حفاظت مخالفان ایرانی در کمپ لیبرتی در عراق و الحاقیه 80 (الیوت) انگل برای قطعنامه 650 مجلس نمایندگان، هر فرد یک نوبت پیرامون هر کدام از این موارد می‌تواند صحبت کند.

من همچنین مایلم از آقای تدپو به‌خاطر رهبری‌اش در ارائه یک اقدام بسیار ضروری تشکر کنم. قطعنامه 650 مجلس نمایندگان در مورد حفاظت مخالفان ایرانی در کمپ لیبرتی در عراق. کمپ لیبرتی یک پایگاه سابق ارتش آمریکا در خارج از بغداد است که اکنون مقر بیش از دو هزار پناهنده ایرانی است که اعضای اپوزیسیون رژیم تهران هستند. در اکتبر گذشته، (۲۴) تن از ساکنان در یک حمله موشکی به این کمپ کشته شدند. ما اطلاعاتی دریافت کردیم که رژیم ایران و نیروهای نیابتی آنها در عراق در حال ترتیب‌دادن حمله علیه ساکنان این کمپ هستند. خشم موجود در این کمیته از این است که بارها و بارها و بارها، رژیم ایران حملاتی علیه این افراد انجام داده بدون این‌که این امر توسط دولت عراق سد شود. به همین دلیل قطعنامه آقای پو به دولت آمریکا و دولت عراق فراخوان می‌دهد تا دست به اقدام بزنند و حفاظت لازم برای ساکنان کمپ لیبرتی را فراهم کنند و تضمین بدهند که به سرعت در خارج از عراق مستقر شوند، یعنی در مناطق امنی مانند آلبانی و دیگر کشورهایی که توافق کرده‌اند با کسانی که با رژیم ایران مخالفت کرده‌اند کار کنند تا از امنیت آنها مطمئن شوند. امیدوارم همه اعضای ما از این قطعنامه حمایت کنند... .

الیوت انگل- رئیس دموکراتها در کمیته امورخارجی
ما همچنین در حال بررسی قطعنامه 650 مجلس نمایندگان هستیم که برای امنیت و سلامتی مخالفان ایرانی در کمپ لیبرتی در عراق فراخوان می‌دهد. مایلم از آقایان تدپو و هیگینز تشکر کنم که پیرامون این قطعنامه کار کردند و مفتخرم که حامی مشترک آن باشم. مایلم به دوستانمان با جلیقه‌های زرد رنگ خود در جلسه کمیته امروز خوش‌آمد بگویم. باور کنید که ما در مورد کمپ لیبرتی بسیار نگرانیم و همه را مطلع کرده‌ایم که ما از نزدیک مسائل را پیگیری می‌کنیم تا مطمئن شویم از آن افراد حفاظت شود. ساکنان کمپ لیبرتی شایسته زندگی با کرامت و بدون نگرانی از خشونت هستند. حمله موشکی اکتبر گذشته علیه ساکنان غیرمسلح کمپ لیبرتی توسط شبه‌نظامیان شیعی رژیم ایران که باعث کشته‌شدن 24تن شد بزدلانه‌ترین اقدام بود. ما هنوز منتظریم که عاملان این حمله در برابر عدالت قرار بگیرند. من همچنین مایلم یادآوری کنم، الحاقیة من به این قطعنامه تعهد آلبانی را جهت انتقال ساکنان کمپ لیبرتی مورد تأکید قرار می‌دهد.
این قطعنامه پیامی ارسال می‌کند که ما در کنار زنان و مردان کمپ لیبرتی ایستاده‌ایم و خواهان اقدامات سریع و معنی‌دار برای رسیدگی به آنها هستیم.

ایلیانا رزلهتینن – رئیس زیرکمیته خاورمیانه و شمال آفریقا
آقای رئیس، مایلم خیلی سریع و کوتاه به قطعنامه قاضی تد پو، قطعنامه 650، که فراخوان می‌دهد به تأمین امنیت و سلامتی ساکنان کمپ لیبرتی در عراق بپردازم. موضوع پوشیده‌یی نیست که دولت عراق در حفاظت از این افراد و کمپ لیبرتی کاملاً شکست خورد و این دولت به تعهدات خود که در یادداشت تفاهم دسامبر 2011 قید شده پایبند نبوده است. کمپ لیبرتی هرگز از حفاظت مناسب برخورد نبوده است. اکنون با توجه به توافق اتمی رژیم ایران و این واقعیت که رژیم ایران از پول بیشتری برای پیشبرد اقدامات مخوف خود برخوردار می‌شود، من نگران هستم که لیبرتی نسبت به گذشته به هدفی ساده‌تر و بزرگ‌تر برای رژیم تبدیل شود. من هم‌چنان به دولت و دیگر دولتها فشار خواهم آورد تا هر اقدام ممکن جهت کمک به ساکنان لیبرتی در اسرع وقت صورت گیرد و من به حمایت از همه ساکنان لیبرتی ادامه خواهم داد تا تک به تک آنها در معرض تهدیدی نباشند. من از قطعنامه قاضی تدپو حمایت می‌کنم و از او بابت رهبریش در این رابطه تقدیر می‌کنم. با تشکر از آقای رئیس و عضو ارشد.

