‏نمایش پست‌ها با برچسب جنایت. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب جنایت. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۵ آذر ۱۱, پنجشنبه

هلوکاست قرن درسوریه- حلب داستان و درس هایش مجموعه ای خبر وگزارشات تکاندهنده

مقاومت تاریخی مردم سوریه داستانهای تکاندهنده مردم شهر حلب خونین/ همبستگی با انقلاب سوریه
موضوع این صحفه از وبلاگ است که مستمر اخرین اخبار مهم را در همین لینک منعکس میکند


هولوکاست قرن حاضر در سوریه در جریان است

با شراکت جنایتکاران قرن در راس  همه خامنه ای و رژیم ولایت فقیه, نوچه اش بشار اسد و پوتین
حلب با خاک یکسان,  پنج سال تمام 200هزار شهروند در محاصره و قحطی بسر  بردند و روزانه زیر شدیدترین بمبارانها وجنایت علیه بشریت قرار گرفتند. در این پنج سال همراه با قتل ومرگ فجیع هر کودک و زن و مرد در سوریه یک برگ از درخت انسانیت به زمین فرو غلطید! این درخت در این زمستان سرد ظلمانی رو به نیستی می رود!
بیائيم انسانیت مان را نجات دهیم! سکوت نکنیم!به مقابله برخیزیم!
 بخصوص برای ما ایرانی ها بدانیم کلید پایان به همه این فجایع در دستان ماست

سر نخ در ایران و در انگشتان خامنه ای جنایتکار است

در این پست تلاش میکنم تا جائي که میتوانم ذره ای از داستانهای قهرمانی ها و پایداریهای این خلقی که اسطوره زمانه شد را گردهم آورم تا صدایشان باشم

لینا شامی

لینا شامی از حلب می‌گوید + کلیپ

لینا شامی چهره دلچسب و آشنا بخصوص برای طرفداران توییتر او دختر۲۵ساله و فعال سوری از شهر حلب است که روزانه به کمک تویتیت هایش جهان را از قتل عام حلب آگاه کرد او خود شش سال تمام در زیر بمبارانها و حملات و محاصره رژیم اسد بود، بعد از اینکه به حومه غربی حلب رسید. لینا، پیام محاصره‌شدگان شد او مصاحبه هائي  به زبان انگلیسی وعربی داشت و توضحیات تکاندهنده ای  از جنایت علیه بشریت در جلب ارائه کرد

مصاحبه با کودکان معصوم حلب (کلیپ + تصویر)




زنان و کودکان حلب: انقلابپیروز می‌شود، ما باز خواهیم گشت



پیامی از کودکان حلب پایدار (کلیپ + تصویر)

منم بازمانده این قتل عام قرن یکه و تنها در میان اجساد
مادر و خواهر و برادر و پدر کمی آن طرف تر جسدهای سوخته تل انبار شده!!!!

دختران حلب..

زنان وکودکان قربانی اعدامهای صحرایی در حلب

دختر بچه ای در آخرین توییتش نوشت:
من خودکشی میکنم من يكي از دختران حلب هستم كه چند لحظه بعد مورد تجاوز قرار خواهم گرفت... ديگر نه سلاحي وجود دارد و نه مرداني كه بين ما و وحشياني كه ارتش ميهن نام گرفته اند مانع شوند.
ادامه


از حلب چه درسی باید بگیریم :

«سرفرازي و شكوه يك مقاومت درخشان در حلب»
«حلب» به حق سمبل جاودان ایستادگی و مقاومت نام گرفت و از اين پس در عداد بزرگترين حماسه هاي مقاومت پرشكوه تاريخ بشري خود را به ثبت رساند و الهام‌بخش همه مردم منطقه و آزادیخواهان جهان برای رهایی از هر نوع ظلم و ديكتاتوري به ويژه فاشیسم دینی حاکم بر ایران و مزدورانش شد.
آن روي سكه چنين مقاومت پرشكوهي در حلب، بي شك صفي از جنايتكاران تاريخ قرار دارد؛ اگرچه اين جانيان رنگارنگ، در جنايت از هم سبق مي برند ولي در قلب اين لشكر سياه، نظام آخونديست كه به مثابه سرسلسله جنايتكاران عمل كرد؛ همانگونه كه خامنه‌ای اين جنایت هولناک در حلب را «پیروزی غرورآفرین» و «بی بدیل» و «بزرگترین عیدی» خواند و 27آذر را به همين مناسبت روز «شکرگزاری» اعلام کرد؛ از اين رو؛ حلب خونفشان، یک سند انکار ناپذیر در اثبات مسئولیت تمام‌عیار خامنه‌ای و سران این رژیم در جنایت علیه بشریت است كه دير يا زود آنها را در برابر عدالت قرار خواهد داد.
حلب شكست نخورده و زنده است
به رغم بی‌عملی دولتهاي كوچك و بزرگ منطقه و جهان در مقابل بزرگترین جنایت ضدانسانی در قرن بیست و یکم كه به راستي انزجار‌آور است/ به رغم گمشدن انسانيت و سكوت جهان در برابر چنين جناياتي / به رغم تنها ماندن مردم سوريه در برابر هولناك ترين جنايتكاران تاريخ / به رغم سكوت و بي عملي جامعه جهانی برای توقف خونریزی بی‌رحمانه و جلوگیری از قتل‌عام و کشتار مردم بيگناه /به رغم اينكه بانكي مون بالاترين مقام سازمان ملل گفت؛ ما در كمك به مردم سوريه شكست خورديم و بشريت امروز در برابر تاريخ مورد مواخذه قرار خواهد گرفت؟ و ... اما حلب نه تنها شكست نخورده بلكه درنهايت سرفرازي وشكوه از چنين حماسه اي عبوركرده و مي كند.
حلب زنده و پيروز است
زيرا:
فرماندهان صحنه در آخرين تماسهاي خود گفتند؛ «از همان روز اول که برای انقلاب بیرون آمدیم، می‌دانستیم که در معرض همه‌چیز قرار خواهیم گرفت. به‌همین دلیل، انتخاب ما مقاومت بود و فقط مقاومت
توانست دنياي تهي شده از انسانيت را با سوختن خويش، گرما وحرارت بخشيد تا قلبي كه از سرما و انجماد يك دنياي وحشي و بي رحم، از كار ايستاده بود؛ مجددا آغاز به طپش كند.
آن خونهاي پاكي كه به ناحق بر زمين ريخته شد؛ نقاب از چهره كريه خامنه اي برداشت و ماهيت ضد اسلامي و ضدانساني و ضد عربي اش را براي تمامي جهان به ويژه جهان عرب به نمايش گذاشت.
يك بار ديگر درس بزرگ «كس نخارد يك ملت و يك مقاومت» را براي تاريخ نوشت و اينكه مي توان و بايد در تنهايي مطلق هم كه شده؛ مقاومت كرد.
وبالاخره توانست دنيا را به لرزه انداخته و مقدمات محاكمه بين المللي جانيان اين جنايت ضد بشري و در صدر آنها خامنه اي را فراهم كند.
حلب برمي خيزد

تا مبارزه هست، افت و خيزهاي تاكتيكي هم هست؛ اما تاريخ اثبات كرده است كه پيروزي از آن جريان حقي است كه مي جنگد و هزينه مبارزه خود را مي پردازد، پس اين خونها و اين رنجها و اين مقاومت پرشكوه نه تنها هدر نرفته بلكه بزودي در خيزشي مجدد در رزمي ديگر زنده خواهد شد. حلب بر مي خيزد و در كنار مقاومت ايران در جنگ سرنگوني دشمن مشترك يعني حكومت آخوندي خواهد جنگيد
صدها هزار کودک سوری در وضعیت بحرانی به‌سر می‌برند. اکثر کودکان سوری نیاز ضروری به کمکهای بشردوستانه دارند. طبق گزارش یونیسف حدود نیم میلیون کودک در شهر محاصره‌شده حلب از هیچ کمکی بهره‌مند نمی‌شوند.

داستان دختر و مادر سوری در حلب

آنا فرانک سوریه ای  بانا؛ صدای کوچک حلب از این شهر خارج شد.

فاطمه مادر بانا العابداست آنها  از شروع جنگ در سوریه روزانه با مرگ دست و پنجه نرم میکنند.

بانا هفت ساله است و از زمانی که خواندن و نوشتن و کمی هم زبان انگلیسی فرا گرفته است در اکانت توییتر خود  

آنها از طریق توییتر صدایشان را  به گوش جهان رساند، همه نگران و جویای سلامتی او بودند بقدری این موضوع بر سر زبانها بود که تا بحال تلویزیون سی ان ان دو گزارش که شامل مصاحبه با  بانا و مادرش است پخش کرده است 


او امروز به همراه کاروان غیر نظامیان از این منطقه خارج شد،به گزارش خبرنگار آناتولی در ادلب سوریه؛ بانا العباد در محله قطیرجی در حلب شرقی که به عنوان صدای حلب شناخته می شود، امروز به همراه خانواده خود به ادلب؛ یکی از شهرهای تحت کنترل مخالفان در نزدیکی های مرز ترکیه منتقل شد.

بانا و مادرش فاطمه که معلم زبان انگلیسی است، حدود سه ماه پیش با راه اندازی حساب کاربری در توئیتر، جهانیان را برای پایان دادن به کشتار جمعی در حلب فراخواندند.
مادر بانا با ارسال پیامی به مولود چاووش اوغلو وزیر امور خارجه ترکیه، از وی طلب یاری کرده بود و چاووش اوغلو نیز در پاسخ به آن ها قول داد که خانواده بانا به همراه غیرنظامیان از منطقه تحت محاصره حلب نجات خواهند یافت.
حدود ۳۲۰ هزار مخاطب، حساب کاربری توئیتر متعلق به این مادر و دختر را دنبال می کنند.

نیروهای رژیم سوریه و مخالفان بر اساس توافق جدیدشان که با میانجیگری ترکیه و روسیه حاصل شد، به روند تخلیه غیرنظامیان از حلب ادامه خواهند داد. بر اساس این توافق، حدود ۲۰ هزار نفر از نیروهای مخالف و غیرنظامی امروز و بقیه نیز روز سه شنبه از منطقه مذکور تخلیه خواهند شد.


آخرین پیامهای توییتری بانا و مادرش قبل از خروج دنیا را تکان داد:
16 دسامبر-پیامی از مادر بانا:
این پیام را برای دنیا به اشتراک بگذارید آتش بس متوقف شده است جان مردم در خطر است تمنا میکنم به ما کمک کنید ما را  از حلب خارج کنید!
در پیامی دیگر بانا نوشت: خواهش میکنم ما را نجات دهید
12دسامبر- پدرم مجروح شده است من گریه میکنم
13دسامبر- من بانا هفت ساله بطور زنده برای دنیا پیام میدهم این لحظاتی بین مرگ و زندگی است 

من دیگر از دست رفته ام. مجروح و بیمارم بدون دارو و درمان در این سرما بدون آب تمیز و غذا بمیرم راحتر است.