برد شرمن- عضو کمیته امور خارجی
مایلم به‌طور خلاصه در مورد قطعنامه 650 صحبت کنم که برای تأمین امنیت و سلامتی مخالفان ایرانی در کمپ لیبرتی فراخوان می‌دهد. سازمان مجاهدین خلق ایران گروه مخالف رژیم ایران است که مخالف رژیم دیکتاتوری شاه بوده و مخالف رژیم کنونی است. مجاهدین خلق در افشای گزارشهای مربوط به برنامه غیرقانونی اتمی رژیم ایران نقش کلیدی ایفا کرده است. تمایلی وجود دارد که به هر موضوعی در جهان از طریق عینک جنجال سیاسی در آمریکا نگاه شود. اما صرف‌نظر از این‌که توافق اتمی با رژیم ایران بهترین روش برای پاسخ به برنامه اتمی آن هست یا نه، ما همگی به‌طور جدی به مجاهدین خلق ایران مدیون هستیم که این اطلاعات را برای جهان فاش ساخت و باعث شد که آمریکا و جهان بر این موضوع متمرکز شوند. تقریباً سه هزار عضو مجاهدین خلق ساکن در کمپ اشرف در سال 2012 به کمپ لیبرتی منتقل شدند. اعضای مجاهدین توسط ارتش آمریکا حفاظت می‌شدند تا این‌که ما در سال 2009 اختیارات را به دولت عراق تحویل دادیم. از آن زمان تا کنون کمیساریا، که مجاهدین خلق را به‌عنوان «افراد مورد نگرانی» و «نیازمند حفاظت بین‌المللی» به‌رسمیت شناخته است، جهت انتقال اعضای مجاهدین به کشورهای دیگر و به‌طور خاص آلبانی، کار کرده است. عراق قول داده بود از اعضای مجاهدین بعد از تحویل اختیارات توسط آمریکا به دولت عراق حفاظت کند و امنیت آنها را تأمین کند. اما تا به امروز، آنها حفاظت مورد نیاز را تأمین نکرده‌اند. ما دارای روابط پیچیده‌یی با دولت بغداد هستیم. این دولت تحت محاصره بوده و متکی به حمایت آمریکاست و آمریکا باید قویاً به این دولت فراخوان بدهد تا به حداقل تعهدات حقوق‌بشری خود جهت حفاظت از کمپ لیبرتی پایبند باشد. این قطعنامه، که من از قاضی تدپو به‌خاطر ارائه آن تقدیر می‌کنم، تاریخچه خشونت علیه ساکنان کمپ لیبرتی، از جمله حمله اخیر در سال 2015 را با جزییات شرح می‌دهد. این قطعنامه همچنین به دولت عراق فراخوان می‌دهد که امنیت کمپ لیبرتی را بهبود بخشد. علاوه بر این قطعنامه 650 به دولت آمریکا فراخوان می‌دهد جهت فشار آوردن به عراق برای پایبند بودن به قول‌های خود تلاش کند و به دولت آمریکا تأکید می‌کند، در روند انتقال با آلبانی و کمیسر عالی پناهندگان ملل‌متحد کار کند. من قویاً از این قطعنامه و موارد دیگر حمایت می‌کنم.

دینا روهرا باکر – رئیس زیرکمیته اروپا- آسیا
آنچه امروز در برابر ما قرار دارد، فرصتی است که اشتباهی را درست کنیم یا تلاش کنیم قدمی در جهت درست برداریم و بخشی از اعتبار خود به‌عنوان یک کشور را بازپس بگیریم. ساکنان لیبرتی بخشی از سازمانی هستند که از دیرباز مخالف دیکتاتوری آخوندها در ایران بوده است. من از قطعنامه 650 حمایت می‌کنم. اگر این عملی نشود، باید متعهد شویم و و به آنها امکان آن را بدهیم که از تهدید آخوندها که مردم خودمان را هم تهدید می‌کنند، رها باشند. بنابراین، زمان آن است که همبستگی خود را با آن افراد شجاع ابراز کنیم.