او دختربچه ای پر از شور زندگی بود  شوری که در تویترهایش و عکس زیبایش در کنار عروسکش منعکس بود 

اما حالا بقول خودش تمام عروسکهایم مرده اند
خانه ام ویران شده 
و حالا اگر بمیرم بهتر است!

آی انسانها که به ساحل نشسته شاد و خندانید
دختر ی کودک میدهد جان!
کودکانی سالیان است لبخندشان مرده است!
کودکانی سالیان است آرزوی مرگ دارند.
بانا العابد -BanaAlabed

فاطمه العابد Fatemeh Alabed






بریتا حاجی حسن رئیس شورای محلی اپوزیسیون در شهر حلب گفت عدم دستیابی شورای امنیت به قطعنامه‌ای برای نجات حلب از بمباران، یعنی ”قتل‌عام ۲۵۰هزار شهروندی“ که در مناطق شرقی شهر به‌سر می‌برند.

خبرنگار پرسید هم‌اکنون چه کسی از مناطقی که رزمندگان بر آنها کنترل دارند دفاع می‌کند؟ گفت: «ارتش آزاد سوریه، بین شش تا هفت هزار رزمنده وجود دارند. … آنان سوری هستند در حالی که شبه‌نظامیانی که در سمت رژیم می‌جنگند تمامی‌شان خارجی هستند.


ندیم یک جوان سوری است. او با وجود جراحت شدید و قطع پای چپش از زیر زانو، هم‌چنان در صفوف 
ارتش آزادی سوریه به مبارزه برای آزادی میهنش ادامه می‌دهد. با او آشنا می‌شویم





۱۳۹۵ خرداد ۲۹, شنبه

ایران-حداقل 40هزاراعدام زنان ودختران جوان بیلان جنایت رژیم پلیدولایت فقیه در دهه شصت


امروز در سالگرد ۳۰ خرداد، سرآغاز مقاومت عادلانه مردم ایران برای آزادی و روز شهدا و زندانیان سیاسی، ياد و خاطره ۴۰ هزار زن قهرمان پيشتازي را گرامي مي داريم که از همان ابتداي حاکميت ديکتاتوري زن ستيز،  بر خواسته هاي آزاديخواهانه خود پاي فشردند و در انتخاب بين شرف ايستادگي و ننگ تسلیم، ايستادگي به هر قيمت را برگزيدند، با خون خود نهال آزادي زن ايراني را آبياري کردند و به شرف مجسم زن ايراني و ستارگان شب کوب ميهن تبديل شدند.

بنابر آمار منتشر شده توسط مقاومت ايران و اخبار منتشر شده در روزنامه هاي حکومتي، طي ۲.۵سال قبل از ۳۰ خرداد، دهها  دختر دانش آموز هوادار جنبش مجاهدين خلق در جريان حمله چماقداران کشته و زخمي شدند. نسرين رستمي دانش آموز ۱۶ ساله در شيراز و مهري صارمي در خرم آباد، سيما صباغ در رشت، صنم قريشي در بندرعباس، فاطمه رحيمي و سميه نقره خواجا در قائم شهر و فاطمه کريمي در کرج از جمله دختران دانش آموزي بودند که حاضر شدند جان خود را از دست بدهند اما هيچ ترديدي در احقاق حق آزادي به خود راه ندهند.معادل بيش از نيمي از بودجه عمومي در دولت روحاني صرف سركوب و جنگ افروزي ميشود زيرا اين رژيم از خطر اعتراض وخيزش مردم ميترسد
67درصد واحدهاي صنعتي تعطيل شده است

ارزش پول رسمي 80% سقوط كرده سيستم بانكي ورشكست شده
نظام كشاورزي ويران شده نيمي از شهرهاي كشور دچار كم آبي است
محيط زيست به فاجعه كشيده شده
وچنان فقري جامعه را فرا گرفته كه بيشتر مردم به يارانه نقدي كه در روز فقط 42 سنت است نيازمند شده اند

http://www.women.ncr-iran.org/fa/index.php/articles/1924-40

۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه

ایران-نامه زندانی سیاسی ابوالقاسم فولادوند در محکومیت حملات تروریستی در فرانسه و حمله موشکی به لیبرتی

 
ایران-نامه زندانی سیاسی ابوالقاسم فولادوند در محکومیت حملات تروریستی در فرانسه و حمله موشکی به لیبرتی

حمله تروریستی و جنایتکارانه به شهروندان فرانسوی که طی آن تعدادی از شهروندان فرانسوی کشته و مجروح شدند را قویاً محکوم می‌کنم، همانطور که حمله جنایتکارانه و تروریستی به زندان شبه کمپ لیبرتی که طی آن تهاجم جنایتکارانه تعدادی از خواهران و برادرانم در حالیکه تحت حفاظت سازمانهای بین‌المللی بودند به‌شهادت رسیده و مجروح گردیدند و مواردی دیگر از این دست که به‌طور واضح می‌توان از نمونه‌های کشتار جنایتکارانه اشرفیان و ساکنان لیبرتی طی سالهای 2003 تا کنون اتفاق افتاده نام برد.

در اینجا روی سخنم با مقامات بین‌المللی از قبیل دبیرکل سازمان ملل، رئیس جمهور آمریکا و وزیر خارجه آمریکا و تمامی کشورهای ائتلاف غربی و آقای اولاند می‌باشد. راستی آقای اولاند اگر این عمل جنایتکارانه در فرانسه اتفاق نیفتاده بود، هم‌اکنون فرش قرمز برای کسی پهن کرده بودید که رکورد‌دار اعدام در دنیا و در سرزمینم ایران بعد از اعدامها و قتل‌عامهای دهه خونبار 60 است و شام را با کسی صرف می‌کردید که در حالیکه پز اعتدال و امید و میانه‌روی می‌دهد، همزمان دندانهای دراکولا نشان آغشته به خونش را به‌عنوان امنیتی‌ترین رئیس دولت رژیم بنیادگرای آخوندی تزیین می‌کند و به رخ مردم می‌کشد.

 همان فردی که حدود سه هفته قبل به‌عنوان رئیس شورای امنیت آخوندها دستور موشک باران لیبرتی را صادر کرد و هفته قبل گله گله پاسداران و گشتاپوی رژیم را از تهران روانه تبریز و ارومیه و زنجان و دیگر شهرهای غرب کشور کرد تا اعتراض هموطنان ترک زبانم را بر علیه توهین و ظلم و ستمی که بر آنان وارد می‌شود را مورد کشتار و ضرب و شتم و دستگیری قراردهند، و اما همه مقامات فوق را یادآوری می‌کنم، شماها که جنایات تروریستی را محکوم می‌کنید، کمی هم در رفتار خود تأمل نمایید تا به کی می‌خواهید شریک دزد و رفیق قافله باشید، از یک سو محکوم کردن اعمال تروریستی و از سوی دیگر مماشات با پدرخوانده تروریسم و بنیادگرایی، از یک سو بازگذاشتن دست آخوندها در انجام جنایات تروریستی در لیبرتی و کل منطقه و از سوی دیگر ایجاد انواع محدودیتها و نقض عهدها در برابر تنها آلترناتیو سازمان‌یافته بر علیه آخوندهای حاکم بر ایران، به‌عنوان بانکدار و سمبل تروریسم دولتی در جهان.

 رژیمی که به اعتراف مقامات خودش از روز اول به قدرت رسیدن (که تشت رسوایی آن هم سالهاست به زمین افتاده و مشخص گشته که با یاری و حمایت شماها یعنی اصحاب و پرچمداران استعمار، انقلاب مردم میهنم و رهبری آن را دزدیده و به انحراف کشانده) با ایجاد بحران مشکلات روزمره خود را سپری می‌کند و اعتراضات حق‌طلبانه مردم را سرکوب نموده است و شما با گردن فرازی تمام و استعانت از سیاست کثیف مماشات یاری گر آنها بودید.

 دولت مردان محترم!

نزدیک سه هفته از حمله جنایتکارانه به برادران و خواهرانم در لیبرتی می‌گذرد و دسته جمعی آن جنایت را قویاً محکوم کرده‌اید ولی آیا اقدامی در جهت رساندن حداقل ملزومات به آنها به‌عمل آورده‌اید؟ آیا تغییری در مسئؤلین حفاظت آنها نموده‌اید؟ یا کماکان مزدوران عراقی رژیم ایران یعنی جلادان حقوق بگیر فالح فیاض، محمد صادق و دیگران به اسم حفاظت مشغول برنامه‌ریزی برای جنایتهای بعدی هستند، آیا به جای انتقال فوری آنها به مکان امن و حفاظت‌شده دیگری، کماکان به محکوم کردن خشک و خالی مشغولید و یکی پس از دیگری چراغ های سبز برای کشتار و جنایات دیگر به رژیم آخوندی نشان می‌دهید.

 خلاصه این‌که در عمل ثابت شده وقتیکه جامعه غرب به علت منافع مادی خود با توسل و تمسک به طناب پوسیده مماشات در مقابل حکومت داعش آخوندی عقب‌نشینی نماید نتیجتا خلیفه ارتجاع بیشتر حالت تهاجمی به خود می‌گیرد.

اینک که این رژیم یکی از پایه‌های زیر پایی خود را با خوردن زهر اتمی از دست داده و پایه دیگر آن که همانا زهر منطقه‌یی است را مزه مزه می‌کند و همچنین اینک که شاهد حمایت روزافزون هم میهنانم از فرزندان مجاهد و قهرمانش در لیبرتی و افزودن به اعتراضات مردمی و ظلم ستیزانه آنها به تاسی از ایستادگی و پایداری قهرمانان لیبرتی می‌باشد بیشتر از قبل به تروریسم در خارج از مرزها و اعدام و سرکوب در داخل روی خواهد آورد.

 پس اگر قصد ریشه کن نمودن تروریسم را دارید تنهاترین و کوتاه‌ترین و مؤثرترین راه‌ها با کندن دندان پوسیده مماشات با رژیم آخوندی و تأمین حفاظت واقعی از ساکنان لیبرتی در هرکجا و به هر صورت به‌عنوان تنها آنتی‌تز و آلترناتیو بنیادگرایی و حمایت عملی از نیروهای ملی و مردم عراق و ارتش آزاد در سوریه برای خلع ید از رژیم بنیادگرا و پدر خوانده تروریسم در کل منطقه می‌باشد.

زندان رجایی شهر


ابوالقاسم فولادوند

۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

ایران-عراق- ترانه سرودهائي با تصاویرشهیدان مجاهد خلق در حمله موشکی لیبرتی7آبان 94

ایران- کمپ لیبرتی ترانه روزبه زگهواره تا گور#آزادی بجوي


ترانه ز گهواره تاگور آزادی بجوی از روزبه

زگهواره تا گور#آزادی بجوي
بر اين غمزده خانه شادي بجوي

دمي از تكاپو و رفتن نمان
بسوزان سراپرده ي دشمنان
نترس از فقيهان مرگ آفرين
ز بيداد اين پينه ها بر جبين
به ويراني خانه ها خو مكن
به كشتار پروانه ها خو مكن
بكن بند و زنجير را از تنت
طنابي كه پيچيده بر گردنت
به اعدام ريحانه راضي نشو
شريك جنايات قاضي نشو
بيا فكر ايران دل خسته باش
به دلهاي آزاده پيوسته باش
زگهواره تا گور #آزادي بجوي
بر اين غمزده خانه شادي بجوي