جو ویلسون، عضو کمیته خارجی
متشکرم آقای رئیس. تشکر می‌کنم که بار دیگر با رهبری شما و عضو ارشد، این کمیته چند قطعنامه دو حزبی را بررسی می‌کند... امروز کمیته همچنین اقدامات مهمی اتخاذ می‌کند، با رهبری رئیس کمیته، در به‌رسمیت ‌شناختن همکاری بین آمریکا و سنگاپور، حفاظت از مخالفان ایرانی با رهبری قاضی تد پو و اعمال تحریم علیه ناقضان حقوق‌بشر. من کار عالی صورت‌گرفته برای این قطعنامه‌ها را مورد تقدیر قرار می‌دهم و خواهان تصویب آنها هستم.

اد رویس: قاضی تد پو از تگزاس.

قاضی تدپو - رئیس زیرکمیته تروریسم
از رئیس کمیته تشکر می‌کنم. مایلم موضوعی را مورد بحث قرار بدهم که ما از سال 2009 بسیار در مورد آن صحبت کرده‌ایم، یعنی انسانهای خوبی که اول در کمپ اشرف بودند و اکنون در کمپ لیبرتی هستند. در حالی‌که که در این کمپ‌ها بوده‌اند، اتفاقات بدی برای آنها رخ داده است. هر بار ما دور هم جمع می‌شویم، به‌نظر می‌رسد حملات بیشتر، قتل‌های بیشتر، حملات موشکی بیشتری علیه این افراد که در این دو منطقه مستقر بوده‌اند صورت گرفته است. بسیاری از کسانی که امروز این‌جا هستند، خانواده‌هایشان در کمپ لیبرتی به‌سر می‌برند. برخی از اعضای خانواده آنها از سال 2009 تا کنون به‌قتل رسیده‌اند. من پایداری آنها را مورد تقدیر قرار می‌دهم. اما حدود دو هزار عضو جنبش اپوزیسیون ایران هستند، یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران که بار دیگر می‌گویم، غیرمسلح هستند و در کمپ لیبرتی در عراق به‌سر می‌برند. آنها در آنجا زندگی می‌کنند، چون مجبور به ترک ایران شده‌اند که حکومت آن هیچ‌گونه مخالفت سیاسی را تحمل نمی‌کند. اگر قرار بود به ایران بازگردانده شوند، به قتل می‌رسیدند. آخوندها در ایران از مجاهدین خلق می‌ترسند و به آنها کینه دارند. مجاهدین خلق به‌روشنی خواهان آزادی در ایران هستند. انتخابات آزاد. اما به‌نظر می‌رسد که دستان دراز آخوندها در تهران به عراق هم می‌رسد، یعنی جایی که این افراد برای مدت زیادی در آنجا زندگی کرده‌اند. در اکتبر گذشته ساکنان در معرض حملات موشکی شدیدی در عراق قرار گرفتند. 24نفر کشته و دهها تن دیگر مجروح شدند و سپاه پاسداران مسئولیت این حمله را پذیرفته و هشدار داده که حملات بیشتری در پیش است. این نوع حملات، که اگر درست یادم باشد هفت مورد بوده است، علیه اعضای مجاهدین خلق که در عراق هستند، جان 140نفر را گرفته است. حتی یک نفر بابت این قتل‌ها مورد حسابرسی قرار نگرفته است. حتی یک نفر بابت این قتل‌ها که در این کمپ‌ها صورت گرفته، دستگیر یا روانه زندان نشده است. 1300تن دیگر مجروح شده و 7نفر هم ربوده شده‌اند. تنها «جرم» آنها مخالفت با مستبدان در ایران است. قطعنامه 650 مجلس نمایندگان این حملات را محکوم می‌کند. مایلم از عضو ارشد بابت الحاقیه‌اش تشکر کنم که این قطعنامه را بهتر می‌کند. این قطعنامه حملات را محکوم می‌کند و به دولت عراق فراخوان می‌دهد، عاملان این حملات را در برابر عدالت قرار دهد.