 كر ارتش آزادي بخش» سردار فاتح كر ا
رتش آزادي ب كر ارتش آزاترانه سرود سردار فاتح - تقديم به فرمانده حسين ابريشمچي
اي فراتر زهرچه اسطوره
از تو خالي نبوده ميدانها
زندگي كرده اي براي نبرد

بخش » ردار فاتحخش » سردار فاتح

روز حساب . . . 
كارى جديد از روزبه

3روز بعد از موشكباران كمپ ليبرتي
خطاب به آخوندهاى جنايتكار كه در وحشت از اين كانون اميد و انقلاب دست به جنايت وحشيانه زدند 
 اینجا آغاز پايان توست كانون ترس پنهان توست

لینک کلیپ  ترانه در رگانم خون این خاک -روزبه 




سرود رزم بی امان با تصاویری از حمله جنایتکارانه موشکی به لیبرتی آبان94

خوشا در راهِ آزادي، به خون عهدي دگر بستن



شبيخون
خوشا در راهِ آزادي، به خون عهدي دگر بستن
خوشا اينگونه در زندان، به مرگ شب كمر بستن
دوباره قتل گل، دستانِ پنهاني هجوم آتش و آوار و ويراني
دوباره عشق در دام ِحريق افتاد دوباره گرگ ها در رختِ چوپاني
ببين از خونِ يوسُف، صبحْ گلگون شد خوشا تكثيرِ اين خورشيدِ زنداني


خوشا در راهِ آزادي، به خون عهدي دگر بستن
خوشا اينگونه در زندان، به مرگ شب كمر بستن
چه بيهوده به پايِ باغ مي پيچند عبثْ ديوارهاي سرد و سيماني
كدام آتش حريفِ شاخسارِ ماست؟ كه سَروِستانِ ايمانست، ميداني!
مرا افسرده چون مرداب مي خواهند خوشا دريايِ من ، هر لحظه طوفاني!
خوشا در راهِ آزادي، به خون عهدي دگر بستن
خوشا اينگونه در زندان، به مرگ شب كمر بستن
منم من، عاشقي بيگانه با ترس و پريشاني تو سرگرمِ شبيخوني و من گرمِ رجزخواني
گهي تير و تبر، گه بر من آتش ريختي ابليس! ولي هر بار، رخشان تر شد اين الماس انساني
چه دلها غرق خون كردي، چه جان ها بر لب آوردي كنون از خشم سيل آسا، هراساني ، گريزاني
مهيا باش آتش را، كمان و تيرِ آرش را كه بر قلبت فرو بنشيند از عصيان ِ ايراني
خوشا در راهِ آزادي، به خون عهدي دگر بستن
خوشا اينگونه در زندان، به مرگ شب كمر بستن


زلف آشفته و خندان لب و مست 


پیرهن چاک و سه راهی در دست



بگو با من ای شقایق زخمی کدوم خزونی با کدوم ذوق شکفتن داری از بهار میخونی

منم فریاد تو ای خفته در خون که عهدی با تو دارم سرخ و گلگون
تو ترجمان راز عشقی لحظه از خود گذشتن 
قدکشیدی پیش طوفان حتی با دستهای خالی تا همیشه زنده باشه فروغ میهن

۱۳۹۴ مهر ۳۰, پنجشنبه

ایران-یادواره گرد هفت چشمه حجت زمانی در دوازدهمین سالگرد پرکشیدنش


حجت زمانی

نه آسمان و نه ابر حتی ماه با آن هاله سرد و مات همیشگی شاهد نبود
تنها شاهدان مردانی بودند که آسمان و ماه را در خود داشتند و بارهای نباریده بسیار 

دوازده سال پیش در سکوت خبری مطلق زمانی که اینترنت و فضای مجازی به این صورت وچود نداشت و مقاومت در اوج فشار و محاصره بود گرد دلیر هفت چشمه در زیر شکنجه به قتل رسید و جهان خبر ندار نشد و هیچ صدائي از طرف جوامع بین اللملی و حقوق بشری بر نخاست
امروز خون پاک فرزندانی همچون او حجتی است در این زمانه رشادتهای فرزندان مان در زندان ها
خون او بود که راه کسانی همچون ستار بهشتی را باز کرد 
از خون او وصدو بیست هزار پیشتازان و بیشماران در دهه شصت که در زندان ها در سکوت مطلق پر پر شدند 
اینچنین راه آزادی و سرنگونی هموار شده است
اگر آن روز حجت هائی نبودند که بی چشمداشت بی نام و نشان یک تنه در مقابل دیو اختناق و ارتجاع قد علم کنند امروز اینچنین خون جوشانی نبود که راه به سرنگونی رژیم ضد بشری ولایت فقیه ببرد
در این روزها که جوانان ما زیر شکنجه بازهم به قتل میرسند بیش از همیشه یاد و خاطره و دلاوری او زنده و جاودانه است

روحش شاد این روزها به نظاره نشسته است و چشم انتطار روز پیروزی است.


درنگی در ژرفا و جایگاه خون حجت زمانی‌ ، زنجیرشکاف دلاوری از فرزندان «هفت‌چشمه» ی ایلام

«اگر می‌گویی‌ ، بگو
آن دلاور در قتلگاه
آخرین تیر عدالت را
آیا چگونه؟
با نفسهای آخر خود
بر آخرین ماشه‌های فردا گذاشت‌ ، غران
آنگاه که
مذبوحانه
بر قامت عزیز او
خیمه گذارد
آنگاه که مرگ در هیأتی ناگزیر
بیم هول‌آور جلاد را پایان داد
اگر می‌گویی
آن نام دلاور را...
آن دستهای قادر عشق را...»

پس از تحمل چهار سال و اندی‌ حبس همراه با طاقت‌شکن‌ترین شکنجه‌ها و موهن‌ترین رذالتها‌ ، حتی همبند شدن با زندانیان عادی خطرناک‌ ، سرانجام‌ ، مجاهد خلق‌ ، حجت زمانی‌ ، «دندان کینه بر جگر خسته بست و رفت». چه شهادت مبارکی! درست در روزهای به نیزه بر شدن سر آموزگار جادوان آزادی‌ ، امام حسین.
جرم او چیزی نبود‌ ، به جز پایبندی به شعاری عزتمندی که در متن پرچم گلگونه هماره در اهتزاز پیکار نوشته شده است: «هیهات مناالذله!».
در نوشته موجز و پر معنی او در پای حکم اعدام خود‌ ، بسا حرفهای ناگفته‌ ، نهفته است:
«به حکم صادره هیچ‌گونه اعتراضی ندارم».
این همه اعتراض است. این جمله چقدر مشابة جمله‌یی است که خسرو گلسرخی در بیدادگاه شاه بر زبان راند:

«من برای جانم چانه نمی‌زنم».
چهار بار حکم اعدام برای یک مجاهد در بند. آن روی سکة مقاومت جانانه‌یی است که دیوارهای قطور بتونی گوهردشت ، تلاش کردند‌ ، خفه‌اش کنند. اما آن صدا دیوارها را شکافت. این آخوندها و جلادان نقابدار بیمزده از انتقام خلق نبودند که طناب را بر گردن یک مجاهد مقاوم انداختند ، این قهرمان ما بود که با مقاومت خیره کننده‌اش‌ ، عرصه را بر دژخیمان تنگ کرد. او خود- بارها با اعتصاب‌غذای شجاعانه‌اش- فرمان مرگ شرافتمندانه خود را صادر کرد؛ تا هم‌چنان این قانون طلایی را حفظ کند که زندانی سیاسی در اسارت جلادان یک حرف بیش ندارد: «نه!».
تصویر شکوفان حجت‌ ، در پیراهن سپید‌ ، با آن چهره پر صلابت جوان - که یادآور سیمای برادرش‌ ، پهلوان خزعل زمانی است- بیانگر شادابی مقاومتی است که پیوسته مرگ را به سخره می‌گیرد و زندگی را فریاد می‌زند. چشمان سوزان و پر اشتیاق او‌ ، گویی باز با کوههای ایستاده ایلام و نسیم دشتهای «هفت چشمه» زمزمه می‌کند:
«فریادها این بار شلیک خواهد گشت
دهکده‌های بی‌نام
نامهای عاصی ما را
پاس خواهند داد
مگو بمانیم
این دستهامان را بنگر
ما همانیم
همان رسولان عریان رنج.
ما فتح می‌کنیم
باغهای بزرگ بشارت را
با آیین گوشت و گلوله و مرگ
با خون و خنجر خفته در خونمان»
این شهادت‌ ، از هر حیث که به آن بنگریم‌ ، حاوی بسا نکته‌هاست. حجت از زندانیان مقاومی بود که با ترسیم خط سرخ مقاومت در زندان‌ ، هویت زندانی سیاسی را در برابر جلاد‌ ، مهر کرد. همچنین او از پیشتازان اعتصاب‌غذا و رساندن صدای زندانیان به خارج زندان و مراجع بین‌المللی به‌شمار می‌رود؛ امری که در زندانها یک خرق عادت محسوب می‌گردد. در جریان فتنه شبهه برانگیز خاتمی و تلاش شیادانه او برای برای مخدوش کردن بسیاری مرزها‌ ، حجت‌ ، هم‌چنان بر مواضع اصولی و افشاگرانه خود پای فشرد و مزدوران را - در صحنه‌های مختلف- بور کرد.

در جایی آمده است که پس از تشکیل انجمن وزارت اطلاعات ساخته رژیم موسوم به «نجات»، رژیم اغلب خانواده‌ها‌ ، از جمله خانواده حجت را برای درهم شکستن زندانیان به زندان می‌برد؛ این اقدام‌ ، همسنگ اقداماتی بود که رژیم با گسیل داشتن اجباری خانواده‌ها به اشرف مرتکب شد. فریبکاریها و تمهیدات نیز همان بود. یعنی سوء‌استفاده از عواطف خانواده‌ها و فشار روی آنان برای براندن و به انفعال کشاندن فرزندان مقاوم خود. حجت قهرمان با دیدن این دامچالة آخوند‌ساخته و طعمه پرداخته‌ ، سخت برمی‌آشوبد‌ ، بر سر مزدوران داد می‌کشد و می‌گوید:
«اگر همین امروز مرا آزاد کنید‌ ، پیش مجاهدین می‌روم. مرا به زندان برگردانید‌ ، فکر نکنید که از اعدام می‌ترسم».