آنهایی که در دولت عراق روابطی با سپاه پاسداران دارند، نباید به‌عنوان مسئول مدیریت کمپ منصوب شوند. چند سال پیش رئیس کمیته روهرا باکر و خودم به عراق رفتیم و خواهان ورود به کمپ اشرف شدیم. دولت عراق به‌قدری از این خشمگین بود که ما خواهان دیدن وقایع داخل کمپ قبل از انتقال آنها به لیبرتی بودیم که به رئیس کمیته روهرا باکر و خودم گفته شد عراق را ترک کنیم. این، میزان حمایت دولت عراق از رژیم ایران در مورد این کمپ‌هاست. البته که ما کشور را ترک نکردیم و آنجا ماندیم و آنچه خواستیم را انجام دادیم. اما این به شما موضع دولت عراق را در این رابطه نشان می‌دهد، چون ما فقط می‌خواستیم با چشمان خودمان وضعیت زندگی این افراد را ببینیم. افرادی که به‌نظر من بسیار میهن‌پرست هستند. در حالی‌که دخالت نفوذ رژیم ایران در این منطقه رو به افزایش است، ما باید حمایت قوی خود را از این مخالفان نشان بدهیم. آنها خواهان آزادی برای مردم خود هستند. در 30سال گذشته برای این تلاش آنها بهای گرانی پرداخته‌اند و ناگزیر شده‌اند کشوری را که عاشق آن هستند ترک کنند و بسیاری از اعضای خانواده خود را از دست بدهند. ما باید هر اقدامی را که می‌توانیم برای تأکید بر حفاظت آنها انجام بدهیم. مهم است که دولت عراق به ساکنان اجازه بدهد اموال خود را در کمپ لیبرتی و کمپ اشرف بفروشند. این اموال آنها است و متعلق به دولت عراق نیست. بار دیگر مایلم از عضو ارشد انگل بابت الحاقیه‌اش تشکر کنم که این موضوع را روشن می‌سازد. در حال حاضر دولت عراق تنها به ساکنان اجازه می‌دهد لباس‌هایی را که با خود می‌برند منتقل کنند. آنها حتی اجازه ندارند کامپیوترهای لپ‌تاپ خود را ببرند. این اموال آنهاست و متعلق به عراق نیست. افرادی که کمپ لیبرتی را ترک کرده و به مکانهای دیگر می‌روند، باید اجازه یابند اموال شخصی خود را به هر کشوری که می‌خواهند بروند، منتقل کنند. این حق آنها است و عدلت این‌را می‌طلبد. بنابراین، از رئیس کمیته و عضو ارشد بابت حمایت آنها از این قطعنامه تشکر می‌کنم

اد رویس: تشکر از بیان شیوای شما درباره این مسأله آقای تد پو، اما همچنین تشکر از ارائه آن.
آیا عضو دیگری خواهان صحبت است؟ آقای هیگینز.

برایان هیگینز – عضو کمیته خارجی
هیگینز: متشکرم آقای رئیس، متشکر عضو ارشد انگل، تشکر از برگزاری جلسه مهم امروز، خوشحالم که قطعنامه 650 مجلس نمایندگان را بررسی می‌کنیم.

ما قطعنامه شماره ۶۵۰ را بررسی می‌کنیم قطعنامه‌یی که توسط نماینده کنگره تد پو معرفی شده است که بر تعهد قوی ما به ساکنان کمپ لیبرتی برای تأمین امنیت و انتقال سریع تأکید می‌کند. از سال ۲۰۰۹ تا کنون ۷ حمله علیه کمپ اشرف و لیبرتی انجام گرفته است که باعث جان باختن ۱۴۰ نفر از ساکنان و بیش از هزار مجروح شده است. به‌رغم تعهد و التزام به تأمین امنیت برای آنها، دولت عراق در انجام تعهد خود شکست خورده است حدود ۲۰۰۰ نفر از ساکنان کمپ لیبرتی هم‌اکنون منتظر انتقال توسط کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هستند. ما باید با سازمان ملل و دولت عراق کار کنیم تا به سرعت این افراد را قبل از آن که آسیبی به آنها برسد منتقل کنیم. در حین انجام اینکار، دولت عراق باید سلامتی و امنیت ساکنان را که افراد مورد نگرانی هستند تأمین کند. من در انتظار تصویب این قطعنامه هستم...

اد رویس:
متشکرم. چون درخواست دیگری برای صحبت نیست، آیا الحاقیه دیگری هست؟ چیزی نیست و رئیس برای تصویب قطعنامه‌ها باتفاق آرا اقدام می‌کند. همه موافقان بگویند «آری» . مخالفان بگویند «خیر» . به عقیده رئیس این (قطعنامه‌ها) با آرای موافق باتفاق آرا مورد موافقت قرار گرفت و بدون هیچ اعتراضی، موارد تصویب‌شده باتفاق آرا به‌طور مطلوب به‌عنوان متمم گزارش می‌شود و کارکنان باید هر تغییر تکنیکی لازم را انجام بدهند. همچنین بدون هیچ اعتراضی، رئیس کمیته مجاز است خواهان بررسی همه این (قطعنامه‌ها) در اجلاس مجلس نمایندگان بشود.

مؤخره جلسه:
رویس: ... جلسه امروز ما به پایان می‌رسد، تشکر می‌کنم از عضو ارشد انگل و همه اعضای کمیته به‌خاطر کمک و پشتیبانی‌شان از جلسه امروز. اجلاس کمیته پایان می‌یابد

ايران-قطعنامه شماره 650کنگره آمریکا درباره حفاظت و امنیت مجاهدان لیبرتی
ايران-قطعنامه شماره 650کنگره آمریکا درباره حفاظت و امنیت مجاهدان لیبرتی
ايران-قطعنامه شماره 650کنگره آمریکا درباره حفاظت و امنیت مجاهدان لیبرتی