او سپس به خانواده خود دلداری می‌دهد و می‌گوید که نگران من نباشید‌ ، من تصمیمم را گرفته‌ام. همین شجاعت دشمن‌شکن باعث می‌شود که شکنجه‌گران کینه او را به دل بگیرند و در یک بیدادگان فرمایشی به چهار بار اعدام محکومش کنند. در جای دیگر به زندانبانان می‌گوید:
«فکر نکنید که با اعدام من‌ ، مقاومت تمام می‌شود. من حداقل 200نفر از جوانان ایلام را می‌شناسم که مطمئنم راهم را ادامه خواهند داد

پشت سر گذاشتن دوران پرابتلای دیگری که مجاهدین به آن «پایداری پرشکوه برای پیروزی» می‌گویند‌ ، چشمه‌یی دیگر از شاهکارهای این قهرمان هفت چشمه‌یی است. در این دوران دشمن با تمام ظرفیتهای اهریمنی‌اش می‌کوشید خط بریدگی از مبارزه را ترویج کند. مجاهدین را خلع‌سلاح شده‌ ، منزوی گشته‌ ، بی‌سازمان و سامان‌ ، تمام کرده و فاقد آینده وانمود کند. حال چقدر موفق شد‌ ، عاقلان دانند. اما در این شرایط‌ ، باز حجت - مانند مجاهدان اشرف- سرفراز است. این در حالی است که در شرایط زندان‌ ، پیشانی زندانی‌ ، در تماس مستقیم با تیغه عریان سرکوب قرار دارد و دیوارها‌ ، مانع رسیدن اطلاعات مکفی و درست به وی می‌شوند.

این میزان از پایمردی‌ ، وفاداری و سینه سپر کردن در برابر دژخیم‌ ، براستی درجه بالایی از مجاهدت و یگانگی و نیز بذل همه چیز در راه خدا و خلق را می‌طلبد. این خون پربرکت مانند سایر خونهای ریخته شده از تن مجاهدین، بال درآورد. تکثیر شد و قلبهای بیشتری را به آرمان مجاهدین پیوند زد.

امروز با گذشت ۱۲سال از آن شهادت حماسی می‌توان به‌خوبی دریافت که خون حجت، نقشی پیشتاز و بن‌بست شکن داشت. تعادل موجود در زندانهای رژیم را به هم زد. ایستادگی در برابر منویات جلادان را به یک رسم ماندگار و به یک سنت پایدار تبدیل کرد؛ سنتی که با مقاومت قهرمانانی مانند ولی‌الله فیض، عبدالرضا رجبی، علی صارمی، جعفر کاظمی، محمدعلی آقایی، محسن دگمه‌چی و غلامرضا خسروی دوام و قوام پیدا کرد و سیاه‌چالها را فتح نمود تا آنجا که زندانی سیاسی را دوباره تعریف کرد و امروز ما شاهدیم که چگونه نسل جدید زندانیان سیاسی، بی‌خوف از دار و دشنه و انتقام، بی‌هراس از وحشت سربی اختناق، مرگ خود را بر سر دست گرفته و به دفاع از آرمان آزادی می‌پردازند و با نامه‌هایشان در فضای خون‌گرفته میهن، جرأت ایستادگی می‌پراکنند.

آری، سنت اعتراض و ایستادگی به قیمت پرداخت تمام قامت از نقد جان، پا درآورده است و زودا که تمام پهنه فلات منتظر ایران را در نوردد.

یادواره حجت زمانی که در شب عاشورا و عاشورای مجاهدین سربدار شد 



 حجت زمانی

روز 18بهمن سال ۱۳۸۴ در آستانه عاشورای حسینی و در شب عاشورای مجاهدین رژیم آخوندی در یک اقدام وحشیانه، مجاهد خلق حجت زمانی را که از سال ۱۳۸۰ نزدیک به 5سال در زندان رژیم، تحت شکنجه‌های جسمی و روانی قرار داشت اعدام کرد.
بیقرار،
فواره‌وار،
چشمه شهامت بود.
او که نه در هفت‌چشمه،
اینک در هفتادمیلیون چشمه
تکثیر گشته است.
بنگرش بربال سپید رشادت!
چگونه اعماق کینه غول مرداب را،
دگرباره عریان کرده است؟!
بنگرش تقدیر خویش را خود،
با خطی خوانا نوشته است!
بی‌هیچ اعتراضی
-از آن‌گونه اعتراض! -
اگرچه عمر را در اعتراض زیسته است.
واژه‌یی می‌خواهم
تا او را بنامم
باشد که چشمه‌سار سرشار شرف!
گوهری که او را برانگیخته است.
مجاهد شهید حجت زمانی   در هفت چشمه‌ی ایلام به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به پایان برد و با پایان دوره دانشسرای تربیت معلم، مدتی به شغل معلمی در مدارس ایلام پرداخت. حجت، همزمان با وقوع عملیات فروغ جاویدان در حالی که ۱۴ساله بود با نام سازمان مجاهدین آشنا شد. در همان سال، دو عامل باعث نزدیک‌تر شدن حجت نوجوان به مجاهدین شد. عامل اول، پیوستن برادر بزرگترش پهلوان خزعل زمانی بود که در همین سال به مجاهدین پیوست و عامل دیگر، اعدام یکی از خویشاوندانش توسط پاسداران رژیم، که او را بیشتر به جنایتهای رژیم و حقانیت مبارزات مجاهدین آگاه نمود.
 تلاشهای حجت از سنین نوجوانی و مشخصاً از ۱۵سالگی آغاز شد، خلال این سالها او مطالعه کتابهای مجاهدین را آغاز کرد و همراه با گوش دادن به صدای مجاهد از مواضع سازمان در زمینه‌های مختلف آگاه گردید. مجاهد شهید حجت زمانی در سنین نوجوانی عزم خود را بر ادامه راه مجاهدین جزم کرد و از ۱۷سالگی در تکاپوی پیوستن به مجاهدین بود. تا سرانجام در سال۱۳۷۶، دوران جدید زندگیش را با وصل به سازمان مجاهدین و زندگی مبارزاتی آغاز کرد. عمل انقلابی را توأم با دانش مبارزاتی در راه پیشبرد اهداف مجاهدین علیه رژیم ضدبشری به کار گرفت و به‌زودی به عنصری کارآمد تبدیل شد.
 در همان زمان طی نامه‌یی نوشته بود:
 احساس کردم اولین جوانه‌ها از عشقی وافر به رهبری در درونم سر برمی‌آورد، این عشق، راهگشا و حلال بسیاری از مسائلی بود که فکر می‌کردم هرگز قادر به حل آن نخواهم بود. با درک جدیدی که به دست آورده‌ام، می‌فهمم که خیلی از آن‌چه که بن‌بست می‌پنداشتم، ساخته‌های ذهنی‌ام بود.
اما حرفها و نوشته‌های حجت قهرمان تنها برخاسته از شور و شعار نبود، به‌زودی، او با ابتلائات و آزمونهای صعب و سنگینی مواجه گردید. در دی ماه۷۸ برادرش پهلوان خزعل قهرمان، در هفت چشمه در مقابل تهاجم پاسداران، پس از مقاومتی جانانه به‌شهادت می‌رسد. از دست دادن یک برادر مجاهد، عزم او را صیقل می‌زند. در سال بعد او در ابتلائات بیشتری به آزمایش کشیده می‌شود. دومین مجاهد از خانواده زمانی، برادر دیگرش فلاح نیز در مصاف با دژخیمان آخوندی شهید می‌شود. و سرانجام آزمون اصلی به حجت روی می‌نماید. در تیرماه، حجت به هنگام تردد در میدان ونک تهران مورد شناسایی قرار گرفت و به اسارت پاسداران جنایتکار رژیم آخوندی درآمد. بلافاصله دوران بازجویی و شکنجه‌های فوق طاقت علیه او در اوین آغاز شد. حجت با مقاومتی در خور یک مجاهد، دژخیمان آخوندها را به عجز واداشت. به‌طوری که مدت بازجویی او به‌طور غیرعادی، چهارسال به درازا کشید. طی این مدت، دژخیمان در زندانهای مختلف، هر رذالتی را به کار گرفتند تا زیر انواع شکنجه‌های جسمی و روحی، در عزم مجاهدوار او خللی وارد آورند.
 سرانجام، سلسله‌یی از تهدیدها علیه حجت آغاز شد و در تیر۱۳۸۳ حجت قهرمان را در یک محاکمه فرمایشی به چهار بار اعدام محکوم کردند. او را از بند زندانیان سیاسی به بند مجرمان عادی منتقل ساختند تا در میان معتادان، قاتلان و زندانیان دارای بیماری مسری، مقاومتش را درهم بشکنند. اما حجت با اعلام اعتصاب غذا در زندان، امواج سیاسی کوبنده‌یی در سطح داخلی و بین‌المللی علیه رژیم به‌پا کرد. ماههای پاییز و زمستان سال۸۳، دوران طولانی اعتصاب‌غذای قهرمانانه مجاهد قهرمان، حجت زمانی بود که با گذشت هرماه، تعداد بیشتری از زندانیان سیاسی به آن می‌پیوستند. آخوندها حجت را مسبب شکل‌گیری مقاومت زندانیان تشخیص داده و آخوند محسنی اژه‌ای، وزیر جنایتکار اطلاعات به همراه شخص دیگری به نام نبی راجی تحت عنوان شعبه دیوان کشور، حکم اعدام او را تأیید کرد. حکمی که نقطه کمال زندگی مبارزاتی حجت بود. او با سرفرازی مجاهدیش در حالی که دادگاه و کل حاکمیت پوسیده و فاسد آخوندی را به زیر سؤال می‌برد حکم اعدام را به سخره گرفت و با شهامت در زیر حکم نوشت: اعتراضی ندارم!
بار دیگر هم‌چون ۳۰هزارزندانی مجاهد و مبارز قتل‌عام شده تأکید کرد که که هیچ بیم و باکی از سرنوشتی که در راه رهایی مردمش پذیرفته است ندارد.
 ماههای بعد، جلادان زندان که گمان می‌بردند با حکم نهایی اعدام می‌توان مجاهد را از پای درآورد یا در ایمان او خللی وارد کرد، بر فشارهای خود افزودند و به ضرب‌وشتم او در زندان روی آوردند. حجت بار دیگر مقاومت خود را با دست زدن به اعتصاب غذا از روز ۱۷شهریور آغاز کرد. این اعتصاب‌غذای قهرمانانه، روحیه مقاومت را در سایر زندانیان سیاسی بالا برد و آنان نیز به اعتصاب غذا پیوستند. موج اعتراضهای داخلی و حمایتهای بین‌المللی، این بار نیز به رژیمی که افسارگسیخته به تاخت و تاز در عرصه داخلی و بین‌المللی روی آورده بود نشان داد که فشار و تهدید و شکنجه بر مقاومت عنصر مجاهد خواهد افزود.
 سرانجام، دژخیمان، حجت قهرمان را برای فشار بیشتر به بند زندانیان خطرناک و از آن‌جا به سلول انفرادی منتقل کردند تا تماس او با سایر زندانیان قطع شود. در دهه اول ماه محرم سال ۸۴، رژیم باوحشت بسیار از بازتابهای داخلی و بین‌المللی، در صبحگاه روز ۱۸بهمن، جنایت خود مبنی بر اعدام مجاهد خلق حجت زمانی را به اجرا درآورد. آخوندها نه تنها از زندگی، بلکه از شهادت این مجاهد قهرمان آن‌چنان در هراس بودند که تا ده روز از اعلام رسمی خبر واهمه داشتند.
بر پایداری این قهرمان درود